درک حیات طیبه در رجعت
در ادامۀ بحث «رجعت» (جلسۀ 22، 22 رمضان 1444) به تبیین موضوع «درک حیات طیبه در رجعت» میپردازیم.
دعا و خبر از اقتضائات انسان
قبل از اینکه وارد بحث رجعت شویم، به این پرسش پاسخ میدهیم که اگر ما این هستیم که در دعای ابوحمزۀ ثمالی و ادعیۀ دیگر نشان داده میشود، چرا همچنان به خواندن این دعاها ادامه میدهیم؟
انسان در نظام وجود در دو مسیر سعادت و شقاوت در حرکت به سوی "الله" است: "إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ". در سیر نزول، مسیر انسان مسیر سعادت است ولی در سیر صعود، انسان میتواند مسیر سعادت را انتخاب کند یا مسیر شقاوت را.
انسان چه مؤمن باشد، چه کافر و چه بخواهد چه نخواهد، تکویناً عاقل میشود و در این امر اختیار ندارد؛ اما در اینکه سعید شود یا شقی، اختیار دارد. در سیر صعود همۀ انسانها؛ اعم از انبیا و اولیا و امتهای آنان از دنیا (اسفلالسافلین) میگذرند و همه در آن وارد میشوند: "وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا"[1].
قرآن بیان کنندۀ سیر نزول و کلام الهی است. کلام خدا، انشای محض است؛ به این معنی که در قرآن آیهای نیست؛ مگر اینکه در عالم حقیقت تحقق پیدا کرده است: "إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ"[2]؛ پس آنچه در قرآن که قول خداست، بیان شده، حتماً محقق شده است.
ادعیه و روایات که از زبان ائمۀ معصومین(علیهمالسلام) بیان شدهاند، انشا نیستند، بلکه إخبارند؛ یعنی از اقتضائات انسان خبر میدهند. وقتی از خداوند میخواهیم که: "سیِّدی أخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا مِنْ قَلْبی"[3]؛ اگر انشا باشد و حب دنیا در قلب ما قرار گرفته باشد، دلیلی برای دعا نیست. ولی این عبارت، اخبار است؛ یعنی ای انسان تو اقتضای این را داری که حب دنیا در قلبت قرار گیرد، پس از آن حذر کن.
ادعیه به انسان معرفت نفس میدهد و از اقتضائات فجور و تقوای انسان خبر میدهد. خداوند انشا کرده که انسان هم فجور را داشته باشد، هم تقوا را: "وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا. فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا"[4]. ادعیه فجور را در جزئیات زندگی انسان در عالم امکان بیان میکنند.
مقصود امام معصوم(علیهالسلام) از خواندن دعاها آموزش به انسانهای دیگر نیست، بلکه اقتضای خود اوست؛ زیرا امام هم ممکن است، یعنی هم امکان فجور را دارد، هم امکان تقوا را و از این نظر مثل دیگر انسانها مختار است. پس نباید دعا را به دید انشا بخوانیم، که اگر این طور باشد، ناامید میشویم.
قلب مؤمن خوف و رجا را با هم دارد و هیچ یک بر دیگری برتری ندارد؛ نه خوفش زیادتر است که ناامید شود و نه رجایش بیشتر است که خود را از دعا خواندن بینیاز بداند. انسان هم میتواند شبیه خدا شود، زیرا: "نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِی" و هم نمیتواند عین خدا شود؛ زیرا انسان ممکن است و خدا واجب.
سیر کردن با دعا، تنها در سوختن و بر سر زدن نیست، بلکه همراه با سوختن باید جریان خنکای بردالیقین را هم در وجود خود احساس کنیم: "يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا"[5]. در دعا هم فرازهایی هست که انسان را میسوزاند و هم فرازهایی که راه نجات از آن سوختن را به انسان یادآوری مینماید. اگر میخوانیم: "سیِّدی أخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا مِنْ قَلْبی" و حب دنیا را شایستۀ قلب خود نمیبینیم، در ادامۀ دعا جایگزین این حب را معرفی میفرماید، آنجا که میخوانیم: "واجْمَعْ بَیْنی وَ بَیْنَ الْمُصْطَفىٰ وَ آلِهِ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ خاتَمِ النَّبِیِّینَ مُحَمَّدٍ صَلَّىاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ"[6]
تحققِ کمال در رجعت
در بحث رجعت ضرورت عقلی و فطری رجعت را در آیات و روایات بررسی کردیم. امید به آیندۀ عدالتگرایانه در روایات را بیان کردیم. کسانی که فکر میکنند بنده نمیتواند هیچ رابطهای با خدا داشته باشد، به رجعت اعتقاد ندارند.
