رجعت در آیینۀ آیات و روایات

رجعت در آیینۀ آیات و روایات

در جلسهٔ اول بحث «رجعت» (1 رمضان 1444) به تبیین موضوع «رجعت در آیینۀ آیات و روایات» می‌پردازیم.

مقدمه‌ای از رجعت بیان شد، حال می‌خواهیم رجعت را در آیات و روایات (نقلی) و فلسفه و عرفان (عقلی) و ادیان گذشته و اسلام بررسی کنیم. همچنین برای شناخت ریشۀ ظلم و استکبار و نیز استضعاف، تاریخ جهان و ایران را در محور امتلای ظلم و جور بررسی کنیم تا بفهمیم انقلاب اسلامی نه تنها زمینه‌ساز ظهور، بلکه زمینه‌ساز رجعت و بازگشت انبیاء و اولیاست؛ به همین دلیل امروز سخت‌ترین دورۀ امتحان بشریت در ایران و جهان است.

رجعت در سه سورۀ نصر، فتح و انبیاء بیان شده است. در سورۀ نصر خطاب به پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرماید:

"إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ. وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا"؛ زمانی‌که يارى خدا و پيروزى فرا رسد. و ببينى كه عموم مردم دسته‏ دسته در دين الهی وارد می‌شوند.

«دین الله» دینِ جامع خاتم است که همان تأویل[1] و باطن دین، اسم اعظم الهی و جمع وحدت و کثرت است. ورود فوج فوج ناس به دین الهی، چه در عصر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و چه در عصر حاکمیت بنی‌امیه، بنی‌عباس و امروز در تداومش دین فِرق اهل سنت و شیعه هنوز تحقق نیافته است.[2] در زمان ظهور نیز پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) حضور ندارند که این صحنه را رؤیت کنند، هرچند ظهور شرایط لازم برای ورود اختیاری فوج‌ فوج مردم به دین الهی را فراهم می‌کند. پس این آیه به زمان ظهور هم اشاره ندارد و در دورۀ رجعت است.

اسلامی که امروز در دنیا حاکم است نتیجۀ فتوحات خلفا، بنی‌امیه و بنی‌عباس است که همگی با زور شمشیر و جنگ و خونریزی بوده نه با صبر و دعوت و آماده سازی شرایط. در حالی‌که حضرات معصومین(علیهم‌السلام) همگی زمینه‌سازی می‌کردند تا ورود به دین الهی با عشق و معرفت و پذیرش قلبی همراه شود.

‌این آیه در علم الهی تحقق یافته اما هنوز ظهور نکرده و به زمانی اشاره می‌کند که رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) حاضر و حاکم خواهد بود و مردم با عشق و رضایت قلبی، بدون زور و شمشیر فوج فوج وارد دین جامع الله می‌شوند. این دوران همان عصر رجعت است.

در سورۀ فتح نیز می‌فرماید:

"هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ ..."[3]؛ اوست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همۀ ادیان پیروز کند.

دین حق یعنی تحقق اسلام حقیقی، اسلامِ رحمةً للعالمین که ظلم و ستم و تفرقه‌ در آن نباشد. حاکمیت چنین اسلامی بر تمام ادیان در عالم عنداللهی محقق شده اما هنوز در عالم خارج ظهور پیدا نکرده است. لام تعلیل (علت) در "لِيُظْهِرَهُ" یعنی اصلاً دین خاتم به این دلیل آمده که بر تمام دین‌ها ظاهر و حاکم شود.

در آیۀ بعد می‌فرماید:

"مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا"؛ محمّد، فرستادۀ خداست و کسانی که با او معیت دارند بر کافران سرسخت و شدیدند و بین خودشان با یکدیگر مهربانند و رحمت دارند. همواره آنان را در رکوع و سجود (فنا) می‌بینی که پیوسته فضل و خشنودی (رضوان) خدا را می‌طلبند؛ نشانه‌شان در چهره از اثر سجود پیداست، این است توصیف آنان در تورات، و توصیفشان در انجیل این است که وجودشان چون زراعتی است که جوانه‌های خود را رویانده و تقویتش کرده تا ضخیم شده و در نتیجه بر ساقه‌هایش محکم ایستاده، به طوری‌که دهقانان را به تعجب آورده. تا خدا به وسیلۀ مؤمنان، کافران را به خشم آورد. خدا به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند، آمرزش و پاداشی بزرگ وعده داده است.

