استقامت در مسیر توحید
در ادامۀ بحث «مقدمۀ رجعت» (جلسۀ 7، 27 شعبان 1444) به تبیین موضوع «استقامت در مسیر توحید» میپردازیم.
در بررسی آیات آخر سورۀ مبارکۀ هود، آنجا که خداوند خطاب به پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: "وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِي هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ "[1]؛ به این نتیجه رسیدیم که سورۀ هود برای پیامبر رهآوردی دارد که همان حضور و شهود او در تمام عوالم رسالت از آدم تا خودش است؛ و برای مؤمنین موعظه و یادآوری است و نشان میدهد که مؤمنین هم استعداد شهود رسالت، نبوت و ولایت را دارند.
سپس روند سیر انبیا را با حقتعالی و امتشان و همچنین نحوۀ برخورد امت با انبیا را تا حضرت موسی(علینبیناوآلهوعلیهالسلام) بررسی کردیم. اکنون میخواهیم به نتیجهگیری از این آیات برسیم و بدانیم روند حرکت و سیر هفت پیامبری که در این آیات بیانشده، چگونه باعث تثبیت قلب پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و موعظه و تذکر برای امت است.
در آيۀ "وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَٰكِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ"[2] به این نکته رسیدیم اگر ظلم با اراده و اختیار نفس انجام گیرد تا فرد به اعتراف "ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا" [3] بار نیابد، از خاسرین خواهد بود و بخششی بر آن نیست. این ظلم در روزی که همۀ مردم اعم از کافر، مؤمن، شقی و سعی جمع میشوند، قابل شهود و رؤیت است. "يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذَٰلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ"[4]
به نص این آیات، در عالم ذر ربوبیت حقتعالی و جلوات او مانند بهشت و جهنم برای همۀ انسانها مشهود بوده است. البته در سیر نزول و خلقت، بهشت و جهنمی نداریم و خداوند عدهای را شقی و برخی را سعید خلق نکرده؛ اما در سیر صعود و اختیار انسان در تشخص نفس، انسانها دو دسته میشوند: سعید و شقی؛ "يوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ"[5] در آن روز که فرارسد هیچ نفسی بدون اذن خداوند، چه برای دفاع و توجیه از خود و گناهانش و چه برای توبه و استغفار قدرت تکلم ندارد. در آن روز هر فرد جهنمی، بهشت خود را خواهد دید و هر اهل بهشتی، جهنم خود را؛ زیرا سعید و شقی شدن در سیر نزول به اراده و رضایت حضرت حقتعالی نیست؛ اما مشیت حق به این تعلقگرفته است که تمام دادههای الهی در تعین و تشخص نفس يا «من» ظهور کند. نفس در تشخص خود، اقتضای فجور و تقوا را دارد، برای همین هم خداوند برای این اقتضا اختیار قرار داده است. در اقتضا جبر نیست، انسان مجبور نیست شقاوت يا سعادت را انتخاب کند؛ بلکه بستر و سفرهای از اسمای الهی گشوده شده است که انسان میتواند با متعین کردن نفس خود در این اسما، سعادت و شقاوت خود را در سیر صعود رقم بزند. در این سفره از اسم هادی و مراتب هدایتش گرفته تا اسم مضل و مراتب ضلالتش، همه جمع هستند تا انسان روحیه و مبادی میلش را در سمتوسويی صحیح قرار دهد.
پس جبری در کار نیست، علت هم نیست، علت، «وجود انسان» است و مقتضی «نفس او». نفس استعداد هر دو مسیر را دارد، در هرکدام از این دو مسیر قدم گذاشت، تأثیرش را خواهد گرفت. تأثیری که با «دلت پاک باشد، خدا کریم است و رحیم است»؛ پاک نمیشود. هر کس در این سفره از نوع انتخابی که دارد و اراده یا سیستم و فرهنگی که برگزیده، اثر خواهد گرفت.
در روز مجموع، بسته به اینکه انسان قلبش را چگونه تعین و تشخص داده و مبادی میلش را در چه جهتی ملکه کرده، سعید یا شقی خواهد شد.
سعادت و شقاوت چیست؟ شقاوت نگاه مستقل داشتن در عالم کثرت است و سعادت استفادۀ ابزاری از کثرت با نگاه به وحدت؛ یعنی قوانین وحدت را در کثرت يا عالم تضاد و تزاحم اجرا کردن.
"أمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ"[6] آنهایی که شقاوت را گرفتند؛ در آتش دوزخاند، درحالیکه سخت آه و نالۀ حسرت میکشند. "خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ ۚ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ"[7] آنها در آتش دوزخ تا آسمان و زمین باقی است خالدند، مگر آنچه مشیت پروردگار تو باشد که البته خدا هر چه خواهد میکند.
بهغیراز اوحدی از انسانها که به عالم وحدت رسیدند و آرامش دارند، اکثر انسانها اعم از دنیاداران، عابدین، عارفین، عالمین، صائمین، مصلین، متشرعین، مؤمنین و... همگی در زفیر و شهیق هستند، تمامی تنازعات کثرتی در روحیۀ آنها تأثیر میگذارد و گرفتارشان میکند. درواقع وقتی در سنت کثرت قرار گرفتیم تا زمین و آسمان برجاست، در حال ناله، زاری یا فشار هستیم و در آن خالد میمانیم.
برای اینکه تشخیص دهیم که جزء این افراد هستیم یا نه، باید حال خود را بسنجیم و ببینيم آیا هر چه پیش میآید در تلاطمیم یا برعکس، قبول کردیم که احکام کثرت متغیر و احکام وحدت، ثابت است و با کثرات بالا و پایین نمیرود. درواقع اگر بر اساس کثرت حرکت کردیم و رنگ کثرت را گرفتیم، ملکه و تشخص نفس در این کثرتها شکل میگیرد و دیگر درکی از حقیقت وحدت نخواهیم داشت. اگر وحدت را در درون خود گرفتیم، قضا و مشیت الهی این است که در سعادت باشیم.
سعادتمندان کجایند؟ "وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ ۖ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ"[8] آنها هم تا آسمان و زمین باقی است در بهشت خالدند. مگر اینکه خدا یک چیز دیگر بخواهد که عطایی ابدی و نامقطوع است.
"مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ" نشان میدهد که این حقیقت مربوط به عالم دنیاست. منظور از "إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ" در شرح این دو گروه از انسانها، آن نیست که خدا وضعیت جهنمیهای را در زفیر و شهیق عوض میکند يا موقعیت سعادتمندانۀ بهشتیها را تغییر میدهد. خیر؛ عطای غیر مجذوذ به مشیت حق بازمیگردد. خدا بر طبق مشیتش هرچه بخواهد میکند. اما فرد خودش مسیری را رفته و استعدادی را ظهور داده که مشیت حق در عطای غیر مجذوذ به او تخصیص داده شده است. "ما دامت السماوات و الارض" در حقیقت به خود سالک و نفس او بازمیگردد؛ اما "الا ما شاء ربک" برای شقی و سعید چطور معنا میشود و برای آنها چهکار میکند؟ در این آیه چه قانون و سنتی از آیات قرآن استنباط میشود؟
خداوند عطای غیر مجذوذ را به مشیت خود نسبت میدهد و چون شقی و تیرهروز از حیث احدیت، در شقاوت به پروردگارش رسیده است؛ نفسش او را از احدیت دور میکند و بهطرف زفیر و شهیق میبرد. او در عین نزدیکی با خدا، از خدا دور شده است و مرتبهای قویتر از عذاب را آنجا به لحاظ احدیت ادراک خواهد کرد؛ یعنی شقاوتش در عالم وحدت قویتر خواهد شد. "الا ما شاء الله"؛ یعنی حتی عذاب بدتری از زفیر و شهیق هم خواهد داشت. او در آتش خالد است و هرگز از این آتش خارج نمیشود، اما در همین خلود به ادراک آتش برتری میرسد. آتش سقوط بیشتر و دوری از خدا.
نقطۀ مقابلش برای فرد سعید هم به همین ترتیب است. سعید در احدیت فانی شده، ولی درعینحال ناصیهاش در دست احدیت است؛ او هرگز از بهشت خارج نمیشود و در آنجا خالد است؛ اما هرلحظه ادراک سعادت بیشتری میکند.
شقی و سعید هر دو، در زمان حکومت حضرت حجت(عجلاللهفرجه) رجعت میکنند و حکومت برحق را میبینند؛ لذا بر شقاوت و سعادتشان افزوده میشود. سعادتمندان، ایمانشان به حضرت، قویتر میشود و شقاوتمندان شقیتر خواهند شد.
