شناخت خدا به خدا
در شب قدر سوم (شب 23 رمضان 1444) به تبیین موضوع «شناخت خدا به خدا» میپردازیم.
خطر تحریف و تغییر در دین
در دو شب گذشته دو محب صادق و کاذب امام علی(علیهالسلام) را معرفی کردیم. محب کاذب، ابنملجم بود که خدا و دین و پیامبر را انکار نکرد؛ اما دین را تغییر داد و تحریف کرد. چنان که حضرت علی(علیهالسلام) به کمیل میفرماید:
"يَا كُمَيْلُ إِنَّ النَّصَارَى لَمْ تُعَطِّلِ اللَّهَ تَعَالَى وَ لَا الْيَهُودَ وَ لَا جَحَدَتْ مُوسَى وَ لَا عِيسَى وَ لَكِنَّهُمْ زَادُوا وَ نَقَصُوا وَ حَرَّفُوا وَ أَلْحَدُوا فَلُعِنُوا وَ مُقِتُوا وَ لَمْ يَتُوبُوا وَ لَمْ يُقْبَلُوا يَا كُمَيْلُ إِنَّ أَبَانَا آدَمَ ع لَمْ يَلِدْ يَهُودِيّاً وَ لَا نَصْرَانِيّاً وَ لَا كَانَ ابْنُهُ إِلَّا حَنِيفاً مُسْلِماً فَلَمْ يَقُمْ بِالْوَاجِبِ عَلَيْهِ فَأَدَّاهُ ذَلِكَ إِلَى أَنْ [لَمْ] يَقْبَلِ اللَّهُ لَهُ قُرْبَاناً بَلْ قَبِلَ مِنْ أَخِيهِ فَحَسَدَهُ وَ قَتَلَهُ وَ هُوَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ فِي القلق [الْفَلَقِ] الَّذِينَ عِدَّتُهُمْ اثْنَا عَشَرَ سِتَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِتَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ وَ القلق [الْفَلَقُ] لَأَسْفَلُ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ بُخَارِهِ حَرُّ جَهَنَّمَ وَ حَسْبُكَ فِيمَا حَرُّ جَهَنَّمَ مِنْ بُخَارِه"[1]
ای کمیل! یهود و نصاری دین خدای تعالی را معطّل نگذاردند، موسی(علیهالسلام) و عیسی(علیهالسلام) را هم انکار نکردند، ولی اینان در دین کم و زیاد و تحریف کردند و ملحد[2] شدند، پس نفرین شدند و مورد خشم قرار گرفتند، نه برگشتند و نه اینکه پذیرفتند.
ای کمیل! پدر ما آدم، فرزندان یهودی و نصرانی به وجود نیاورد و پسر او (قابیل) نیز جز مایل به حقّ و مسلمان نبود. قابیل به آنچه که بر او واجب شده بود، بیاعتنایی کرد پس خدا قربانی او را قبول نکرد، بلکه قربانی برادرش را پذیرفت. پس حسد ورزید و او را کشت. او از زندانیان تابوتی است که آمارشان دوازده نفر است؛ شش نفر از اولین و شش نفر از آخرین. آن تابوت در وادی فلق است که پایین جهنّم است و گرمی جهنّم از بخار آن است.
خطری که در این روایت به آن پرداخته شده، و دلیل شقاوت ابنملجم هم هست، کم و زیاد کردن و تحریف دین و بیاعتنایی به اقامۀ واجب است. این خطرِ جدی از اقتضائات انسانِ حتی مسلمان است. پس لازم است که خود را از افتادن در آن بری ندانیم و همواره مراقب باشیم فرمانهای الهی را بر طبق خواست نفس و براساس سود و زیان شخصی خود انجام ندهیم.
نام دوازده نفری که به آنها اصحاب تابوت گفته میشود، به این ترتیب است: شش نفری که از اولین هستند؛ قابیل پسر آدم که برادرش را به ناحق کشت، نمرود که ابراهیم خلیل(علیهالسلام) را در آتش انداخت، فرعونِ هم عصر حضرت موسی(علیهالسلام) است، سامری که مردم را گوساله پرست نمود، آن کسی که مردم را بعد از ظهور مسیح یهودی نگهداشت و آن کسی که مردم را بعد از ظهور احمد(صلىاللهعليهوآله) نصرانی نگهداشت.
