عقل ولایی

عقل ولایی

 

در جلسهٔ اول (7 محرم 1446) به تبیین موضوع «عقل ولایی» می‌پردازیم.

می‌خواهیم وارد تبیین لشکر عقل شویم. لشکریان عقل درحقیقت قوای وجودی ما هستند که بالفعل نشده‌اند. اگرچه عقل خودش فعلیت محض است، اما برای ما مبهم است. اینکه این عقل در چه رتبه‌ای از وجود ما کار می‌کند و ما به چه کیفیت می‌توانیم آن را از ابهام درآوریم و تشخص و تعین دهیم، موضوعی است که به آن خواهیم پرداخت.

قصد خلقت خدا تشخص و تعین اسماء است. اسمائی که در عالم امر فعلیت دارند، اما برای اینکه در عالم خلق نیز فعلیت بگیرند، مظهر می‌طلبند. تمام داستان خلقت، همین است.

در حدیث قدسی می‌خوانیم: «كنت كنزا مخفيّا فأحببت أن اعرف فخلقت الخلق لاعرف[1]

«من گنجی مخفی بودم، دوست داشتم که آشکار شوم. پس خلق کردم تا شناخته شوم.»

خدا وقتی بخواهد به ظهور برسد، حتماً باید مخلوقی را خلق کند تا مظهر آن خدای ناشناخته شود. عقل نیز مانند ذات خدا، قابل شناخت نیست و دور از تصور است و حتماً مظهر می‌خواهد. اما مسئله اینجاست که وقتی مظهر می‌پذیرد، حجاب نیز می‌گیرد و این حجاب‌ها همان لشکریان جهل هستند. پس لازم است که هم جایگاه عقل و لشکریانش و هم لشکر جهل را در وجودمان به‌درستی بشناسیم. 

در خلقت، تمام زمین و آسمان مظاهر اسماء الهی هستند؛ اما از آنجا که یک حقیقتِ واحد در تمام هستی جریان دارد، یک موجود نیز باید باشد که خلیفۀ خدا شود و بتواند تمام این لشکر واحد را در واحدیتش ظهور دهد. این یک موجود نیز فقط انسان است. این حقیقت واحد که مظهر تام عقل است، همان خلیفۀ خدا، انسان کامل است که امروز پشت پردۀ غیبت است. تمام تلاش ما باید در جهت زمینه‌سازی برای ظهور او باشد. اگر ما امروز تلاش می‌کنیم لشکر عقل و جهل را بشناسیم، مجاهده با نفس می‌کنیم، طاعات و عبادات به درگاه خدا داریم و... برای این است که هدف خدا احیا شود و او از پس پردۀ غیبت درآید؛ نه اینکه فقط ما آدم خوبی شویم!

 ما امروز به‌عنوان شیعه مسئولیت داریم برای بیداری جهانی شیعیان تلاش کنیم. در بخشی از توقیع شریف امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) به شیخ مفید می‌خوانیم: «اگر شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد، در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، همدل می‌شدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمی‌افتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان می‌شد.»[2]

بنا بر فرمایش حضرت، اجتماع قلوب تمام شیعیان است که ما را به یُمن لقای ایشان می‌رساند. امروز در تمام دنیا حتی در ممالک اروپایی و آمریکایی، شیعیانی هستند که تشنۀ معارف اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هستند، انقلاب اسلامی ایران را می‌شناسند و به امام راحل و رهبر عزیزمان عشق می‌ورزند. ما به‌عنوان شیعیان انقلابی ایران می‌توانیم با آن‌ها تعامل داشته باشیم و اهداف و ارزش‌های انقلابمان را برایشان تبیین کنیم تا آن‌ها نیز آگاه شوند و با جهانی شدن این بیداری اسلامی، زمینه برای ظهور حضرت حجت(ارواحنافداه) فراهم شود و هدف از ارسال پیامبران در حاکمیت دین الهی در دنیا محقق گردد. همان‌طور که در آیۀ 25 سوره حدید هدف از بعثت پیامبران قیام مردم به عدالت معرفی شده است:

«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ

به‌تحقيق پيامبران را با دلايل روشن فرستاديم و با آن‌ها كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم به عدالت قيام كنند و آهن را نازل كرديم كه در آن نيرويى سخت و منفعت‌ها براى مردم است و تا خداوند كسى را كه از غيب، او و پيامبران را يارى مى‌كند، معلوم نمايد؛ كه پروردگار نيرومند و مقتدر است.

 امام خمینی(قدسّ‌سره) که شخصیت والایی در علم و عبادت و زهد داشتند، اگر قیام نمی‌کردند و رنج آگاه کردن مردم را به جان نمی‌خریدند، امروز نور ولایت فقیه در مملکت ما جاری نبود. ما نیز اگر امروز فقط به دینداری فردی قانع باشیم، نمی‌توانیم مدعی باشیم که برای احیای دین خدا قدمی برداشته‌ایم.