ریشۀ انتظار شیعه در روحیۀ "أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ" است؛ چه کفر عبادی، اعتقادی و اطاعتی در مبادی میل نفسش (کفر خفی و جلی) و چه در برخورد با فرهنگ و روحیۀ کفار بیرونی و حکومت‌های غربی و سکولار. شیعه نسبت به فرهنگ و روحیۀ غرب شدید و سختگیر است و آن را به قلبش وارد نمی‌کند.

از طرفی "رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ"‌ هستند؛ یعنی با مؤمنین به رحمت برخورد کرده و قلب‌هایشان بر محور توحید (انسان کامل) حرکت می‌کند. فانی در فعل و صفت و ذات‌اند (دائم در رکوع و سجود) و رضوان[4] یعنی بالاترین درجۀ رضایت خدا را طلب می‌کنند و از خدا راضی هستند.

مسلمانان همواره تحت استعمار و استثمار بوده و در هیچ دوره‌ای قدرتشان به قدری نبوده که کفار به خشم آیند و در مقابلشان خم شوند؛ مگر امروز در جمهوری اسلامی ایران که حاکمیت ولایت فقیه، دشمنان را به خشم آورده است. اما به راستی چند درصد از ما با اطرافیان و دوستانمان "رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ" هستیم و نسبت به فرهنگ و تجملات و روحیۀ غربی "أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ"؟!

پس این آیات نه اشاره به زمان حال دارد و نه عصر ظهور که دورۀ آماده‌سازی رجعت است. بلکه اشاره به رجعت دارند که تحقق پیدا کرده‌ و روزی در زمین ظهور پیدا خواهد کرد.

همچنین در سورۀ انبیاء می‌فرماید:

"وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ"[5]؛ و ما در زبور پس از تورات، کتابت کردیم كه اين زمين را بندگان صالح من به ارث خواهند برد.

در عصر غیبت، زمین و منابعش را ابرقدرتها و صهیونیسم به ارث برده‌اند؛ زمانی پرتقال و اسپانیا (قرن 14) که آفریقا و اروپا و آمریکا را کشف کردند و در دوره‌ای شوروی و انگلیس و فرانسه. پس عباد صالح کجایند که زمین را به ارث ببرند؟! زمین مال عباد صالح الهی‌ست و این عباد (امامان و پیامبران) از آدم تا خاتم رجعت دارند و بدون رجعت این آیه تحقق پیدا نمی‌کند.

در آیۀ 107 نیز می‌فرماید: "وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ"؟ و تو را، جز برای رحمت به مردم جهان نفرستاديم.

این رحمت بر عالمیان نیز در حکومت‌های اسلامی ظهور پیدا نکرده و همواره کشت‌وکشتار و زور حاکم بوده است. پس حتماً دوره‌ای به عنوان رجعت خواهد بود تا این آیات که در مقام عنداللهی تحقق پیدا کرده‌، در زمین به ظهور رسند. در این دوران صالحین خواهند آمد و هر کس را بخواهند به شفاعت یا برای انتقام‌گیری با خود به زمین می‌آورند.

رجعت از ضروریات مذهب شیعه و نقطۀ اوج معرفت به عدل الهی‌، توحید و وحدت شخصیه است. رابطۀ رجعت با اصول دین یعنی توحید، امامت و نبوت رابطه‌ای تنگاتنگ است و عدم باور به آن یعنی نقص توحید و اصول دین. همچنین این حقیقت، محدود به یک مقطع زمانی نیست؛ از آدم تا خاتم‌الاوصیاء همگی رجعت دارند.