و شش نفری که از آخرین هستند؛ اولی، دومی، سومی، معاویه، پیشوای خوارج که به ذوالثدیه معروف است و ششمین نفر ابنملجم، قاتل امام علی(علیهالسلام) است.[3]
حضرت علی(علیهالسلام) میفرماید: "يَا كُمَيْلُ إِنَّ اللِّسَانَ يَبُوحُ مِنَ الْقَلْبِ وَ الْقَلْبُ يَقُومُ بِالْغِذَاءِ فَانْظُرْ فِيمَا تُغَذِّي قَلْبَكَ وَ جِسْمَكَ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ حَلَالًا لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ تَعَالَى تَسْبِيحَكَ وَ لَا شُكْرَك"[4]
ای کمیل زبان مکنونات قلب را آشکار میکند. قلب دوام و قوامش به غذاست. پس در آنچه قلب و جسم تو از آن تغذیه مینماید، تأمل کن. که اگر حلال نباشد خداوند تسبیح و شکر تو را قبول نمیفرماید.
نباید لذت جسم را به قلب و لذت قلب را به جسم داد. متأسفانه ما علاوه بر اینکه لذت جسم را به قلبمان دادهایم، لذت قلب را هم به جسم دادهایم؛ مثلاً عباداتی که باید قلبمان از آنها لذت ببرد را بهگونهای انجام دادیم که فقط جسممان از آن بهره برده است.
غذای حلال برای جسم را شریعت مشخص نموده است. غذای حلال برای قلب هم تنها آن چیزی است که از آبشخور اهلبیت(علیهمالسلام) گرفته شود. آنچه از غیر ایشان گرفته شود حرام است.
حدیث حقیقت
یکی از احادیثی که کمیل از امام علی(علیهالسلام) نقل کرده، حدیث حقیقت است. بنا داریم در ادامۀ بحث امشب به این حدیث نورانی بپردازیم.
از کمیلبنزیاد روایت است که از حضرت على(علیهالسلام) از حقیقت سؤال نموده، عرضه داشت: "ما الحقیقة"؛ حقیقت چیست؟ حضرت در جواب فرمود: "ما لَكَ وَ الْحَقيقَة؟!"؛ تو را با حقیقت چه کار؟!
کمیل که خود را صاحب سرّ آن حضرت مىدانست از این پاسخ تعجّب نمود عرضه داشت: "أَ وَ لَسْتُ صاحِبَ سِرِّك؟!"؛ آیا من رازدار تو نیستم؟
حضرت در جواب فرمود: "بَلى ، وَلكِنْ يترَشَّحُ عَلَيْكَ ما يَطْفَحُ مِنّي"؛ آرى! امّا (آنچه از اسرار از من به تو مىرسد) ترشّحى ناچیز است که سرریز میکند و به تو میرسد.
کمیل از سر عجز و انکسار عرضه داشت: "أَوَ مِثْلُكَ يُخَيِّبُ سائِلاً"؛ آیا از همچون تو مولائى شایسته است که خواهنده را محروم سازد؟
آنگاه آن حضرت فرمود: "الْحَقيقَةُ كشفُ سُبحاتِ الْجَلالِ مِنْ غَيْرِ إشارَةٍ"؛ حقیقت، پاره شدن پردههاى جلال حقّ است بدون اشارتى!
کمیل عرضه داشت: "زِدْني بياناً"؛ بر توضیح خود بیفزاى!
و حضرت فرمود: "مَحْوُ الْمَوْهُوم مَعَ صَحْوِ الْمَعْلُوم"؛ حقیقت، محو موهوم است تا معلوم آشکار شود.
و چون دگربار زمزمۀ "زِدْني بياناً" سر داد، حضرت فرمود: "هَتْكُ السِّتْرِ عند غَلَبَةِ السِّرّ"؛ حقیقت، دریدن پرده و حجاب انیّت است به واسطۀ چیرگى سرّ.
باز هم کمیل گفت: "زِدْني بياناً" و حضرت فرمود: "جَذْبُ الأَحَدِيَّةِ لِصِفَةِ التَّوْحيد"؛ حقیقت جذبهای (از جذبات حق) است به صفت توحید (که بنده را از هستی خود برباید).
