رجعت و خالص‌شدن طینت‌ها

رجعت و خالص‌شدن طینت‌ها

در ادامۀ بحث «رجعت» (جلسۀ 21، 21 رمضان 1444) به تبیین موضوع «رجعت و خالص‌شدن طینت‌ها» می‌پردازیم.

بر اساس آیات قرآن، حق ماه مبارک رمضان دو چیز است: روزه و قرآن.[1] ارزش این دو حقیقت نورانی در ضیافت‌الله آنچنان بالاست که ادای آن در غیر این ماه، قابل جبران نیست.

ظاهر روزه، نخوردن و نیاشامیدن است اما اصل و باطن آن اجتباب از تمایلات نفسانی، دور شدن از خود و رسیدن به تقواست که سپری مابین خود دانی و خود عالی‌ست. ظاهر قرآن نیز خواندن الفاظ و مفاهیم کتاب قرآن است ولی حقیقت آن رسیدن به فرقان و قرآن است.

عبادات (واجبات و مستحبات) همگی ظاهرند و حدوث زمانی دارند؛ یعنی فانی و ناپایدارند و هدف از انجامشان رشد و تعالی و رسیدن به اصل و حقیقت عبادت یعنی عبودیت است.

حدوث ذاتی‌ همان تجلی ذات به ذات حق است که در خود جلوه کرده و حجابی ندارد. اما ظهورات، حادث زمانی‌اند[2] که با زمان، تغییر و تحول داشته و ناپایدار و فانی‌اند؛ گرچه در درون این ظهوراتِ فانی که مظهر اسم "هوالظاهر و الآخر" هستند، "هوالباطن و الاول" حضور دارد.[3]

باطن قرآن همان فرقان و تشخیص حق از باطل است که رسیدن به آن در ماه رمضان امکان‌پذیر است. در این ماه، قرآن نازل شده و پایین آمده تا با انسان سخن ‌بگوید و او را به فرقان برساند. پس به راحتی می‌توان با آن انس گرفت و مراتب نفس را از اماره تا مطمئنه تشخیص داد.

تمام آیات قرآن در دو جلوۀ توحید و کفر هستند؛ توحید انبیاء و یارانشان و کفر دشمنانشان. قصص انبیاء بارها و بارها در قرآن بیان شده تا هر انسانی جایگاه نفس خویش را بشناسد و به فرقان برسد که روحیه‌اش مطابق کدام دسته است. البته عده‌ای در این میان دچار تسویل شده و با اینکه با خدا عناد ندارند، اسیر نفس و شیطان شده و بیراهه می‌روند.

«تسویل» به معنای زیبا جلوه‌دادن زشتی‌هاست. در داستان حضرت یوسف و برادرانش و نیز در جریان گوسالۀ سامری تسویل بیان شده. آنجا که برادران یوسف، برای فریب پدرشان یعقوب، پیراهن آغشته به خون دروغین را آورده و گریه می‌کنند.[4] و نیز در جریان سامری که با تسویل نفس، مشتی از خاک را که اثر رسول بر آن بود برداشت و گوساله ساخت.[5]

در دعای ابوحمزۀ ثمالی نیز آمده است:

"إِلٰهِى لَمْ أَعْصِكَ حِينَ عَصَيْتُكَ وَ أَنَا بِرُبُوبِيَّتِكَ جاحِدٌ، وَلَا بِأَمْرِكَ مُسْتَخِفٌّ، وَلَا لِعُقُوبَتِكَ مُتَعَرِّضٌ، وَلَا لِوَعِيدِكَ مُتَهاوِنٌ، لَكِنْ خَطِيئَةٌ عَرَضَتْ وَسَوَّلَتْ لِى نَفْسِى، وَغَلَبَنِى هَواىَ، وَأَعانَنِى عَلَيْها شِقْوَتِى"

خدایا، آنگاه که نافرمانی کردم، نافرمانی‌ات نکردم چنان‌که منکر پروردگاری‌ات باشم و نه چنان که سبک شمارندۀ فرمانت باشم و نه با گستاخی در معرض کیفرت قرار گیرم و نه تهدیدت را ناچیز شمارم، ولی خطایی بود که بر من عارض شد و نفسم برایم آن را بیاراست و تسویل کرد و بدبختی‌ام مرا بر آن یاری نمود.