امروز می‌بینیم که دشمن بیکار ننشسته و فرهنگ شومش را به دورترین نقاط دنیا صادر کرده است. پس لازم است ما شیعیان نیز بیدار و آگاه باشیم و این آگاهی را در جوامع شیعی گسترش دهیم؛ چون شیعه، محور قیام است. اگر شیعه به پا خیزد، می‌تواند همۀ مردم دنیا را با خود همراه کند.

سیدبن‌طاووس از امام رضا(علیه‌السلام) از پدرانشان نقل کرده‌اند که رسول‌خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) روز اول محرم که آغاز سال قمری است، این دعا را می‌خواندند:

«اللّهُمَّ أَنْتَ الإِلهُ الْقَدِيمُ وَ هذِهِ سَنَةٌ جَدِيدَةٌ، فَأَسْأَلُكَ فِيهَا الْعِصْمَةَ مِنَ الشَّيْطانِ وَ الْقُوَّةَ عَلى‌ هذِهِ النَّفْسِ الْأَمّارَةِ بِالسُّوءِ، وَ الاشْتِغالَ بِما يُقَرِّبُنِي إِلَيْكَ، يا كَرِيمُ يا ذَا الْجَلالِ وَ الإِكْرامِ[3]

خدایا، تویی معبود ازلی و این است سال نو، در این سال از تو درخواست می کنم حفظ شدنم را از شیطان و قدرت و غلبه بر این نفس فرمانده به گناه و مشغول بودن به آنچه مرا به تو نزدیک می کند، ای صاحب بزرگی و رأفت و محبت.

این دعا با ذکر الوهیت قدیم خداوند شروع می‌شود و سپس اشاره به سال جدید دارد که در پی تدبیر افلاک پدید آمده است. اینکه چه ارتباطی بین این دو می‌تواند وجود داشته باشد را در مباحث آینده به آن خواهیم پرداخت. در ادامه، عصمتی را از خدا می‌خواهیم که مانند پرده‌ای میان این دو قرار گیرد تا ما را از کفر و شرک و معصیت حفظ کند.

از خدا قوّتی می‌خواهیم که ما را از نفس امّاره (لشکر جهل) دور کرده و به لشکر عقل مشغولمان کند. یعنی دیگر در هیچ‌یک از شئون زندگی‌مان لشکر جهل دخالتی نداشته باشند. مثلاً اگر درس می‌خوانیم، به فکر سود و زیان شخصی خود نباشیم؛ به این فکر نکنیم که این درس چه اندازه از منافع مادی ما را تأمین می‌کند و چه جایگاه و موقعیت شغلی و اجتماعی‌ در آینده برای ما می‌سازد، بلکه هدفمان از درس خواندن، نزدیکی به خدا باشد.

در ادامۀ دعا می‌خوانیم:

«یا عِمادَ مَنْ لا عِمادَ لَهُ، یا ذَخِیرَةَ مَنْ لا ذَخِیرَةَ لَهُ، یا حِرْزَ مَنْ لَا حِرْزَ لَهُ، یا غِیاثَ مَنْ لَا غِیاثَ لَهُ، یا سَنَدَ مَنْ لَا سَنَدَ لَهُ، یا کنْزَ مَنْ لَا کنْزَ لَهُ، یا حَسَنَ الْبَلاءِ، یا عَظِیمَ الرَّجاءِ، یا عِزَّ الضُّعَفاءِ، یا مُنْقِذَ الْغَرْقی، یا مُنْجِی الْهَلْکی، یا مُنْعِمُ یا مُجْمِلُ یا مُفْضِلُ یا مُحْسِنُ

در این فراز از دعا خدا را تکیه‌گاه کسی می‌خوانیم که تکیه‌گاهی ندارد، پشتوانه و پناهگاه کسی می‌خوانیم که پشتوانه و پناهگاهی ندارد. پس با تکیه بر خود نمی‌توانیم عاقل شده و در دفع و رفع لشکر جهل، موفق باشیم.

خدا را ذخیرۀ کسی می‌خوانیم که ذخیره‌ای ندارد؛ پس معلوم می‌شود علمی که فقط برای خودمان ذخیره شود، عین جهل است. ما زمانی مظهر عقل می‌شویم که به خود نظر نداشته باشیم؛ بلکه نظر به آینۀ جامع خدا، امام زمان‌(عجل‌الله‌فرجه) داشته باشیم تا بتوانیم او را از زمین غیبتی که در آن هبوطش داده‌ایم، به جنت اسمائی که موطن اصلی اوست، برگردانیم.  

در این دعا خدا را «حَسَنَ الْبَلاءِ» می‌خوانیم؛ چقدر زیبا خدا ما را همواره بین دو لشکر عقل و جهل می‌آزماید. میدان ابتلای عاقل بودن و عاقل نبودن! در این میدان، زمین خوردن هم زیباست؛ چون تا زمین نخوریم، نمی‌فهمیم همۀ توان ما اوست که اگر نباشد، قادر به برخاستن نخواهیم بود. اوست که عزتِ ضُعفاست؛ تا در برابرش ضعیف نباشیم، عزتش شامل حالمان نمی‌شود.

