رهایی از قیود

رهایی از قیود

در ادامۀ بحث (جلسۀ 20، 28 محرم 1446) به تبیین موضوع «رهایی از قیود» می‌پردازیم.

در ادامۀ بحث انسان‌شناسی ولایی، تفاوت تکامل انسان با کمال حقیقی انسانی را بررسی کردیم. گفتیم تکامل، یک حرکت تدریجی از جماد تا انسان است؛ ولی حرکت به ‌سمت کمال انسانی، از انسان آغاز می‌شود و تا مظهر ولایت شدن پیش می‌رود.

همان‌طور که تکوین مراتب دارد، برای رسیدن به کمال نیز باید مراتبی را طی کرد. به همین دلیل ادیان الهی نیز یکسان نبودند و هرچه به دین اسلام نزدیک‌تر می‌شدند، کامل‌تر می‌شدند، در حقیقت، انسان‌ها در مسیر سعادت یا شقاوت کامل‌تر می‌شدند، تا در نهایت، اسلام که کامل‌ترین دین الهی بود، در روز غدیر با ولایت امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) به کمال خود رسید.

«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا»[1]

امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین شما پذيرفتم.

در روز غدیر مرتبۀ اتمام و اکمال دین اسلام از طرف خدا معرفی شد، اما عدۀ کمی از مسلمانان در مسیر این کمال حرکت کردند و به ولایت رسیدند. عده‌ای هم که این کمال را نپذیرفتند، نتیجۀ ناقص ماندنشان از دست رفتن نماز و روزه و ظواهر دین نشد، چنان‌که دیدیم ابن‌‌ملجم ملعون که حضرت علی(علیه‌السلام) را به شهادت رساند، فردی عابد و متشرع بود.

در واقع آنچه به‌دنبال حرکت نکردن در مسیر کمال اسلام که ولایت است به وقوع پیوست، به غیبت رفتن حقیقت ولایت بود که شهادت امامان معصوم(علیهم‌السلام) و در نهایت غیبت امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) گواه آن است. تشکیل دولت‌های بنی‌امیه و بنی‌مروان و... و در امتداد آن‌ها اسلام آمریکایی که امروز بر مبنای مکتب صهیونیسم و سکولاریسم شکل گرفته، از نتایج حرکت نکردن در مسیر اکمال دین است.

آنچه امروز برای ظهور حضرت حجت(ارواحنا فداه) لازم است، از بین بردن رنگ و بوی این اسلام آمریکایی از افکار، اندیشه‌ها و سبک زندگی‌هایمان است.

گفتیم ما با انتخاب‌هایی که در زندگی می‌کنیم و در مسیری که قدم می‌گذاریم، کمال ثانوی خود را در جهت سعادت یا شقاوت رقم می‌زنیم. این کمال ثانوی، «شاکله» نام دارد. شاکلۀ ما در واقع همان صورتی است که در برزخ و قیامت داریم.

در دنیا همۀ ما شکل و هیبت انسانی داریم. نحوۀ راه رفتن و غذاخوردنمان شبیه به هم است؛ اما در قیامت این طور نیست و صورت هر کس بر اساس شاکله‌ای که برای خودش ساخته شکل می‌گیرد. شاکله‌ای که ممکن است او را از حیوان نیز پست‌تر کرده باشد.

از بررسی فرمایشات امام خمینی و علامه طباطبایی(رحمة‌الله‌علیهما) نتیجه می‌گیریم، کمال حقیقی انسان، در سایۀ ولایت حاصل می‌شود. تأکیدی که امام‌خمینی(رحمة‌الله‌علیه) بر مسئلۀ ولایت ‌فقیه داشتند، به ‌همین ‌دلیل بوده است، زیرا فقط در سایۀ ولایت‌ فقیه، می‌توان با طاغوت‌های زمان مبارزه کرد و امروز ایران، مناسب‌ترین بستر برای این مبارزه است.

اما دشمن بیکار ننشسته و تمام خباثتش را در جنگ نرم به کار گرفته تا فکر و عقیده و قلب جوانان ما را به تصرف افکار باطل خویش درآورد. امروز فضای مجازی بستری برای گسترش فرهنگ غرب شده است. اگر روزی جوانان ما در برابر دشمن متجاوز سینه سپر کردند و اجازه ندادند ذره‌ای از خاک این سرزمین به تصرف دشمن درآید، ما هم امروز باید با نیروی ایمان و تزکیۀ نفس و رشد علمی و مهارتی در زمینه‌های گوناگون، در برابر این فرهنگ غلط بایستیم؛ از همین ابزارهای تکنولوژی و فضای مجازی برای نشر معارف ولایی استفاده کنیم، تاریخچۀ دشمنی آمریکا با تمام ملت‌های دنیا و تاریخ استعمار را بررسی کنیم و سپس حقیقت «مرگ بر آمریکا» و ریشۀ استکبارستیزی را برای همگان تبیین کنیم.

