رجعت برای تکمیل نفوس
در ادامۀ بحث «رجعت» (جلسۀ 20، 20 رمضان 1444) به تبیین موضوع «رجعت برای تکمیل نفوس» میپردازیم.
شبهای قدر است و امید داریم که هرشب آمادهتر، نورانیتر و با نگاه توحیدیتر از قبل وارد شویم و بتوانیم حقّ این شبها را ادا کنیم؛ که هیچ زمانی مثل این شبها، زمینه برای نورانی شدن و عبور از کثرات فراهم نیست.
این شبها میتوانیم از تاریکی ماهیت بگذریم و به نور وجود برسیم، آن هم بدون اینکه مسیر مجاهدۀ خاصی را طی کنیم. یعنی امداد غیبی است؛ زیرا حقیقت ولایت با تمام مراتب اسمائش، در قالب ملائکه و روح نازل میشوند و در ظلمات ماهیت حضور پیدا میکنند تا زمین دیجور نفس یعنی خود دانی را به نورشان روشن کنند و نجات دهند.
اگر بنده بتواند از اشراق نور ولایت در این شبها استفاده کند، میتواند سیاهیهای خود در فعل و صفت و اندیشه یعنی گناه، رذیله، خودبینی و خرافات را پاک نماید. به بیان دیگر، در هریک از این سه شب، بخشی از حجابهای ظلمانی و نورانی خود را کنار میزند و حتی کمالات و زیباییهایاش را نمیبیند تا به رؤیت حقیقت برسد.
توضیح آنکه: ما مختاریم با حسن اختیار یا سوءاختیار، خودِ حقیقی یا خودِ توهمیمان را بسازیم. خود حقیقی، همان وجود ماست که تمام اسماء الهی را در خود دارد و خود توهّمی، آنجاست که این اسماء را ازآنِ خود میبینیم و از آنها هرطور دلمان میخواهد، استفاده میکنیم.
اگر خود توهّمی را نبینیم، خواهناخواه خود حقیقی را خواهیم دید، زیرا او جاری است. به فرمایش پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله): "مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ"[1]؛ هرکس خود را بشناسد، پروردگارش را شناخته است. اما نه اینکه خود را صاحب کمالات ببیند؛ بلکه وقتی با داشتن علم و عبادت و قدرت و سایر شئون، خود را در فقرش بشناسد، خدا را در غنا و کمالاتش مییابد.
چنین کسی خود را فقیر مییابد و وقتی میبیند در عین این فقر، میتواند ببیند، بشنود، حرف بزند، علم و قدرت داشته باشد و...، به خدایی میرسد که "هو البصیر"، "هو السمیع"، "هو المتکلّم"، "هو العلیم"، "هو القادر" و... است. پس دیگر هیچیک از اینها را مال خود نمیبیند که بخواهد به اختیار خود رفتار کند؛ بلکه چشم و گوشش را باز میکند، اما میگذارد خدا ببیند و بشنود، یعنی طبق احکام و اوامر او میبیند و میشنود.
توحید یعنی همین نگاه که باید در تمام امور ریز و درشت زندگی پیاده شود. خدا به ما اختیار داده که او و اسمائش را درک کنیم؛ که اگر اختیار نمیداد، خودش بود و خودش، و دیگر هیچ موجودی نبود که درکی از وجود داشته باشد. اما در عین حال ما میتوانیم خود را بیننده، شنونده، عالم و... ببینیم و به خوشآمد و بدآمد خود رفتار کنیم. به این ترتیب او را پسِ پرده میبریم و برای خود، دنیایی میسازیم و که در آن همه چیز حتی خدا را با نگاه محدود خود میبینیم.
کسی که به اینجا برسد، رنگ خدا را در زندگی خود محو میکند و افق دیدش تنها تا دم مرگ است. درنتیجه چیزی ندارد که با خود به درگاه الهی ببرد و در معرض جلال و عقاب قرار میگیرد. اینجاست که قرآنکریم میفرماید:
"وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ في حَياتِكُمُ الدُّنْيا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ..."[2]
و روزی که کافران بر آتش عرضه میشوند؛ [ندا میرسد:] طیّبات خود را در زندگی دنیایتان بردید.
اینجا منظور، مطلق کفر است و کفر یعنی پوشاندن؛ پس نه فقط کفر ظاهری و اعتقادی، بلکه کفر درونی را هم شامل میشود؛ یعنی کسی که نبیند عین فقر و استعداد محض است و با خودبینی، مانع ظهور خدا شود. چنین کسی خدا را پسِ پردۀ کمالاتش پنهان میکند، حتی اگر این کمالات، علم و عبادت باشد.