دومین مسئلهای که در بحث ضرورت عقلی رجعت صحبت میشود، تحقق کمال است. دلیل کمال خواهی انسان در آیات قرآن بیان شده است؛ از جمله اینکه میفرماید: "إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً"[7]. از نظر عقلی خلیفه شدن انسان در زمین تنها وقتی ممکن است که شرایط زمین برای این امر فراهم باشد. تجربه هم نشان میدهد که در طول تاریخ حیات بشر هیچ گاه این امر اتفاق نیفتاده است. پس وجود زمانی که این امر به ظهور برسد، ضروری است.
در زمینۀ فردی هم رجعت، بستر شکوفایی قابلیتهای انسان و رسیدن به آرزوهای وجودی او را فراهم میکند که در زندگیِ قبل از مرگ به خاطر نبودن شرایط لازم، نتوانسته به آنها برسد.
به بیان نمونههایی از آیات میپردازیم که به ضرورت رجعت به خاطر تحقق کمال اشاره کرده است:
"وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلَىٰ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ. لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كَانُوا كَاذِبِينَ"[8]
آنها سوگندهای شدید به خدا یاد کردند که: «هرگز خداوند کسی را که میمیرد، برنمیانگیزد!» آری، این وعدۀ قطعی خداست (که همه مردگان را بازمیگرداند)؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند! (یقیناً مردگان را زنده می کند) تا حقایقی را که در آن اختلاف میکنند، برای آنان روشن سازد. و تا کافران بدانند که همواره (در انکارشان نسبت به زنده شدن مردگان) دروغ میگفتند.
"قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ وَلَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ"[9]
بگو: «آیا غیر خدا، پروردگاری را بطلبم، در حالی که او پروردگار همه چیز است؟! هیچ کس، عمل (بدی) جز به زیان خودش، انجام نمیدهد؛ و هیچ گنهکاری گناه دیگری را متحمّل نمیشود؛ سپس بازگشت همۀ شما به سوی پروردگارتان است؛ و شما را از آنچه در آن اختلاف داشتید، خبر خواهد داد.»
در قیامت انسان به "الله" برمیگردد. در رجعت به "ربّ" خود برمیگردد.
راوی میگوید از امام باقر(علیهالسلام) دربارۀ آیۀ "كَلَّا لَمَّا يَقْضِ مَا أَمَرَهُ"[10] پرسیدم و عرض کردم فدایت شوم! چه زمانی آن را به انجام میرساند؟ فرمود: «آری! در خصوص امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نازل گردید. منظور از "انسان" در آیۀ "قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ"[11]، امیرالمؤمنین است و منظور از "مَا أَكْفَرَهُ" قاتل اوست.
در آیات "مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ. مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ"[12]، منظور از "مِنْ نُطْفَةٍ" نطفۀ انبیاست که آن حضرت از آن خلق شد. منظور از "ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ"[13]، سبیل هدایت است و "أماتَ" در "ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ"[14]، مردن انبیاست.»