و چون براى چهارمین بار خواهش خود را با بیان "زِدْني بياناً" تکرار کرد، حضرت فرمود: "نُورٌ يَشْرُقُ مِنْ صُبْحِ الْأَزلِ فَيَلُوح عَلى هَياكِلِ التَّوْحيدِ آثارُه"؛ حقیقت، نورى است از بامداد ازلیّت حقّ تابیده که آثار آن از پیکرهاى پاک برگزیدگان حق آشکار میگردد.
حضرت فرمود: "أطْفِ السِّراجَ قَدْ طَلَعَ الصُّبْحُ"[5]؛ این چراغ کم نور عقل را خاموش کن که صبح وصال از جانت دمیده است.
برای درک بهتر این حدیث شریف، لازم است مقدمهای در باب معرفت خدا بیان شود. این مقدمه را با بیان چند حدیث شروع مینماییم.
با توجه به آیات قرآن کریم و روایات حضرات معصومین(علیهمالسلام)، راهی برای شناخت خدا، جز از خود خدا نیست. برای روشن شدن این مطلب به بیان چند روایت میپردازیم.
حضرت علی(علیهالسلام) میفرماید: "اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولَ بِالرِّسَالَةِ وَ أُولِي الْأَمْرِ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ الْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ."[6]؛ خدا را به خدا بشناس و رسول را به رسالتش و ولی امر را به نیکی و عدل و احسان.
از اميرالمؤمنين(علیهالسلام) پرسيده شد پروردگار خود را به چه چيزى شناختى؟ فرمود: "بِمَا عَرَّفَنِي نَفْسَهُ"؛ به آنچه خود را به من شناسانيده است.
عرض شد چگونه خود را به تو معرفى كرده است؟ فرمود: "اَ تُشْبِهُهُ صُورَةٌ وَ لاَ يُحَسُّ بِالْحَوَاسِّ وَ لاَ يُقَاسُ بِالنَّاسِ قَرِيبٌ فِي بُعْدِهِ بَعِيدٌ فِي قُرْبِهِ"[7]؛ هيچ چهرهاى به او شباهت ندارد، او را نمىتوان به حواس درک كرد و به مردم قياس نمىشود. باوجود دورى، نزديک است و با وجود نزديكى، دور است.
در دعای صباح میخوانیم: "يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ"[8]؛
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: "أَنَّهُ قَدِ اِحْتَجَّ عَلَيْكُمْ بِمَا قَدْ عَرَّفَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ"[9]؛ خدا با شناساندن خود به شما حجت را بر شما تمام کرده است.
در دعای ابوحمزۀ ثمالی میخوانیم: "بِكَ عَرَفْتُكَ وَ اَنْتَ دَلَلْتَني عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَني اِلَيْكَ وَلَوْلا اَنْتَ لَمْ اَدْرِ ما اَنْتَ"؛ من تو را به تو شناختم و تو مرا بر وجود خود دلالت فرمودى و به سوى خود خواندى و اگر تو نبودى من نمىدانستم تو چيستى.
همچنین در دعای روز چهاردهم ماه مبارک رمضان میخوانیم: "يَا رَبِّ بِكَ عَرَفْتُكَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِي عَلَيْكَ وَ لَوْ لَا أَنْتَ مَا دَرَيْتُ مَنْ أَنْتَ"[10]
امام حسن(علیهالسلام) میفرماید: "إِلَهِي بِكَ عَرَفْتُكَ وَ بِكَ اهْتَدَيْتُ إِلَى أَمْرِكَ وَ لَوْ لَا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ"[11]
امام سجاد(علیهالسلام) میفرماید: "الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ"[12]
حضرت علی(علیهالسلام) میفرماید: "فأسألُكَ بِاسمِكَ الّذي ظَهَرتَ بِهِ لِخاصَّةِ أولِيائكَ فوَحَّدوكَ و عَرَفوكَ فعَبَدوكَ بِحَقيقَتِكَ أن تُعَرِّفَني نَفسَكَ لاِقِرَّ لَكَ بِرُبوبِيَّتِكَ عَلى حَقيقَةِ الإيمانِ بِكَ و لا تَجعَلْني يا إلهي مِمَّن يَعبُدُ الاسمَ دونَ المَعنى و الحَظْني بِلَحظَةٍ مِن لَحَظاتِكَ تُنَوِّرُ بِها قَلبي بِمَعرِفَتِكَ خاصَّةً و مَعرِفَةِ أولِيائكَ إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ"[13]
به آن اسمى كه با آن بر دوستان ويژهات آشكار شدى و در نتيجه، به يگانگى تو پى بردند و تو را شناختند. پس، تو را چنان كه سزد پرستش و بندگى كردند، از تو مسألت دارم كه خودت را به من بشناسانى تا به ربوبيّت تو، از روى ايمان حقيقى به تو، اعتراف كنم. الهى! مرا از آنان قرار نده كه اسم بىمعنا را میپرستند. گوشۀ چشمى به من كن تا بدان سبب دلم را به شناخت خاص خودت و شناخت دوستانت روشن گردانى. همانا تو بر هر چيز توانايى.