در تسویل نفس، عنادی در کار نیست و فرد فریب‌خورده است. برادران یوسف، فریب محبت پدر به یوسف را خورده و در ذهنشان تحلیل کردند که پدر او را بیشتر دوست دارد، پس باید کاری کنند که پدر او را نبیند. آن‌ها به یوسف و یعقوب عنادی نداشتند اما خود را محق دیده و نتوانستند نگاه وحدت‌بین پدر را درک کنند. نفهمیدند در نگاه توحیدی، بین آنان و یوسف در ظاهر هیچ تفاوتی نیست و عشق پدر به یوسف به خاطر باطن و ولایتش است.

سامری هم مردم را به گناه و دوری از موسی و هارون دعوت نکرد و امت فریب‌خورده نیز عنادی با خدا نداشتند. اما موسی به آن‌ها گفت: «شما گوساله را پرستیدید و بر خود ظلم کردید، اینک به پروردگارتان برگردید و نفستان را بکشید كه چنین کاری نزد پروردگارتان ستوده‌تر است.»[6]

با تابیدن نور الهی، برادران یوسف و قوم موسی زشتی عملشان را فهمیدند و پشیمان شدند. اما برای بازگشت، توبه‌ای لازم است که نفس کشته شود. زیرا در هر گناهی، نور ایمان کمرنگ شده و برای ترمیم نفسِ فاسد شده باید ریشه و روحیه ولایی شود. پس گریه و زاری و توبۀ ظاهری کافی نیست و با توسل به نبی، کشتن نفس برایشان خیر است.

افراد معاند، کافر، ظالم و گنهکار در جهنم‌اند، اما افرادی نیز هستند که به ظاهر گناه، عناد و کفری ندارند اما جایگاهشان جهنم است. اینان کسانی‌اند که توحید ذاتی ندارند و به عصمت نرسیده‌اند.

عصمت از «عَصَم» به این معناست که در مقابل خدا، خود را نبینند و فقط خواست حق ظهور ‌کند، همانند چراغی که در برابر خورشید نورش را نمی‌بیند. انبیاء و اولیاء به مقام عصمت رسیده بودند و در مقابل حق هرگز خودشان را نمی‌دیدند. ممکن است ما نیز در باور و اعتقادمان خود را هیچ بدانیم اما مهم آن است که در میادین انتخاب، فقط چیزی را برگزینیم که خواست و ارادۀ حق‌تعالی‌ست نه آنچه میل و گرایش نفس است.

عصمت آنجاست که ابن‌ملجم با شمشیر سمّی، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را زخمی کرده است و ایشان نیمی از شیر خود را برای او نگه می‌دارد. آنجا که با فَرق شکافته، داستان کربلا و اسارت را برای زینبش بیان می‌کند. آنجا که درِ خیبر را کنده است اما می‌فرماید: «این در را با نیروی غذا و خوراک نکندم، بلکه قدرت ملکوتی و نور الهی مرا به این کار واداشت.»[7] عصمت همان سیره و روحیۀ اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و شیعیان ایشان است که اراده و خواستی جز اراده و رضایت حق ندارند.

دلایل فردی و اجتماعی اثبات رجعت را از آیات سورۀ زمر بررسی کردیم. فهمیدیم رجعت مسیری برای تکامل تمدن بشری است که اسم ظاهر الهی در تجلی اسم باطن، جایگاه فنا و نیستی خود را نشان می‌دهد. همان "جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ"[8]. روایات بسیاری فلسفۀ رجعت را بیان می‌کنند که در ادامه به بررسی آن می‌پردازیم.