راوی میگوید در اینجا از آن حضرت پرسیدم معنی "ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنْشَرَهُ"[15] چیست؟ آن حضرت فرمود: «[امیرالمؤمنین(علیهالسلام)] تا زمانی که خدا بخواهد، درنگ میکند، سپس خدا او را برمیانگیزد و منظور از آیۀ "كَلَّا لَمَّا يَقْضِ مَا أَمَرَهُ" در زندگی دنیوی اوست که در دورۀ رجعت باز خواهد گشت و آنچه را خداوند به آن امر کرده بود، به انجام میرساند.»[16]
مأموریتهای انجام نشده
در دعای روز سوم شعبان که ولادت امام حسین(علیهالسلام) است، از زبان امام حسن عسکری(علیهالسلام)، عرضه میداریم: «خدایا، از تو میخواهم بهحق مولود در این روز که پیش از برخاستنِ صدایش و قبل از ولادتش به شهادتش وعده داده شده است. درحالیکه هنوز قدم در جهان نگذاشته بود، آسمان و هر کس در آن است، زمین و هر کس بر آن است بر او گریست. کشتۀ اشک، سرور خاندان، مددیافته به یاری روز بازگشت (رجعت) است. پاداش شهادتش این است که امامان از نسل اویند و شفا در خاک اوست و پیروزی با اوست هنگام بازگشتش (رجعتش) و با جانشینان او از خاندانش است، بعد از قیامکنندهشان (حضرت حجت) و غیبت اوست تا آنکه انتقام گیرند و حضرت جبّار را خشنود سازند و بهترین یاران دین حق شوند.»[17]
راوی میگوید به امام صادق(علیهالسلام) عرض کردم: «فدايت شوم! شما اهل بيت، چه قدر كم مىمانيد و وفاتتان به يكديگر نزديک است، با آن كه مردم به شما نياز دارند؟»
فرمود: «ما هر يک، صحيفهاى داريم كه در آن، هر چه براى عمل در مدّت امامتمان به آن نياز داريم، نوشته شده و چون مأموريتهاى نوشته شده در آن پايان مىگيرد، امام مىداند كه اَجَلش رسيده است. پس پيامبر(صلىاللهعليهوآله) مىآيد و وفات او را به وى خبر مىدهد و او را از اجرش نزد خدا آگاه میکند.
حسين(علیهالسلام) صحيفهاى را كه به او داده بودند، خواند و آنچه را برايش پيش مىآيد و از جمله خبر وفاتش برايش تفسير شد و چيزهايى مانده بود كه هنوز به انجام نرسيده بود. پس براى جهاد، بيرون شد.
و امورى كه باقى ماند، اين بود كه فرشتگان، اجازۀ يارى حسين(علیهالسلام) را خواستند و خدا به آنها اجازه داد و آنان، درنگ كردند تا ساز و برگ كار را فراهم آورند و با آمادگى به جنگ بيايند كه در اين ميان، حسين(علیهالسلام) كشته شد و آنان كه فرود آمدند، مدّت حسين(علیهالسلام) تمام شده و به شهادت رسيده بود.
فرشتگان گفتند: پروردگارا! به ما اجازۀ فرود آمدن و يارى حسين را دادى؛ امّا وقتى فرود آمديم كه قبضِ روح شده بود.
خداوند به ايشان وحى كرد مجاور قبرش باشيد تا آن گاه كه ببينيد خروج كرده است. پس يارىاش دهيد و بر او و نيز بر يارى او كه از دستتان رفت، بگرييد، كه شما ويژۀ يارى وى و گريۀ بر وى هستيد. پس فرشتگان از سرِ تسليت و نيز اندوه بر يارىاى كه نتوانستند به انجام رسانند، مىگِريند و چون خروج كند، ياران او مىشوند.»[18]
رجعت زمینهای است برای ظهور هر استعداد و توانایی که در دنیا فرصت بروز آن فراهم نشده و هر طلبی که براساس اقتضائات دنیا اجازۀ دستیابی به آن داده نشده، حتی اگر صاحب این طلب فرشتگان باشند.
ضرورت وجود رجعت بسیار روشن است. زمین عرصۀ مأموریتهای ائمۀ معصومین(علیهمالسلام) است و این مأموریتهای انجام نشده در رجعت انجام خواهند شد.
مؤمنین در رجعت حقیقت حیات طیبه را درک میکنند. در این زندگیِ دنیا مؤمنین نتوانستند ولایت و برائت خود را به ظهور برسانند. از ولایت ائمۀ معصومین(علیهمالسلام) فقط به ابراز محبت کردن بسنده شده و همۀ برائت دشمنان، در لعن زبانی باقی مانده است.