اگر انسان خدا را به خودش نشناسد (شناخت صحیح خدا را نداشته باشد) ربوبیت او را نمیپذیرد و به ایمان حقیقی دست پیدا نمیکند. بسیاری را میبینیم که خواستند خدا را از طریق عبادات بشناسند و به همین دلیل در عبادات ماندند. از آنجایی که شناخت درستی نسبت به خدا ندارند، ربوبیت او را نپذیرفتند و همواره در فروعات و جزئیات زندگی خود اسیرند. این برخورد با شناخت خدا مانند کسی است که برای رشد گیاهش، بدون توجه به ریشه، تنها و تنها به برگها رسیدگی میکند، پس در اندک زمانی گیاه از بین میرود.
اسم، دال بر معناست. کسی که در اسم میماند، بدون اینکه به معنا برسد، یعنی در مظاهر خدا میماند بدون اینکه به خدا برسد، مشرک است. خلقِ خدا نشانهای است برای رسیدن به او و باید از آن عبور کرد.
حضرت علی(علیهالسلام) در پاسخ به اين پرسش جاثليق كه گفت: «به من بگو آيا خدا را به محمّد شناختى يا محمد را به خداوند عزّ و جلّ؟» فرمود: "مَا عَرَفْتُ اللَّهَ بِمُحَمَّدٍ ص وَ لَكِنْ عَرَفْتُ مُحَمَّداً بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حِينَ خَلَقَهُ وَ أَحْدَثَ فِيهِ الْحُدُودَ مِنْ طُولٍ وَ عَرْضٍ فَعَرَفْتُ أَنَّهُ مُدَبَّرٌ مَصْنُوعٌ بِاسْتِدلَالٍ وَ إِلْهَامٍ مِنْهُ وَ إِرَادَةٍ كَمَا أَلْهَمَ الْمَلَائِكَةَ طَاعَتَهُ وَ عَرَّفَهُمْ نَفْسَهُ بِلَا شِبْهٍ وَ لَا كَيْف"[14]
من خدا را به محمد(صلىاللهعليهوآله) نشناختم، بلكه محمد را به خداوند عزّ و جلّ شناختم؛ زيرا كه او را آفريده و حدودى از قبيل عرض و طول در او پديد آورده است. پس، دريافتم كه او ساختۀ دست مدبّرى است و اين دريافت من، به راهنمايى و الهام و خواست خدا بود، همچنان كه طاعت خداوند خويش را به فرشتگان الهام فرمود و خود را بدون داشتن مانند و شبيه به آنان شناساند.
پیامبران نیامدند که خدا را به ما بشناسانند، بلکه آمدند که بگویند: "اعْبُدُوا اللَّهَ"؛ زیرا خداشناسی در وجود خود انسان است. وقتی حضرت علی(علیهالسلام) میفرماید من با حضرت محمد(صلىاللهعليهوآله) خدا را نشناختم، چگونه است حالِ ما که میخواهیم از طریق مخلوقاتِ پست خدا، او را بشناسیم؟!
منصوربنحازم میگوید به امام صادق(علیهالسلام) عرض كردم: من با عدهاى مناظره كردم و به آنها گفتم: خداوند جلّجلاله بزرگتر و گرامیتر از آن است كه به آفريدگانش شناخته شود، بلكه بندگان، به او شناخته میشوند. حضرت فرمود: رحمت خدا بر تو باد.[15]
از حضرت صادق(علیهالسلام) روایت شده که آن حضرت به زراره فرمود در زمان غیبت و امتحان شیعه این دعا را بخوانند:
"اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى."[16]
از همۀ این روایات استفاده میشود که شناساندن، فعلِ خداست.