اما این حرکت عظیم مستلزم آن است که ردپای اسلام آمریکایی را از دین‌داری‌‌هایمان بشوییم، روحیۀ غربی را از درونمان پاک کنیم و جایگاه و ارزش خود را به‌عنوان شیعه‌ای که در نظام جمهوری اسلامی بر مبنای ولایت‌فقیه زندگی می‌کند، بشناسیم.

در ادامۀ بیانات علامه طباطبایی(رحمة‌الله‌علیه) رسیدیم به اینجا که ایشان می‌فرماید: «آنچه موجب مى‌شود نفس، خود را همان بدن و عين آن بداند، همانا تعلق و اتحاد و پيوندى است كه با بدن دارد، و بدن هنگامى كه از طريق حواسّ خود نفس را مشاهده مى‌كند خود را جدا و منفصل از او مى‌بيند و رسيدن به اين مرحله و مرتبه موجب مى‌شود نفس، آن مرتبۀ عالى خود را كه بالاتر از مرتبۀ جسميت و ماديت است و فراتر از آن را كه مرتبۀ عقل است فراموش كند، و با فراموشى هر مرتبه، خصوصيات آن مرتبه و موجودات آن عالم را نيز فراموش مى‌كند»[2]

اغلب ما خودمان را همین بدنی که با آن می‌خوریم و می‌خوابیم و در دنیا زندگی می‌کنیم می‌دانیم؛ (اگرچه به روح هم اعتقاد داریم، اما معمولاً آن هم چیزی جز یک تصور مبهم در ذهنمان نیست) به همین دلیل، از تصور اینکه بعد از مرگ،  ما را در قبری تنگ و تاریک ‌بگذارند، می‌ترسیم! ریشۀ این ترس، همین اصالتی است که به بدن داده‌ایم. فکر می‌کنیم اگر این بدن را نداشته باشیم، امکان ادامه حیات نداریم! چون تمام حیات را محدود به همین دنیا می‌دانیم، از اینکه ما را زیر خاک دفن کنند غصه می‌خوریم! نمی‌دانیم بدنی که زیر خاک می‌رود صرفاً ابزاری برای زندگی در دنیا بوده و برای ادامۀ حیات در عوالم برتر برزخی و قیامتی، نفس به آن نیازی ندارد. اما به‌ خاطر شدت اتحاد نفس با این بدن، نفس را فراموش کرده و بدن را صاحب‌اثر می‌دانیم.

وقتی نفسِ انسانی‌مان را فراموش کردیم، خصوصیات انسانی‌مان را هم فراموش می‌کنیم و با فراموشی نفسِ نورانی و روحانی‌مان، به‌طور‌کلی مقام الوهیت و نورانیتمان را نیز فراموش می‌کنیم.

علامه، شرط نیل به عالی‌ترین مقام انسانی را گام نهادن در راه ولایت می‌داند. ولایت امری عام و فراگیر است؛ یعنی باب آن برای همگان باز است؛ اما چرا همگان داخلش نمی‌شوند؟ چون سیر صعودی، تلاش و کوشش می‌خواهد. بشر در سیر نزولی قید گرفته و در سیر صعودی از بند قیود آزاد می شود.

«به عکس سیر اول در منازل/ رود تا گردد او انسان کامل»[3]

تهذیب و طهارت نفس مشکل است. گذشتن از مراتبی که به آن‌ها انس گرفته و عادت کرده‌ایم، راحت نیست. در توبه اولین منزل بعد از بیداری، ترک عادات است. عادات را باید ترک کنیم. عاداتی که برایشان توجیهات فراوانی هم داریم! هر عادتی برای ما قید می‌آورد، ما را توقف می‌دهد و جلوی حرکت کمالی ما را می‌گیرد. بسیار دیده‌ایم افرادی که به اسم عادت به تمیزی و نظافت، نهایتاً به وادی وسواس افتاده‌اند.

در حالی که می‌توانیم همۀ عادات را، با معرفت صحیح به نفس و مراتب آن ترک کنیم، حتی عاداتی که تبدیل به خطا و گناه شده‌اند. معرفت نفس، ارادۀ ترک عادت را به انسان می‌دهد. با هدایتِ درونی از سیئات توبه می‌کنیم و چون نفس ما وابسته به زیبایی حق‌تعالی است، حسنات خودشان را نشان می‌دهند.