از امام باقر(علیه‌السلام) دربارۀ کرّة پرسیده شد. ایشان فرمودند: «رجعت (کرة) قدرت‌نمایی خداوند است و كسى جز فرقۀ قَدريه[6](جبریه) آن قدرت را انكار نمی‌کند. سپس دوبار فرمودند: آن قدرت را انکار نکن... .» [7]

کرّة، تبلور قدرت حق‌تعالی است و اعتقاد به آن انسان را به توحید می‌رساند؛ توحیدی که شناخت صفات، اسماء و ذات الهی است.

از طرفی شناخت مشیت الهی نیز با رجعت امکان‌پذیر است. مشیت، ظهور فعل الهی‌ست که جمیل[8] و زیبا و احسن است و شناخت افعال و صفات الهی را به همراه دارد. یعنی مشیت، ظهور آیات حاکمیت اسلام بر تمام ادیان و رحمت بی‌انتهای پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بر جهانیان[9] و به ارث رسیدن زمین به عباد صالح و مستضعفین است.[10]

همۀ این آیات نشانگر ظهور اسماء ‌الهی توسط خلیفۀ خدا در زمین است[11] که اسماء به او تعلیم شده تا مظهر اسم جامع الله در زمین شود. این مظهریت از آدم شروع شده و در خاتم به جامعیت اسم اعظم رسیده است.

در زیارتنامۀ امام حسین(علیه‌السلام) آمده است:

"و نصرتی لكم معدة حتى يحكم الله و هو خير الحاكمين لدينی و يبعثكم فمعكم معكم لا مع عدوكم إنی من المؤمنين برجعتكم لا أنكر لله قدرة و لا أكذب له مشية"[12]؛ يارى من آماده براى شماست تا خدا حكم كند كه او بهترين حكم‏كنندگان براى دينم بوده و شما را مبعوث می‌کند. پس كسى كه با شما معیت دارد با شماست نه با دشمن شما. من از كسانى هستم كه به رجعت شما ايمان دارم و قدرت و مشيت خدا را انكار نمى‏كنم.

به راستی بر زندگی فردی و اجتماعی ما اهل‌بیت(علیهم‌السلام) حاکمند یا فرهنگ و روحیۀ سرمایه‌داری و رفاه‌زدگی غرب؟ آیا ولایت درونی ما برای استقامت در توحیدمان کافی بود و ما موحد ماندیم یا عوارض زندگی غربی در ما اثر کرد؟!

رجعت به قدرت حق‌تعالی برمی‌گردد و کسی که به رجعت ایمان دارد قدرت و مشیت الهی را انکار نمی‌کند. مشیت و فعل خدا نیز رجعت را تصدیق می‌کند. مشیت حق از فرستادن پیامبران، رحمت و عشق است که تحقق پیدا کرده اما به دلیل عدم معرفت امت هنوز ظهور پیدا نکرده است. بیشتر آیات قرآن قصص انبیاء را بیان کرده که سراسر نافرمانی امت (به خصوص بنی‌اسرائیل) و مشیت فرعون و نمرود و دشمنان است، که سد راه ظهور مشیت و رحمت حق‌تعالی شدند. بنابراین رجعتی لازم است تا هدف آفرینش در توحید، ارسال رسل و حاکمیت خلیفۀ الهی ظهور پیدا کند.

این آیات برای تنبّه آخرزمانی‌هاست که روحیه‌شان را از دشمنان اهل‌بیت دور کنند و اشداء علی الکفار باشند.[13] همچنین با صبر و اعتماد و توکل بر خدا، قلب و روحیه‌شان را ولایی کنند و بدانند ظلم وستم عصر غیبت، رضایت و مشیت حق‌تعالی نیست، بلکه مشیت خدا عشق و رحمتی‌ست که تحقق یافته و در رجعت ظهور می‌کند.

موحدی که با اهل‌بیت معیت دارد، روحیه و مبادی میل قلبش[14] و نیز جنس دغدغه‌ها، نگرانی‌ها و ترس‌هایش ولایی است. او هم اکنون در دوران رجعت زندگی می‌کند و حاکمیت عدل و قسط را می‌بیند، چون می‌داند امر و مشیت خدا محقق شده، لذا مشیت و خواست فردی و اجتماعی خود و دیگران را عارض دیده و از آن منفعل نمی‌شود.