در روایت دیگری آمده است که هشام بن سالم میگويد شنيدم امام صادق(علیهالسلام) مىفرمود: «آنها دو صيحه هستند، يک صيحه در آغاز شب و صيحۀ ديگر در پايان شب دوم.» عرض كردم: آن چگونه است؟ آن حضرت فرمود: «يكى از آسمان، و يكى از ابليس» پس عرض كردم: اين از آن چگونه شناخته مىشود؟ فرمود: «كسى كه آن را قبل از وقوع شنيده (و بدان ايمان دارد) مىشناسد.»[19]
شنیدن صیحه در جان انسان است که اتفاق میافتد و آن وقتی است که انسان به این باور برسد که فعل الهی در ظهور رحمت خدا بر غضبش، تحقق پیدا کرده است و بتواند صدای نابودی شیطان را که تحقق پیدا کرده بشنود.
[1]- سورۀ مریم، آیۀ 71 : و همۀ شما (بدون استثنا) وارد جهنم میشوید؛ این امری است حتمی و قطعی بر پروردگارت!
[2]- سورۀ یس، آیۀ 82 : فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن میگوید: «موجود باش!»، آن نیز بیدرنگ موجود میشود!
[3]- فرازی از دعای ابوحمزۀ ثمالی.
[4]- سورۀ شمس، آیات 7 و 8.
[5]- سورۀ انبیاء، آیۀ 69.
[6]- فرازی از دعای ابوحمزۀ ثمالی.
[7]- سورۀ بقره، آیۀ 30.
[8]- سورۀ نحل، آیات 38 و 39.
[9]- سورۀ انعام، آیۀ 164.
[10]- سورۀ عبس، آیۀ 23 : این چنین نیست، هنوز آنچه را به او دستور داده به جا نیاورده است.
[11]- سورۀ عبس، آیۀ 17.
[12]- سورۀ عبس، آیات 18 و 19.
[13]- سورۀ عبس، آیۀ 20.
[14]- سورۀ عبس، آیۀ 21.
[15]- سورۀ عبس، آیۀ 22.
[16]- تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص740.
[17]- مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص826.
[18]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص283.
[19]- الغيبة للنعماني، النص، ص265.
در ادامۀ بحث «رجعت» (جلسۀ 22، 22 رمضان 1444) به تبیین موضوع «درک حیات طیبه در رجعت» میپردازیم.
دعا و خبر از اقتضائات انسان
قبل از اینکه وارد بحث رجعت شویم، به این پرسش پاسخ میدهیم که اگر ما این هستیم که در دعای ابوحمزۀ ثمالی و ادعیۀ دیگر نشان داده میشود، چرا همچنان به خواندن این دعاها ادامه میدهیم؟
انسان در نظام وجود در دو مسیر سعادت و شقاوت در حرکت به سوی "الله" است: "إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ". در سیر نزول، مسیر انسان مسیر سعادت است ولی در سیر صعود، انسان میتواند مسیر سعادت را انتخاب کند یا مسیر شقاوت را.
انسان چه مؤمن باشد، چه کافر و چه بخواهد چه نخواهد، تکویناً عاقل میشود و در این امر اختیار ندارد؛ اما در اینکه سعید شود یا شقی، اختیار دارد. در سیر صعود همۀ انسانها؛ اعم از انبیا و اولیا و امتهای آنان از دنیا (اسفلالسافلین) میگذرند و همه در آن وارد میشوند: "وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا"[1].
قرآن بیان کنندۀ سیر نزول و کلام الهی است. کلام خدا، انشای محض است؛ به این معنی که در قرآن آیهای نیست؛ مگر اینکه در عالم حقیقت تحقق پیدا کرده است: "إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ"[2]؛ پس آنچه در قرآن که قول خداست، بیان شده، حتماً محقق شده است.
ادعیه و روایات که از زبان ائمۀ معصومین(علیهمالسلام) بیان شدهاند، انشا نیستند، بلکه إخبارند؛ یعنی از اقتضائات انسان خبر میدهند. وقتی از خداوند میخواهیم که: "سیِّدی أخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا مِنْ قَلْبی"[3]؛ اگر انشا باشد و حب دنیا در قلب ما قرار گرفته باشد، دلیلی برای دعا نیست. ولی این عبارت، اخبار است؛ یعنی ای انسان تو اقتضای این را داری که حب دنیا در قلبت قرار گیرد، پس از آن حذر کن.