طیّبات، همان اسماء الهی هستند؛ اما کسی که آنها را از خدا نبیند، همه را در چشم و گوش مادی، علم ذهنی و... محدود میکند و از همین محدود، لذت میبرد؛ درعوض از دیدنیها، شنیدنیها، دانستنیها و کلاً دنیای بیکرانی که در وسعتِ "بصیر" و "سمیع" و سایر اسماء خداست، محروم میشود. درواقع به "عَرَفَ رَبَّهُ" نمیرسد، چون به "عَرَفَ نَفْسَهُ" نرسیده و خود را در داشتنها شناخته؛ حال آنکه درحقیقت، نفسش چیزی از خود نداشته است.
خواست حقیقی و فطری انسان، همین است که نفس خود را درست بشناسد و ظهور خدا و غیب را در زمین ببیند. ریشۀ تمام نظامهای فکری دنیا نیز از آغاز تا کنون و با هر شکل و عنوانی، همین بوده؛ اما ازآنجاکه خواست فطری خود را در دنیا محدود و در جلوات علم، ثروت، قدرت و... دنبال کردهاند، همه شکست خوردهاند. در این میان، عدهای هم بودهاند که در مسیر شناخت خود قدم برداشتهاند و با انتظار، برای ظهور موعودی کوشیدهاند که آیینۀ انسانیت است.
بنابراین گریزی نیست که در دنیا، برگشتی باشد از سوءاختیار انسانها در مسیر شقاوت به انتخاب احسن و اسماء الهی در مسیر سعادت؛ تا انسانهای طالب حق از هبوط آدم تا عصر ظهور، برگردند و با شناخت خود و خدا، حیات طیّبه و انسانی داشته باشند. این همان رجعت است؛ که اگر نباشد، حقجویان میتوانند به خدا اعتراض کنند که چرا آنها را آفریده و به دنیایی آورده که نمیتوانند در آن، استعدادهای خود را ظهور دهند و به کمال برسند!
در این جلسه، آیات دیگری از قرآن را مرور میکنیم که به رجعت اشاره دارد؛ آیات 54 تا 75 سورۀ زمر:
"وَ أَنيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لاتُنْصَرُونَ. وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لاتَشْعُرُونَ."
و به سوی پروردگارتان بازگردید و تسلیم او شوید، پیش از آنکه عذاب برایتان بیاید و یاری نشوید. و از نیکوترینِ آنچه به شما نازل کرده، تبعیت کنید، پیش از آنکه ناگهان عذاب بیاید و حواستان نباشد!
یعنی از نفس به عقل و از خود به خدا برگردید و وظیفهای را که برایتان تعیین کرده، انجام دهید. او جاری است و پیوسته اسماء حُسنایش را در عقل و خیال و جوارح شما نازل میکند. پس پیش از آنکه دچار عذاب شوید، دنبال کار او را بگیرید و پیرویاش کنید؛ وگرنه:
"أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرينَ."
نفس بگوید: «افسوس بر آنچه در جنب خدا از دست دادم و هرآینه از سخرهکنندگان بودم!»
یعنی اگر انابه و تسلیم نداشته باشیم، وقتی عذاب برسد، حسرت میخوریم که چرا در قلب و روح خود به او باور نداشتیم و برای باورمان تلاش نکردیم تا به آن بهرهای که میتوانستیم برسیم و دیگران رسیدهاند، برسیم!
اصل کار، تبعیت و یکی شدن روح با خدا و اولیائش است. اما ما با فکر و نظر خود زندگی میکنیم و وجودمان به دایرۀ حبّ و بغض الهی وارد نمیشود. وقتی هم وجود و روحمان با یقین به میدان نیاید، اصل تبعیت را شل میگیریم و با احساسات و ذهن، خدا را بندگی میکنیم.
درواقع میخواهیم با خدمت و محبت ظاهری، خود را آرام کنیم و میپنداریم اینگونه به او نزدیک میشویم. حال آنکه اگر روحیه و اندیشهمان خدایی نشود و تنها در ظاهر با او باشیم، سخره است. چنانکه وقتی وجودمان متحد با انبیاء و اولیاء نباشد و در ظاهر به آنها محبت داشته باشیم، جز سخره نیست؛ چون خودشان را جدی نگرفتهایم و کار اصلی را نمیکنیم.
"أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَداني لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقينَ. أَوْ تَقُولَ حينَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنينَ. بَلى قَدْ جاءَتْكَ آياتي فَكَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَكْبَرْتَ وَ كُنْتَ مِنَ الْكافِرينَ."
یا بگوید: «اگر خدا هدایتم میکرد، حتماً من نیز از باتقوایان بودم!» یا هنگامی که عذاب را میبیند، بگوید: «کاش بازمیگشتم تا از نیکوکاران و اهل احسان بودم.» [خدا پاسخ میدهد:] «آری؛ آیات من برای شما آمد، اما آنها را تکذیب کردی، استکبار ورزیدی و از کافران بودی.»