در دعای عرفه می‌خوانیم:

«إِلَهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنَايَ فَكَيْفَ لا أَكُونُ فَقِيرا فِي فَقْرِي»

خدايا، من در حال بى‌نيازى نيازمندم؛ پس چگونه در حال فقر نيازمند [تو] نباشم؟

ما اصل بودنمان عین فقر است؛ یعنی ما «ممکن» هستیم و خداست که پیوسته با افاضۀ خویش، همۀ اسماء و صفاتش را در وجود ما جاری می‌کند. پس در عین حال که به غنای محض خدا متصلیم، از خود هیچ نداریم و هرچه هست اوست.

«إِلَهِي أَنَا الْجَاهِلُ فِي عِلْمِي فَكَيْفَ لا أَكُونُ جَهُولا فِي جَهْلِي. إِلَهِي إِنَّ اخْتِلافَ تَدْبِيرِكَ وَ سُرْعَةَ طَوَاءِ مَقَادِيرِكَ مَنَعَا عِبَادَكَ الْعَارِفِينَ بِكَ عَنِ السُّكُونِ إِلَى عَطَاءٍ وَ الْيَأْسِ مِنْكَ فِي بَلاءٍ»

خدایا، در حال دانايى باز نادانم تا چه رسد به وقت نادانى. اى خدا پس تدبيرت مختلف و گوناگون و تقديراتت سريع‌التحول ‏است. بندگان با معرفتت را اين تدبير و تقدير مانع مى‏شود از اينكه بر عطا و نعمتت آرام يافته و خاطر جمع شوند يا در بلا و سختى از لطفت نااميد باشند.

در قضای الهی وحدت است؛ اما وقتی در قَدَرها جاری می‌شود، کثرات می‌گیرد. بالاپایین‌ها و خوشی‌و‌ناخوشی‌ها پدید می‌آیند؛ اما عارفان ولایی می‌دانند که هیچ‌یک از این‌‌ها پایدار و ماندگار نیست. به‌خاطر همین، در عطا خوشحال و در بلا مأیوس نمی‌شوند. روزگار را مثل دریایی می‌بینند که پیوسته موّاج و آرام می‌شود. نه موجش آن‌ها را می‌ترساند و نه آرامشش، آسوده‌خاطرشان می‌کند.

«إِلَهِي تَرَدُّدِي فِي الْآثَارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزَارِ فَاجْمَعْنِي عَلَيْكَ بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنِي إِلَيْكَ»

اى خدا وقتی براى شناختنت به يكايک آثار توجه كنم راه وصول و شهودت بر من دور گردد، پس مرا خدمتى فرما كه به وصال و شهود جمالت زود رساند.

در همۀ تضادها و بالاپایین‌های دنیا باید بتوانیم خدا را ببینیم، او را ورای همۀ پدیده‌ها ببینیم و بشناسیم. رضایت از خدا، فقط در سایۀ این شناخت محقق می‌شود. همان می‌شود که در زندگی مولایمان ‌علی(علیه‌السلام) می‌بینیم روزی درب خیبر را از جا می‌کند و روز دیگر به گردن مبارکش ریسمان انداخته و آن حضرت را برای بیعت به مسجد می‌برند. امام در این «اختلاف آثار»‌ها، قلبشان راضی و آرام بود؛ چون خدا را می‌دیدند.

دانه‌ای که زیر خاک می‌رود، اگر یک روز از ماندن در تاریکی زیر خاک غصه بخورد و روزی از خنکی‌اش لذت ببرد و بخواهد به جای تحمل گرمای نور آفتاب، در همان ‌جای خنک بماند، هرگز شرایط برای رشد و شکوفایی‌اش فراهم نخواهد شد. اما اگر باغبان را ورای این‌ سختی و آسانی‌ها ببیند و یقین داشته باشد هدف باغبان رشد و شکوفایی اوست، به همۀ کارهای باغبان راضی خواهد بود.

ابتلائات و بالاپایین شدن‌ها برای این است که ما به هدفی که برای آن خلق شدیم، برسیم.  و اگر ما این را بدانیم در ابتلائات راضی و آرام خواهیم بود و روز‌به‌روز قلبمان وسعت بیشتری پیدا می‌کند و به کمال انسانی نزدیک‌تر می‌شویم. 

 

 


[1]- بخشی از آیۀ 3، سورۀ مائده.

[2]- ولایت‌نامه، علامه محمد حسین طباطبایی، ج1، ص50.

[3]- گلشن راز، شیخ محمود شبستری.

 



نظرات کاربران

//