ادعیه به انسان معرفت نفس میدهد و از اقتضائات فجور و تقوای انسان خبر میدهد. خداوند انشا کرده که انسان هم فجور را داشته باشد، هم تقوا را: "وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا. فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا"[4]. ادعیه فجور را در جزئیات زندگی انسان در عالم امکان بیان میکنند.
مقصود امام معصوم(علیهالسلام) از خواندن دعاها آموزش به انسانهای دیگر نیست، بلکه اقتضای خود اوست؛ زیرا امام هم ممکن است، یعنی هم امکان فجور را دارد، هم امکان تقوا را و از این نظر مثل دیگر انسانها مختار است. پس نباید دعا را به دید انشا بخوانیم، که اگر این طور باشد، ناامید میشویم.
قلب مؤمن خوف و رجا را با هم دارد و هیچ یک بر دیگری برتری ندارد؛ نه خوفش زیادتر است که ناامید شود و نه رجایش بیشتر است که خود را از دعا خواندن بینیاز بداند. انسان هم میتواند شبیه خدا شود، زیرا: "نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِی" و هم نمیتواند عین خدا شود؛ زیرا انسان ممکن است و خدا واجب.
سیر کردن با دعا، تنها در سوختن و بر سر زدن نیست، بلکه همراه با سوختن باید جریان خنکای بردالیقین را هم در وجود خود احساس کنیم: "يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا"[5]. در دعا هم فرازهایی هست که انسان را میسوزاند و هم فرازهایی که راه نجات از آن سوختن را به انسان یادآوری مینماید. اگر میخوانیم: "سیِّدی أخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا مِنْ قَلْبی" و حب دنیا را شایستۀ قلب خود نمیبینیم، در ادامۀ دعا جایگزین این حب را معرفی میفرماید، آنجا که میخوانیم: "واجْمَعْ بَیْنی وَ بَیْنَ الْمُصْطَفىٰ وَ آلِهِ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ خاتَمِ النَّبِیِّینَ مُحَمَّدٍ صَلَّىاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ"[6]
تحققِ کمال در رجعت
در بحث رجعت ضرورت عقلی و فطری رجعت را در آیات و روایات بررسی کردیم. امید به آیندۀ عدالتگرایانه در روایات را بیان کردیم. کسانی که فکر میکنند بنده نمیتواند هیچ رابطهای با خدا داشته باشد، به رجعت اعتقاد ندارند.
دومین مسئلهای که در بحث ضرورت عقلی رجعت صحبت میشود، تحقق کمال است. دلیل کمال خواهی انسان در آیات قرآن بیان شده است؛ از جمله اینکه میفرماید: "إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً"[7]. از نظر عقلی خلیفه شدن انسان در زمین تنها وقتی ممکن است که شرایط زمین برای این امر فراهم باشد. تجربه هم نشان میدهد که در طول تاریخ حیات بشر هیچ گاه این امر اتفاق نیفتاده است. پس وجود زمانی که این امر به ظهور برسد، ضروری است.
در زمینۀ فردی هم رجعت، بستر شکوفایی قابلیتهای انسان و رسیدن به آرزوهای وجودی او را فراهم میکند که در زندگیِ قبل از مرگ به خاطر نبودن شرایط لازم، نتوانسته به آنها برسد.
به بیان نمونههایی از آیات میپردازیم که به ضرورت رجعت به خاطر تحقق کمال اشاره کرده است:
"وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلَىٰ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ. لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كَانُوا كَاذِبِينَ"[8]
آنها سوگندهای شدید به خدا یاد کردند که: «هرگز خداوند کسی را که میمیرد، برنمیانگیزد!» آری، این وعدۀ قطعی خداست (که همه مردگان را بازمیگرداند)؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند! (یقیناً مردگان را زنده می کند) تا حقایقی را که در آن اختلاف میکنند، برای آنان روشن سازد. و تا کافران بدانند که همواره (در انکارشان نسبت به زنده شدن مردگان) دروغ میگفتند.
"قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ وَلَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ"[9]
بگو: «آیا غیر خدا، پروردگاری را بطلبم، در حالی که او پروردگار همه چیز است؟! هیچ کس، عمل (بدی) جز به زیان خودش، انجام نمیدهد؛ و هیچ گنهکاری گناه دیگری را متحمّل نمیشود؛ سپس بازگشت همۀ شما به سوی پروردگارتان است؛ و شما را از آنچه در آن اختلاف داشتید، خبر خواهد داد.»
در قیامت انسان به "الله" برمیگردد. در رجعت به "ربّ" خود برمیگردد.
راوی میگوید از امام باقر(علیهالسلام) دربارۀ آیۀ "كَلَّا لَمَّا يَقْضِ مَا أَمَرَهُ"[10] پرسیدم و عرض کردم فدایت شوم! چه زمانی آن را به انجام میرساند؟ فرمود: «آری! در خصوص امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نازل گردید. منظور از "انسان" در آیۀ "قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ"[11]، امیرالمؤمنین است و منظور از "مَا أَكْفَرَهُ" قاتل اوست.
در آیات "مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ. مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ"[12]، منظور از "مِنْ نُطْفَةٍ" نطفۀ انبیاست که آن حضرت از آن خلق شد. منظور از "ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ"[13]، سبیل هدایت است و "أماتَ" در "ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ"[14]، مردن انبیاست.»
راوی میگوید در اینجا از آن حضرت پرسیدم معنی "ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنْشَرَهُ"[15] چیست؟ آن حضرت فرمود: «[امیرالمؤمنین(علیهالسلام)] تا زمانی که خدا بخواهد، درنگ میکند، سپس خدا او را برمیانگیزد و منظور از آیۀ "كَلَّا لَمَّا يَقْضِ مَا أَمَرَهُ" در زندگی دنیوی اوست که در دورۀ رجعت باز خواهد گشت و آنچه را خداوند به آن امر کرده بود، به انجام میرساند.»[16]
مأموریتهای انجام نشده
در دعای روز سوم شعبان که ولادت امام حسین(علیهالسلام) است، از زبان امام حسن عسکری(علیهالسلام)، عرضه میداریم: «خدایا، از تو میخواهم بهحق مولود در این روز که پیش از برخاستنِ صدایش و قبل از ولادتش به شهادتش وعده داده شده است. درحالیکه هنوز قدم در جهان نگذاشته بود، آسمان و هر کس در آن است، زمین و هر کس بر آن است بر او گریست. کشتۀ اشک، سرور خاندان، مددیافته به یاری روز بازگشت (رجعت) است. پاداش شهادتش این است که امامان از نسل اویند و شفا در خاک اوست و پیروزی با اوست هنگام بازگشتش (رجعتش) و با جانشینان او از خاندانش است، بعد از قیامکنندهشان (حضرت حجت) و غیبت اوست تا آنکه انتقام گیرند و حضرت جبّار را خشنود سازند و بهترین یاران دین حق شوند.»[17]
راوی میگوید به امام صادق(علیهالسلام) عرض کردم: «فدايت شوم! شما اهل بيت، چه قدر كم مىمانيد و وفاتتان به يكديگر نزديک است، با آن كه مردم به شما نياز دارند؟»
فرمود: «ما هر يک، صحيفهاى داريم كه در آن، هر چه براى عمل در مدّت امامتمان به آن نياز داريم، نوشته شده و چون مأموريتهاى نوشته شده در آن پايان مىگيرد، امام مىداند كه اَجَلش رسيده است. پس پيامبر(صلىاللهعليهوآله) مىآيد و وفات او را به وى خبر مىدهد و او را از اجرش نزد خدا آگاه میکند.
حسين(علیهالسلام) صحيفهاى را كه به او داده بودند، خواند و آنچه را برايش پيش مىآيد و از جمله خبر وفاتش برايش تفسير شد و چيزهايى مانده بود كه هنوز به انجام نرسيده بود. پس براى جهاد، بيرون شد.