رجعت یک حقیقت اعتقادی و معرفتی عمیق است که هدف خلقت، دین الهی و توحید را ظهور داده و هدف نبوت و رسالت با آن معنا می‌شود. یعنی شناخت نبوت و بعثت انبیاء همانند توحید، معرفت به رجعت است. وظیفۀ انبیاء تبشیر و تنذیر بوده که بخش اعظم آن در زمان رجعت اتفاق می‌افتد. همچنین هدف بعثت انبیاء یعنی «تزکیه، تعلیم کتاب و حکمت»[15] هنوز در ناسوت محقق نشده و ظهورش در رجعت است.

امام باقر(علیه‌السلام) دربارۀ آیات سورۀ مدثر می‌فرماید: «مقصود از مدثّر، پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و آمدن ایشان در زمان رجعت است که مردم را انذار می‌دهد. "إِنَّها لَإِحْدَى الْكُبَر. نَذِيراً لِلْبَشَرِ"[16] مقصود رجعت پیامبر به دنیاست که بشر را از معصیت خدا برحذر می‌دارد. و در آیۀ "وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ"[17] نیز خدا، پیامبر را در رجعت، برای هدایت و تأمین حوائج تمام مردم جهان فرستاده است.»[18]

رجعت بعد از دوران ظهور است و تمام انبیاء از جمله حضرت خاتم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) به عنوان نذیر و بشیر رجعت دارند. مؤمنین مظلوم و مستضعف نیز اهل رجعت‌اند. انسان‌های پست و اشقی‌الاشقیاء هم برای ظهور اسم منتقم الهی رجعت می‌کنند تا توسط اهل حق قصاص شوند.

همچنین رجعت، قدرت شناخت و معرفت نورانی امام را می‌دهد؛ معرفتی که همان معرفت الله است[19] و بدون آن نمی‌توان بر سفینۀ نجات ولایت سوار شد.

امام باقر(عليه‌السلام) در جمعی از اصحاب فرمودند: «تعجب می‌کنم از گروهی كه ولايت ما را پذيرفته و ما را امام قرار داده‌اند و در توصيف ما می‌گویند كه اطاعت ما برايشان همانند اطاعت پيامبر خدا واجب است. سپس حجّت خود را می‌شکنند و به خاطر ضعف دل‌هایشان، با خود دشمنى می‌ورزند و حق ما را ناقص کرده و آن را بر كسى كه خداوند برهان حق، معرفت و تسليم بر امر ما را به او عطا كرده است، عيب می‌گیرند. آيا چنين می‌پندارید كه خداى متعال طاعت اوليائش را بر بندگانش واجب كند و در عين حال، اخبار آسمان‌ها و زمين را از ايشان مخفى دارد و اصول علم را قطع كند، در صورتى كه قوام دين آن‌ها در آن است؟!»[20]

ایشان دربارۀ جابر نیز فرمودند: «خدا جابر را رحمت کند که علم و فقهش او را به تأویل آیۀ «آن‌كس كه قرآن را بر تو واجب كرده، تو را به وعده‌گاهت باز مى‌گرداند.» رساند و تأویل این آیه همان رجعت است.»[21] جابر با فقاهت و فهمش از دین، ولایت حضرات را قبول داشت و با ضعف قلب، حقشان را ناقص نمی‌کرد. او رجعت و رابطۀ آن با نبوت و امامت را می‌شناخت.

امام باقر(علیه‌السلام) به ابوحمزۀ ثمالی نیز فرمودند: «ابا حمزه! على(علیه‌السلام) را پایین‌تر از آن مقامى كه خدا قرارش داده نياوريد و او را فراتر از آنجا كه خدايش گذارده ننهيد، همين فضيلت براى على بس که با اهل کرّة به مقاتله پردازد و اهل بهشت را با هم پیوند دهد.»[22]

امامت باید از زاویۀ رجعت شناخته شود. «کرّة» به معنای برگشت، همان رجعت به کرّار و تعدد است. حضرت جایگاه بالایی در رجعت دارند و تنها کسی‌که یکبار رجعت ندارد و مکرراً با کفار می‌جنگد و رجعت متعدد دارد، حضرت علی(علیه‌السلام) است.