خداوند در ادامۀ آيات پس از بیان زندگی این هفت نبی، خطاب به پیامبرش(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: "فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا ۚ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ "[9] پس تو چنانکه مأموری استقامت و پایداری کن و کسی که با همراهی تو به خدا رجوع کند نیز پایدار باشد و (از حدود الهی) تجاوز نکنید که خدا به هر چه شما میکنید بصیر و داناست. "وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ"[10] (شما مؤمنان) هرگز نباید با ظالمان همدست و دوست و بدانها دلگرم باشید وگرنه آتش (کیفر آنان) شما را هم خواهد گرفت و در آن حال جز خدا هیچ دوستی نخواهید داشت و هرگز کسی یاری شما نخواهد کرد.
آیا خداوند خطاب به پیامبرش که معصوم است میفرماید "لا ترکنوا"؟ همراهان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) مشرک و کافر نبودند، پس چرا خطاب به آنان گفته شده که از حدود خدا تجاوز نکنند؟
"ترکنوا" جمع است. رکون؛ یعنی گرایش قلب به ستمکاران یا ظالمان؛ يعنی روحیه و تمایل به آنها که یکی از گناهان کبیره است. رکون یعنی از وضعیتی که در کنار ستمگران دارید خوشتان بیاید و در آن آرامش بگیرید. نقل است در دوران هارونالرشید، صفوان که يکی از شیعیان امام موسیبنجعفر(علیهالسلام) بود شترهایش را به هارون اجاره داد تا او به مکه برود. امام فرمود: «چرا شترهایت را به این مرد ظالم ستمگر اجاره دادی؟». گفت: «من این شترها را برای سفر معصیت اجاره ندادم؛ برای سفر حج و سفر طاعت اجاره دادم؛ وگرنه چنین نمیکردم.» امام فرمود: «پولهایت را گرفتهای یا نه؟» عرض کرد: «خیر.» حضرت فرمود: «به دل خودت مراجعه کن. الآن که شترهایت را به او اجاره دادهای، آیا دوست داری که لااقل هارون اینقدر در دنیا زنده بماند که برگردد و اجارۀ شترهای تو را بدهد؟». گفت: «بله». امام فرمود: «همین مقدار که راضی به بقای ظالم هستی، گناه است.»[11]
گاهی میدانیم کاری اشتباه است، اما از انجام ندادنش ترس داریم و ملاحظه میکنیم. مثلاً در سرزمین کفر که حاکمیت و قانونش غیر وحی است، زندگی میکنیم تا اقامت بگیریم و از امکانات آنجا برای پیری استفاده کنیم! درحالی که فراموش کردهایم که کمکم اسیر قوانینش میشویم و رکون و تمایل به آنها پیدا میکنیم و روحیهمان برمیگردد. این، در حالی است که اگر در مملکت خودمان با تمام اشکالاتش، میماندیم؛ تحت لوای قانون اسلام که ریشه در وحی دارد، بودیم.
آیه خطاب به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و کسانی است که با او توبه کردند (نه کافران). میفرماید اگر رکون پیدا کنید "فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ" مسخ میشوید و قاطعیت خود را از دست میدهید. در ابتلائات اموال، ازواج، شهرت، فشار، جلال و جمال کم میآورید و هرگز کسی یاری شما نخواهد کرد.
"فاستقم کما امرت" يعنی ای پیامبر! تو برای برپایی توحید خدا بهپا خیز! و استقامت کن؛ زیرا تو باید کثرت در وحدت را پیاده کنی. هم باید زندگی دنیایت متعادل باشد و هم این تعادل تو را از وحدت جدا نکند. چون وحدت بی کثرت و کثرت بی وحدت وجود ندارد. تو ای پیامبر! با مشاهدۀ وحدت و ذات الهی به کثرت بازگرد، بهطوریکه حرکتت، سکونت، گفتارت، اندیشهات و تمام جلوات کثرتی تو بهجز او را نشان ندهند؛ و این استقامت میخواهد؛ لذا پس از همۀ این جریانها به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: "تاب معک"؛ یعنی تمام آنهایی که خودبینی را کنار گذاشتند و با تو معیت یافتند، همگی همراه تو، استقامت کنند و میل به ظلم پیدا نکنند و مسیر عبودیت را پیشه کنند تا مبادا جزء هلاکشوندگان شوند. زیرا "هَلَكَ اَلْعَامِلُونَ إِلاَّ اَلْعَابِدُونَ، وَ هَلَكَ اَلْعَابِدُونَ إِلاَّ اَلْعَالِمُونَ، وَ هَلَكَ اَلْعَالِمُونَ إِلاَّ اَلصَّادِقُونَ، وَ هَلَكَ اَلصَّادِقُونَ إِلاَّ اَلْمُخْلِصُونَ، وَ هَلَكَ اَلْمُخْلِصُونَ إِلاَّ اَلْمُتَّقُونَ، وَ هَلَكَ اَلْمُتَّقُونَ إِلاَّ اَلْمُوقِنُونَ، وَ إِنَّ اَلْمُوقِنِينَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ، قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى: وَ اُعْبُدْ رَبَّكَ حَتّٰى يَأْتِيَكَ اَلْيَقِينُ"[12] به دلیل همین استقامت است که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «سورۀ هود مرا پیر کرد.»[13] چون در مسیر توحید هدایت همراهانی که اسیر کثرات هستند و در تلوینات نفس، میل به ستمگران دارند، استقامت بالایی میخواهد.