امام باقر(علیه‌السلام) در منا بیمار بود که گروهی از اهل عراق به دیدن امام سجاد(علیه‌السلام) آمده و با ایشان صحبت می‌کردند. ناگهان صدای خندۀ بلند امام سجاد آمد و امام باقر تعجب کرد. پس، از خندۀ پدر پرسید و ایشان فرمود: این عراقیون از برگشت و رجعت پدران سلف تو پرسیدند و به آن ایمان داشته و اقرار کردند. از شدت خوشحالی که هنوز انسان‌هایی هستند که به بازگشت پدران تو ایمان دارند، سُرور بر من غالب شد و خندیدم. امام باقر پرسید: این چه جریانی‌ست؟ امام سجاد فرمود: ایشان از اموات سؤال کردند که بعد از مبعوث شدن و برگشتن برای احیای دین خدا مقاتله می‌کنند.[9]

همکاری مردگان با زندگان برای تشکیل تمدن دین الهی، همان فلسفۀ رجعت است که اولیاء الهی و یارانشان رجعت کرده و جامعۀ توحیدی را تشکیل می‌دهند؛ همان "یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً"[10].

در رجعت تمام اسماء جمال (ذاتی) و جلال (تبعی) حق‌تعالی ظهور پیدا خواهد کرد. مظاهر توانمند جلال الهی یعنی کفر محض و مظاهر توانمند جمال الهی یعنی ایمان محض در یک زمان با هم و در مقابل هم هستند و انتقام‌گیری در همین دوران است. این همان سرّ و حقیقت رجعت است که عقل، فطرت و قلب آن را می‌پذیرند و به آن ایمان دارند.

خداوند، اسماء الهی را به آدم تعلیم داده و او را به عنوان خلیفۀ خود در زمین جعل کرده است. قیامت، ظهور خود خدا و حکومت تام الهی‌ست و رجعت ظهور انسان کامل و خلیفۀ خداست. در حقیقت، نظام عادلانۀ اسماء جمال و جلال و ظهور خلیفة‌اللّهی در رجعت است و با جمال، سلطنت و حاکمیت جلال شکسته می‌شود.[11]

در روایتی، اسحاق قمی از امام باقر(علیه‌السلام) دربارۀ سرّ گناه مؤمن و طاعت ظاهری دشمن اهل‌بیت(علیهم‌السلام) ‌می‌پرسد. ایشان ابتدا از توحید و حدوث ذاتی گفته و سپس آفرینش این دو دسته را ترسیم کرده و می‌فرمایند: خداوند هفت شبانه‌روز آب شیرین را بر زمین پاک و پاکیزه جاری کرد، سپس مشتی از آن گِل را برداشت که طینت و گل اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بود. از باقیمانده و مرتبۀ نازل آن گل، مشتی دیگر برداشت که طینت[12] شیعیان ما بود. سپس ما را برای خودش اختیار کرد. اگر طینت و گل شیعیان را نیز همچون ما به خود وا‌می‌گذارد هرگز احدی از ایشان مرتکب گناه نمی‌شد ولی این‌طور نشد.

حق‌تعالی هفت‌شبانه‌روز آب شور را بر زمین ملعونه و ناپاک جاری کرد و مشتی از آن گل بدبو و سیاه را برداشت که طینت دشمنان ما شد. اگر خداوند طینت دشمنان ما را به خود وامی‌گذارد هرگز آنان را در بین انسان‌ها نمی‌دیدی و اعمال عبادی و حسن خلق را در ایشان نمی‌یافتی. اما حق‌تعالی طینت ایشان و شما را جمع کرد و با هم مخلوط و ممزوج کرد.[13]

پس هر عمل ناپسند و گناه که از برادر مؤمن خود می‌بینی ناشی از جوهریت، طینت و ایمان او نیست بلکه به دلیل تماسی است که با آن طینت ناصبی بر او عارض شده. و هر فعل نیکو و خُلق زیبا که از ناصبی و دشمن ما سر می‌زند از جوهریت و طینت او نبوده بلکه ناشی از تماس او با طینت ایمان بوده است.