«أَنْتَ الَّذِی سَجَدَ لَک سَوادُ اللَّیلِ، وَ نُورُ النَّهارِ، وَ ضَوْءُ الْقَمَرِ، وَ شُعاعُ الشَّمْسِ، وَ دَوِی الْماءِ، وَ حَفِیفُ الشَّجَرِ، یا اللّهُ لَا شَرِیک لَک... آمَنَّا بِهِ کلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ مَا یذَّکرُ إِلّا أُولُوا الْأَلْبابِ

تمام هستی در برابر حق‌تعالی در حال سجده‌اند؛ یعنی چیزی از خود نمی‌بینند و فقط محو خدا هستند. آن‌ها عبد خدایند و تسبیحش را می‌گویند. سیاهی شب و نور روز، نور ماه و خورشید و... همه در حال سجده برای خدا هستند؛ اما بشر ناخلف از این عبودیت سر باز زده است.

در این فراز با بیان «کلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا» همه چیز را به خدا نسبت می‌دهیم. ضعف‌ها و قدرت‌هایمان را و حتی لشکر عقل و لشکر جهل را. اما چگونه می‌توان هردو را به خدا نسبت داد؟ در پاسخ باید بگوییم: شرور به اقتضای قرار گرفتن در مراتب نزولی پدید می‌آید؛ مثل کفی که بر اثر حرکت شدید امواج، روی آب ایجاد می‌شود.

کسانی که حقیقت این مطلب را به خوبی درمی‌یابند، همان صاحبان خرد و اندیشه هستند که می‌دانند چگونه باید در خط تعادل بین این دو حرکت کنند. با داشتن اقتضائات دنیا مثل خوردن و خوابیدن و... از حقیقت حیات بازنمی‌مانند و از طرفی نیز چشمشان را به نیازهای زندگی در دنیا نمی‌بندند و خود را از نعمات دنیایی محروم نمی‌کنند؛ بلکه می‌دانند چگونه باید از کف‌ها عبور کنند و به حقیقت آب برسند.

نظرهای گوناگونی دربارۀ خدا در نظر فلاسفه و اندیشمندان شرقی و غربی وجود دارد. اما توحید و عرفان شیعی و ولایی بالاترین و کامل‌ترین نظر را ارائه کرده که برخاسته از قرآن است. درواقع نظرهای فلاسفه دربارۀ اثبات وجود خدا، فقط بیان لوازم وجود خدا و راه‌های رسیدن به خداست. مثل اینکه برای فهم حقیقت یک گیاه، گل، برگ و ریشه‌اش را زیر آزمایش ببریم و تلاش کنیم از طریق بررسی خصوصیات ظاهری، به حقیقت روح نباتی آن برسیم.

اما حکمایی چون مرحوم ملاصدرا و امام خمینی(رحمة‌الله‌علیهما) که سراغ قرآن و روایات معصومین(علیهم‌السلام) رفته‌اند‌ و خدا را از زبان ایشان شناخته و معرفی کرده‌اند، تنها راه وصول به الوهیت خدا را شهود ولایی می‌دانند که همان توحید ولایی، عقل ولایی و عاقل شدن ولایی است.

این عقل، راهواری است که بی‌نهایت عرصه دارد. اگر ما 75 لشکر برای عقل برمی‌شماریم، هر لشکر نیز بی‌نهایت عرصه دارد. جهل نیز به همین ترتیب است. همۀ مراتب وجودی ما مثل قلب و روح و... مرتبه‌ای از مراتب عقل هستند. سیر عقل ولایی انتها ندارد. در قلمرو معرفت شهودی از تنگنای ذهن خارج می‌شویم و با قلب فعال که عرش الهی است، حقایق را درمی‌یابیم و دیگر از لشکر جهل تأثیر نمی‌گیریم. این عقل ولایی است.

عقل ولایی، مصدر حرکت شورانگیز انسان را که به بی‌نهایت می‌رسد، فقط قلب او می‌داند که همان عشق یا بصیرت باطنی است؛ برعکس اصول فلسفی که در آن خشکی و جمودی دیده می‌شود که برای انسان، سنگین و همراه با فشار است.

دفع جهل و جذب عقل در عقل ولایی، همراه با نشاط ولایی است. نشاط یک حالت خوشی و سرمستی نیست؛ بلکه درک اصالت و حقیقت پدیده‌ها و وظایفی است که در برابر آن‌ها داریم.

ما در عقل فلسفی و حتی عرفانی به دنبال ایفای نقش هستیم. اما در عقل ولایی فقط نظاره‌گر انسان کاملیم که آینۀ تمام‌نمای خداست؛ خدایی که در جلوۀ علمی‌اش با قرآن و در جلوۀ عینی‌اش با قلب، خود را نمایان کرده است.

 

 

 

 


[1]- شرح الكافي- الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)، ج‏1، ص10.

[2]- مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، الخاتمة ج‏3، ص228 : «و لو أنّ‏ أشياعنا - وفّقهم اللّه لطاعته- على اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم، لما تأخر عنهم اليمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا».

[3]- مفاتیح الجنان، دعای روز اول محرم.

 



نظرات کاربران

//