سپس در آیات بعدی راه عبور از کثرت و رکون نداشتن را نشان میدهد و میفرماید: "وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ ۚ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ۚ ذَٰلِكَ ذِكْرَىٰ لِلذَّاكِرِينَ"[14] و نماز را در دو طرف (اول و آخر) روز به پا دار و نیز در ساعات آغازین شب که البته حسنات و نکوکاریها، سیئات و بدکاریها را نابود میسازد، این (نماز یا این سخن که حسنات شما سیئات را محو میکند) یادآوری است برای اهل ذکر و پندی بر مردم آگاه است.
خاستگاه کثرت در عالم فردی، ابتدا جوارح و اعضا، سپس قوای ماست تا به نفس برسد و قلب که جایگاه وحدت است، اگر تمایل و رکون به این کثرات پیدا کند، پر از کدورت خواهد شد. اسیر شدن در تمایلات جوارح و اعضا که بهخودی خود، جلوۀ رحمانیت خدا هستند، انسان را از وحدت و رحیمیت باز میدارد. راه دوری از این کثرات و رفع کدورت چیست؟ اقامۀ نماز در آغاز و پایان روز است؛ نمازهایی که تاریکی و روشنایی، وحدت و کثرت را به هم اتصال میدهند. و قلب را از مشغولیت دور میکنند.
نمازگزاری که نماز را اقامه میکند، صبح که وارد کثرت میشود، نوری از وحدت را در میان کثرات پخش میکند و به آنها رنگ وحدت میدهد و در شب با نمازی دیگر، باب حواس و مشغولیت را میبندد و تمام این کثرات را در وحدت جمع مینماید تا با پروردگارش انس گیرد. چنین فردی مصداق کلام پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) است که فرمود: "أَنَّ اَلصَّلاَةَ إِلَى اَلصَّلاَةِ كَفَّارَةُ مَا بَيْنَهُمَا مَا اِجْتَنَبَ اَلْكَبَائِرَ"[15]. نماز تا نماز بعدی، کفارهای است که میتواند انسان را از گناهان مخصوصاً کبائر دور کند؛
اما ما چگونهایم؟ نمازهای آغاز و انجاممان، نتوانستند در ما تأثیر بگذارند! نتوانستند تاریکی و کدورت را ببرند و نور را ظهور دهند.
"وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً ۖ وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ"[16] و اگر خدای تو میخواست همۀ خلق را یک امت میگردانید؛ ولیکن دائم باهم در اختلاف خواهند بود.
"إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ ۚ وَلِذَٰلِكَ خَلَقَهُمْ ۗ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ"[17]مگر آنکس که خدای تو بر او رحم آورد و برای همین آفریدشان و کلمه (قهر) خدای تو به حتم و لزوم پیوست که فرموده دوزخ را از کافران جن و انس پر خواهم ساخت.
مشیت خداوند به این تعلقگرفته که انسانها علیالاتصال در مراتب و اختلاف باشند. اگر خدا میخواست همه را در استعداد مساوی و یکسان قرار میداد؛ اما اقتضای فطرت فردی، اختلاف است. اصلاً توحید، اختلاف را میطلبد، اما کسی که با هدایت خاصۀ الهی بتواند مابین کثرت و وحدت، اتحاد ایجاد کند مورد رحمت خاص الهی قرار میگیرد. سنت و قانون الهی بر این تعلق گرفته که جن و انس را باهم جمع کند. همه برای رحمت خدا خلقشدهاند. سرشتشان این است که امر معاششان با امر معادشان باهم باشد؛ يعنی امر معاش را بر اساس معاد و معاد را بر اساس معاش انجام دهند و نهایتاً هم این سنت الهی است که دوزخ از کافران جن و انس پر خواهم شد؛ چون اسما تعطیلی ندارند. حتی اگر ما بخواهیم اسمای خود را تعطیل کنیم که جهنم نباشد، امکانش نیست.
"وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ ۚ وَجَاءَكَ فِي هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ"[18] و ما از همه این حکایات و اخبار انبیا را بر تو بیان میکنیم ازآنچه قلب تو را به آن قوی و استوار گردانیم و در این شرححال رسولان، آنچه حق و صواب است بر تو آمده و اهل ایمان را نیز پند و عبرت و تذکر باشد. "وَقُلْ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلَىٰ مَكَانَتِكُمْ إِنَّا عَامِلُونَ"[19] این خبری از اخبار و حقایق پیغمبران بود به آنان که ایمان نمیآورند بگو که شما هر چه بتوانید به زشتکاری و معصیت خدا بپردازید ما هم به کار اطاعت مشغول خواهیم بود.
آيه میفرماید حتی اگر کافران بخواهند معصیت کنند و فتنه بیندازند؛ تحت تأثیرشان قرار نگیريد، بلکه جای خودتان را پیدا کنید؛ که خدا نیز در جای خود عمل میکند. "وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ"[20] و شما (جزای کردار خود را) منتظر باشید ما هم (پاداش عمل خود را از حق) منتظریم.
همه منتظر روز قیامت و روز ظهور و مسئلۀ رجعت هستند. "وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ ۚ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ"[21] و هر چه در آسمانها و زمین پنهان است همه برای خداست و امور عالم همه به خدا بازگردانده میشود (و به دست قدرت اوست)، او را بپرست و بر او توکل کن و پروردگار تو از آنچه میکنید غافل نیست.
موحد واقعی کسی است که بتواند از میان عقبههای نفس عبور کند و توحید را از خود ظهور بدهد؛ وگرنه در توهم و خیالات و بازیهای نفس است.
خدایا ما را در عالم واقع و حقیقت جزء موحدین درگاهت قرار ده و استقامت در مسیر آنچه به ما آموختی را در مقام عمل و در میدان وحدت و کثرت به ما عطا فرما.
[1]- سورۀ هود، آیۀ 120؛ ما از هر یک از سرگذشتهای انبیا برای تو حقایق آن را بازگو کردیم تا بهوسیلۀ آن، قلبت را آرامش بخشیم؛ و ارادهات قوی گردد؛ و در این (اخبار و سرگذشتها)، برای تو حقّ و برای مؤمنان موعظه و تذکّر آمده است.
[2] - سورۀ هود، آیۀ 101؛ خدا به آنها ستم نکرد، بلکه آنها، خودشان به خویشتن ستم میکنند.
[3] - سورۀ اعراف، آیۀ 23. به خودمان ظلم کردیم.
[4] - سورۀ هود، آیۀ 104؛ روز محشر روزی است که همۀ خلق را در آن جمع آورند و آن روز، روز حضور همگان است.
[5] - سورۀ هود، آیۀ 104.
[6] - سورۀ هود، آیۀ 105.
[7] - سورۀ هود، آیۀ 106.
[8] - سورۀ هود آیه 108.
[9] - سورۀ هود، آيۀ 112.
[10] - سورۀ هود، آيۀ 113.
[11] - رجال الکشی، ج ۲، ص ۷۴۰، ح ۸۲۸.
[12] - البرهان في تفسير القرآن، جلد ۳، صفحه۳۹۸.
[13] - در حدیث معروفی از ابن عباس چنین میخوانیم: «هیچ آیهای شدید و مشکلتر از این آیه بر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نازل نشد؛ لذا هنگامیکه اصحاب از آن حضرت پرسیدند: چرا به این زودی موهای شما سفید شده و آثار پیری نمایان، گشته؟ فرمود: «مرا سوره هود و واقعه پیر کرد!» و در روایت دیگری میخوانیم: هنگامیکه آیۀ فوق نازل شد پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «دامن به کمر بزنید، دامن به کمر بزنید (که وقت کار و تلاش است) و ازآنپس پیامبر هرگز خندان دیده نشد»! برگزیدۀ تفسیر نمونه، ج2، ص: 385
[14] - سورۀ هود، آيۀ 114.
[15] - بحارالأنوار، جلد ۷۹، صفحه ۳۱۹.
[16]- سورۀ هود، آيۀ 118.
[17] - سورۀ هود، آيۀ 119.
[18] - سورۀ هود، آيۀ 120.
[19] - سورۀ هود، آيۀ 121.
[20] - سورۀ هود، آيۀ 122.
[21] - سورۀ هود، آيۀ 123.
نظرات کاربران