سپس ایشان دربارۀ قیامت صغری و رجعت[14] می‌فرماید: هنگام قیامت، آنچه از ایمان، طینت ناصبی‌ها را مس کرده از ایشان جدا شده و به شیعیان برمی‌گردد و آنچه از زشتی‌ها به شیعیان اصابت کرده به ناصبیان برمی‌گردد... .

پس هر چيزى به اصل و جوهرۀ خود که از آن صادر شده برمی‌گردد. همانطور که شعاع خورشید از خورشید جدا نیست و هنگام غروب به خورشید برمی‌گردد. سپس امام آیۀ "إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ"[15] را شاهدی بر این گفتار فرمودند.[16]

بنابراین در رجعت، خالص‌سازی جوهرها و طینت‌ها صورت گرفته و خلقت اصلی انسان‌ها بر اساس انسان کامل، خود را نشان می‌دهد. دو گروه سعید و شقی از هم شناخته شده و جوهرۀ وجودشان آشکار می‌شود و به کمال انسانی خود در جمال یا جلال می‌رسند.

 


[1]- سورۀ بقره، آیۀ 185: "شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ..."؛ ماه رمضان، كه در آن براى راهنمايى مردم و بيان راه روشن هدايت و جدا ساختن حق از باطل، قرآن نازل شده. پس هر كس اين ماه را دريابد، بايد كه در آن روزه بدارد.

[2]- حادث ذاتی، ولایت و عقل است که نفس جزئی با حدوث زمانی، توسط او پدید آمده است.

[3]- اسم ظاهر، همان صفات و مظاهر فانی حق‌ست که کثرت و تغییر و تحول دارد و جلال و جمال با هم متفاوتند. اما در باطن، ذاتی‌ست که مابه‌الاشاره نیست و جمال و جلالش یکی‌ست.

[4]- سورۀ یوسف، آیۀ 18: "وَ جاؤُ عَلى‏ قَمیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرا"؛ جامه‌اش را كه به خون دروغين آغشته بود آوردند. یعقوب گفت: نفس شما، كارى را در نظرتان بياراسته است.

[5]- سورۀ طه، آیۀ 96: "قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَٰلِكَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی"؛ گفت: من چيزى ديدم كه آن‌ها نمی‌ديدند. مشتى از خاكى كه نقش پاى رسول بر آن بود برگرفتم و در آن پيكر افكندم و نفس من اين كار را در چشمم بياراست.

[6]- سورۀ بقره، آیۀ 54 : "...يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَىٰ بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ".

[7]- الأمالی(للصدوق)، نص، ص 514.

[8]- سورۀ اسراء، آیۀ 81: حق آمد و باطل نابود شد.

[9]- مختصرالبصائر، ص 96: "...قال سألونی عن الأموات متى يبعثون فيقاتلون الأحياء على الدين."

[10]- سورۀ نور، آیۀ 55: فقط مرا مى‌پرستند و چيزى را همتاى من قرار نخواهند داد.

[11]- حدّت جلال با جمال، شکسته شده، همانطور که با ترک گناهان و رذایل و مبارزه با نفس و هوا، دیو منیت بیرون رفته و فرشته درمی‌آید.

[12]- طینت، حدوث زمانی و همان تعیّن عالم ذر است که نفس نام دارد؛ نفس جزئی که مراتب نفس کلی‌ست.

[13]- اهل‌بیت(علیهم‌السلام) مخلوقند و حدوثشان ذاتی است. همۀ انسان‌ها نیز در فطرت و حدوث ذاتی یکسانند، اما خلقت مادی‌شان بر اساس معلوم خدا و حدوث زمانی‌ست.

[14]- در روایت "یوم القیامة" آمده که منظور همان قیامت صغری و رجعت است، وگرنه در قیامت کبری هر کس وارد عالم خود می‌شود و جداسازی مؤمنان از کافران در دوران رجعت است.

[15]- سورۀ هود، آیۀ 114.

[16]- علل الشرائع، ج 2، ص 490.

 



نظرات کاربران

//