و امورى كه باقى ماند، اين بود كه فرشتگان، اجازۀ يارى حسين(علیهالسلام) را خواستند و خدا به آنها اجازه داد و آنان، درنگ كردند تا ساز و برگ كار را فراهم آورند و با آمادگى به جنگ بيايند كه در اين ميان، حسين(علیهالسلام) كشته شد و آنان كه فرود آمدند، مدّت حسين(علیهالسلام) تمام شده و به شهادت رسيده بود.
فرشتگان گفتند: پروردگارا! به ما اجازۀ فرود آمدن و يارى حسين را دادى؛ امّا وقتى فرود آمديم كه قبضِ روح شده بود.
خداوند به ايشان وحى كرد مجاور قبرش باشيد تا آن گاه كه ببينيد خروج كرده است. پس يارىاش دهيد و بر او و نيز بر يارى او كه از دستتان رفت، بگرييد، كه شما ويژۀ يارى وى و گريۀ بر وى هستيد. پس فرشتگان از سرِ تسليت و نيز اندوه بر يارىاى كه نتوانستند به انجام رسانند، مىگِريند و چون خروج كند، ياران او مىشوند.»[18]
رجعت زمینهای است برای ظهور هر استعداد و توانایی که در دنیا فرصت بروز آن فراهم نشده و هر طلبی که براساس اقتضائات دنیا اجازۀ دستیابی به آن داده نشده، حتی اگر صاحب این طلب فرشتگان باشند.
ضرورت وجود رجعت بسیار روشن است. زمین عرصۀ مأموریتهای ائمۀ معصومین(علیهمالسلام) است و این مأموریتهای انجام نشده در رجعت انجام خواهند شد.
مؤمنین در رجعت حقیقت حیات طیبه را درک میکنند. در این زندگیِ دنیا مؤمنین نتوانستند ولایت و برائت خود را به ظهور برسانند. از ولایت ائمۀ معصومین(علیهمالسلام) فقط به ابراز محبت کردن بسنده شده و همۀ برائت دشمنان، در لعن زبانی باقی مانده است.
در روایت دیگری آمده است که هشام بن سالم میگويد شنيدم امام صادق(علیهالسلام) مىفرمود: «آنها دو صيحه هستند، يک صيحه در آغاز شب و صيحۀ ديگر در پايان شب دوم.» عرض كردم: آن چگونه است؟ آن حضرت فرمود: «يكى از آسمان، و يكى از ابليس» پس عرض كردم: اين از آن چگونه شناخته مىشود؟ فرمود: «كسى كه آن را قبل از وقوع شنيده (و بدان ايمان دارد) مىشناسد.»[19]
شنیدن صیحه در جان انسان است که اتفاق میافتد و آن وقتی است که انسان به این باور برسد که فعل الهی در ظهور رحمت خدا بر غضبش، تحقق پیدا کرده است و بتواند صدای نابودی شیطان را که تحقق پیدا کرده بشنود.
[1]- سورۀ مریم، آیۀ 71 : و همۀ شما (بدون استثنا) وارد جهنم میشوید؛ این امری است حتمی و قطعی بر پروردگارت!
[2]- سورۀ یس، آیۀ 82 : فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن میگوید: «موجود باش!»، آن نیز بیدرنگ موجود میشود!
[3]- فرازی از دعای ابوحمزۀ ثمالی.
[4]- سورۀ شمس، آیات 7 و 8.
[5]- سورۀ انبیاء، آیۀ 69.
[6]- فرازی از دعای ابوحمزۀ ثمالی.
[7]- سورۀ بقره، آیۀ 30.
[8]- سورۀ نحل، آیات 38 و 39.
[9]- سورۀ انعام، آیۀ 164.
[10]- سورۀ عبس، آیۀ 23 : این چنین نیست، هنوز آنچه را به او دستور داده به جا نیاورده است.
[11]- سورۀ عبس، آیۀ 17.
[12]- سورۀ عبس، آیات 18 و 19.
[13]- سورۀ عبس، آیۀ 20.
[14]- سورۀ عبس، آیۀ 21.
[15]- سورۀ عبس، آیۀ 22.
[16]- تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص740.
[17]- مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص826.
[18]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص283.
[19]- الغيبة للنعماني، النص، ص265.
نظرات کاربران