امام صادق(علیه‌السلام) دربارۀ آیۀ "إِذْ جَعلَ فِیکُمْ انبیاء وَجَعلَکُم مُّلُوکًا"[23] فرمودند:

«انبیاء، رسول خدا، ابراهیم، اسماعیل و فرزندان وی هستند و فرمانروایان (ملوک)، ائمّه هستند». پرسیده شد: «کدام فرمانروایی به شما داده شده؟» فرمود: «فرمانروایی بهشت و کرّة.»[24] کرّة همان رجعت است که تحت حاکمیت ائمه(علیهم‌السلام) است.

حضرت علی(علیه‌السلام) در خطبۀ 149نهج‌البلاغه می‌فرماید:

"وَدَاعِی لَكُمْ وَدَاعُ امْرِئٍ مُرْصِدٍ لِلتَّلَاقِی. غَداً تَرَوْنَ أَيَّامِی وَ يُكْشَفُ لَكُمْ عَنْ سَرَائِرِی وَ تَعْرِفُونَنِی بَعْدَ خُلُوِّ مَكَانِی وَ قِيَامِ غَيْرِی مَقَامِی."؛ وداع من با شما، همانند وداع كسى‌ست كه منتظر ديدار و ملاقات ديگرى است. فردا شما ایام مرا می‌بینید و اسرار من برايتان آشكار خواهد شد. وقتی از ميان شما بروم و ديگری جای مرا بگیرد، مرا خواهید شناخت.

نقطۀ ملاقات حضرت با مردم که در آنجا اسرارشان کشف شده و جایگاه ایشان آشکار می‌شود در زمان رجعت است.

 


[1]- به اصل و اول برگرداندن.

[2]- رجوع شود به مبحث ایران و اسلام.

[3]- سورۀ فتح، آیۀ 28.

[4]- بالاترین درجۀ رضایت، راضی بودن قلب از ربوبیت و الوهیت حق‌تعالی در تمام میادین تکوین و تشریع و جمال و جلال است. در این حال همه چیز سر جای خودش هست و موحد با هیچ چیز بالا و پایین نمی‌شود.

[5]- سورۀ انبیاء، آیۀ 105.

[6]- قدريه، فرقه‏اى از معتزلۀ اهل تسنن‌اند‌ كه بسيارى از قدرتهاى الهى را انكار می‌‌‌کنند و عقیده به جبری بودن دارند.

[7]- مختصرالبصائر، ص 101: عن أبی‌الصباح الكنانی، قال: سألت أبا جعفر ع فقلت: جعلت فداك مسألة أكره أن أسميها لك، فقال لی هو: «أ عن الكرات تسألنی»؟ فقلت: نعم، فقال: «تلك القدرة و لا ينكرها إلا القدرية، لا تنكرها تلك القدرة لا تنكرها، ...».

[8]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏6، ص 438: "قال أمير‌المؤمنين(علیه السلام) : إن الله جميل يحب الجمال‏..."

[9]- آیات "لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ" و "وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ".

[10]- سورۀ قصص، آیۀ 5: "نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ" و آیۀ "أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ"

[11]- سورۀ بقره، آیۀ 30: "إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً"

[12]- کامل‌الزیارات، نص، ص 218.

[13]- انسان موحد با روحیۀ ولایی نمی‌تواند در غرب زندگی کند و به عباداتش دلخوش شود، بلکه آنجا را سرزمین عدو و کفر می‌داند.

[14]- حفظ جایگاه قلب به قدری مهم است که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) روزی هفتاد بار استغفار می‌کردند تا گرد و غبار عوارض بر قلبشان ننشیند.

[15]- سورۀ جمعه، آیۀ 2: "هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَکِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ...".

[16]- سورۀ مدثر، آیات 35 و 36.