کسی که خدا و امر او را جدی نگیرد، اگرچه تبعیت کند، نمیتواند تسلیم باشد و به تبعیتش نیز رنگ روحیۀ خود را میزند. چون درواقع خود را، عشق و باورش و طلب و خواستش را جدی نگرفته و وقتی عاقبت خود را میبیند، میگوید: «خدا نخواست سعادتمند شوم، من که میخواستم!» اما اگر خود را جدی میگرفت، در وجودش کار میکرد تا رنگ خدا را بگیرد و به خواست حقیقیاش که خواست خداست، برسد.
"...وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ. وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لايُظْلَمُونَ. وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما يَفْعَلُونَ."
و در صور دمیده میشود، پس هرکه در آسمانها و هرکه در زمین است، به وحشت میافتد، مگر کسانی که خدا بخواهد؛ سپس بار دیگر در آن دمیده میشود و همه به انتظار میایستند. زمین به نور پروردگارش روشن میگردد، کتاب را پیش میکشند، انبیاء و شهدا را میآورند و بینشان به حق، داوری میشود، بی آنکه ظلمی به آنان روا گردد. و به هر نفسی آنچه عمل کرده، بهتمامی داده میشود و او به آنچه میکنید، آگاه است.
این آیات، خبر از صوری میدهد که وقتی هنوز انسانها زندهاند، دمیده میشود. پس بعید است منظور، قیامت باشد؛ بلکه رجعت است که در آن، انبیاء و اولیاء و بسیاری دیگر برمیگردند تا عادلانه قضاوت شوند.
"وَ سيقَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا بَلى وَ لكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرينَ. قيلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرينَ."
و کافران دستهدسته به سوی جهنّم سوق داده میشوند، تا اینکه به آن میرسند؛ پس درهایش باز میشود و نگهبانان دوزخ به آنها میگویند: «آیا پیامبرانی از خودتان برای شما نیامدند که آیات پروردگارتان را بر شما خواندند و شما را از دیدار امروزتان ترساندند؟» پاسخ میدهند: «آری!» اما فرمان عذاب بر کافران، محقّق شده است. گفته میشود: «از درهای جهنّم وارد شوید و در آن جاودان باشید، که بد است جایگاه متکبّران!»
با توجه به این آیات، اشقیائی که به برزخ رفتهاند، برمیگردند و پس از آنکه شقاوتشان کامل شد و مورد داوری قرار گرفتند، دوباره میمیرند. اما دیگر برزخ ندارند و اینبار مستقیم به جهنم میروند و در مراتب آن، جاودان میشوند. آن روز، خود را در شقاوت و نفس امّاره به شهود مینشینند.
"وَ سيقَ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدينَ. وَ قالُوا الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلينَ. وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ."
آنها نیز که تقوای پروردگارشان را داشتند، گروهگروه به سوی بهشت سوق داده میشوند تا به آن برسند؛ پس درهای بهشت باز میشود و نگهبانانِ آن میگویند: «سلام بر شما، گوارایتان باد؛ وارد بهشت شوید و در آن جاودان بمانید.» پاسخ میدهند: «سپاس، خدایی را که در وعدهاش به ما صادق بود و ما را وارث زمین کرد که هرجا از بهشت بخواهیم، جای گیریم؛ پس چه خوب است پاداش عملکنندگان.» و ملائکه را میبینی که دور عرش را گرفتهاند، حمد و تسبیح پروردگارشان را میگویند و بینشان به حق، داوری میشود. میگویند: «سپاس، خدا را که پروردگار جهانیان است.»
بنابراین نهتنها اهل شقاوت، بلکه اهل تقوا نیز که در مسیر کمال و سعادت بودهاند، در رجعت برمیگردند تا سعادتشان کامل شود و بعد بدون برزخ، به بهشت جاویدان برده میشوند. این همان جنّتی است که آدم و حوّا در آن بودند و بی آنکه ثقل ماده و دنیا آزارشان دهد، هرچه میخواستند، برایشان فراهم بود. اهل تقوا نیز از جهنّم دنیا و دولت ابلیس نجات مییابند و به واسطۀ نگاه درستی که داشتهاند، خدا نمیگذارد آتش دنیا و کثرت به آنها آسیب بزند.
برای همین است که میگوییم: رجعت، انتهای برزخ و ابتدای قیامت است. ملائکه هم از آغاز خلقت آدم، منتظر روزی بودهاند که ببینند آنچه خدا میدانسته و آنها خبر نداشتهاند، چیست و کجا این موجود فاسد خونریز، وجه جمالی و کمالی خود را آشکار میکند تا هدف خلقت و فعل الهی در زمین به ظهور رسد. آن روز، رجعت است.
نظرات کاربران