[17]- سورۀ سبأ، آیۀ 28.

[18]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏53، ص42: "عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ فِی قَوْلِ اللَّهِ عزّوجلّ: یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ یَعْنِی بِذَلِکَ مُحَمَّداً وَ قِیَامَهُ فِی الرَّجْعَهْ یُنْذِرُ فِیهَا وَ قَوْلِهِ: إِنَّها لَإِحْدَی الْکُبَرِ نَذِیراً یَعْنِی مُحَمَّداً نَذِیراً لِلْبَشَرِ فِی الرَّجْعَة وَ فِی قَوْلِهِ: إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ کَافَّهْ لِلنَّاسِ فِی الرَّجْعَة."

[19]- مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّوجل.

[20]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، صص 262-261: "عَجِبْتُ مِنْ قَوْمٍ يَتَوَلَّوْنَا وَ يَجْعَلُونَا أَئِمَّةً وَ يَصِفُونَ أَنَّ طَاعَتَنَا مُفْتَرَضَةٌ عَلَيْهِمْ كَطَاعَةِ رَسُولِ اللَّه صلى‌اللَّه‌عليه‌و‌آله ثُمَّ يَكْسِرُونَ حُجَّتَهُمْ وَ يَخْصِمُونَ أَنْفُسَهُمْ بِضَعْفِ قُلُوبِهِمْ فَيَنْقُصُونَا حَقَّنَا وَ يَعِيبُونَ ذَلِكَ عَلَى مَنْ أَعْطَاهُ اللَّه بُرْهَانَ حَقِّ مَعْرِفَتِنَا وَ التَّسْلِيمَ لِأَمْرِنَا أَ تَرَوْنَ أَنَّ اللَّه - تَبَارَكَ وَ تَعَالَى - افْتَرَضَ طَاعَةَ أَوْلِيَائِهِ عَلَى عِبَادِهِ ثُمَّ يُخْفِى عَنْهُمْ أَخْبَارَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَقْطَعُ عَنْهُمْ مَوَادَّ الْعِلْمِ فِيمَا يَرِدُ عَلَيْهِمْ مِمَّا فِيهِ قِوَامُ دِينِهِمْ؟!»

[21]- مختصرالبصائر، ص 155: "عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سُئِلَ عَنْ جَابِرٍ فَقَالَ رَحِمَ اَللَّهُ جَابِراً بَلَغَ مِنْ فِقْهِهِ أَنَّهُ كَانَ يَعْرِفُ تَأْوِيلَ هَذِهِ اَلْآيَةِ «إِنَّ اَلَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ اَلْقُرْآنَ لَرٰادُّكَ إِلىٰ مَعٰادٍ»؛ يَعْنِي اَلرَّجْعَةَ."

[22]- الأمالی (للمفید)، ج۱، ص۹: "قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ اَلْبَاقِرُ: يَا أَبَا حَمْزَةَ لاَ تَضَعُوا عَلِيّاً دُونَ مَا رَفَعَهُ اَللَّهُ وَ لاَ تَرْفَعُوا عَلِيّاً فَوْقَ مَا جَعَلَهُ اَللَّهُ كَفَى عَلِيّاً أَنْ يُقَاتِلَ أَهْلَ اَلْكَرَّةِ وَ أَنْ يُزَوِّجَ أَهْلَ اَلْجَنَّةِ".

[23]- سورۀ مائده، آیۀ 20.

[24]- مختصرالبصائر، ص 119: "سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِ‌اللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ: "وَ جَعَلَکُمْ أَنْبِیَاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً". فَقَالَ الْأَنْبِیَاءُ رَسُولُ اللَّهِ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ إِسْمَاعِیلُ وَ ذُرِّیَّتُهُ وَ الْمُلُوکُ الْأَئِمَّة. قَالَ فَقُلْتُ وَ أَیَّ مُلْکٍ أُعْطِیتُمْ؟ فَقَالَ مُلْکَ الْجَنَّة وَ مُلْکَ الْکَرَّة.

 



نظرات کاربران

//