امام صادق(علیهالسلام) میفرماید: "مَن زَعَمَ أنَّهُ يَعرِفُ اللّه َ بِحِجابٍ أو بِصُورَةٍ أو بِمِثالٍ فهُوَ مُشرِکٌ لِأنَّ الحِجابَ و المِثالَ و الصُّورَةَ غَيرُهُ و إنَّما هُوَ واحِدٌ مُوَحَّدٌ فكَيفَ يُوَحِّدُ مَن زَعَمَ أنَّهُ عَرَفَهُ بِغَيرِهِ إنَّما عَرَفَ اللّهَ مَن عَرَفَهُ بِاللّهِ فَمَن لَم يَعرِفْهُ بِهِ فلَيسَ يَعرِفُهُ إنَّما يَعرِفُ غَيرَهُ ··· فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُؤْمِنُ بِمَا لاَ يَعْرِفُ فَهُوَ ضَالٌّ عَنِ اَلْمَعْرِفَةِ لا يُدرِكُ مَخلوقٌ شَيئا إلاّ بِاللّهِ و لا تُدرَكُ مَعرِفةُ اللّهِ إلاّ بِاللّهِ"[17]
هر كه خيال كند كه خدا را به حجابى يا به صورتى يا به مثال و هيكلى مىشناسد، مشرک است؛ زيرا حجاب و مثال و صورت، غير او هستند. او يكتا و يگانه است. پس چگونه قائل به يگانگى خداست كسى كه میگويد او را به غير او شناخته است؟ خدا را فقط كسى شناخته كه او را به خدا بشناسد. پس، كسى كه خدا را به خدا نشناسد او را نمىشناسد، بلكه موجودى جز او را مى شناسد. پس هر كه گمان كند كه ايمان دارد به آنچه نمىشناسد گمراه از معرفت است و هيچ آفريدۀ چيزى را در نيابد مگر به خدا و شناخت خدا دريافته نمیشود مگر به خدا.
برای درک بهتر این مطلب، به یک مثال توجه میکنیم؛ اگر کسی بخواهد مفهوم «اتاق» را بفهمد، لازم است که آن را با شناخت خودِ اتاق بفهمد نه با شناخت هریک از لوازم او. مثل اینکه برای شناختن اتاق برود سراغ شناختِ درِ آن، یا به پنجرۀ اتاق توجه کند، یا کف اتاق را به او نشان دهند و بگویند این اتاق است. درحالیکه اگر اتاق را بشناسد، همۀ لوازم آن (در و پنجره و پرده و کف و سقف و...) را هم خواهد شناخت.
از توجه به کثرت نمیتوان به وحدت رسید. کثرت، غیر است. شناخت خدا به خدا، انسان را از اسارت کثرت رها میکند. کسی که اسیر کثرت نیست، از حب و بغضها و خوشیها و دردهایی که معمولاً در آنها گرفتار هستیم، آزاد است.
امام صادق(عليهالسلام) در پاسخ گروهى كه از ايشان پرسيدند «چرا ما دعا میكنيم اما مستجاب نمیشود؟» فرمود: "لأنَّكُم تَدعونَ مَن لا تَعرِفونَهُ"[18]
معرفت خدا فقط به خودش تحقق پیدا میکند. خدا خودش انسانها را به خودش راهنمایی میکند. معرفت خدا با حجاب ممکن نیست. حتی با حجابی مثل حضرت محمد(صلىاللهعليهوآله) هم نمیتوان خدا را شناخت. جایی که معرفت خدا به خود خدا تحقق یابد، انسان پیوسته با نگاه به وحدت در کثرت زندگی میکند. عبادت با این معرفت معنی پیدا میکند، وگرنه عبادت اسمی بیمعنی است و نمازگزار هم میشود: "فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ"
[1]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج74، ص274.
[2]- ملحد به کسی گفته میشود که از دین اسلام برگشته است.
[3]- لوامع صاحبقرانى، ج4، ص165.
[4]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج74، ص273.
[5]- روضات الجنات، سیدمحمدباقر خوانساری، ج 3، ص537.
[6]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص85. روضات الجنات، سیدمحمدباقر خوانساری، ج 3، ص 537
[7]- التوحيد، ج۱، ص۲۸۵.
[8]- فرازی از دعای صباح : اى آنكه دليل و رهنماى شناسایى ذات خودش را فقط ذات خودش قرار داده است،
[9]- الکافي (ط - الإسلامیة)، ج1، ص86.
[10]- إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج1، ص148، فرازی از دعای روز چهاردهم ماه رمضان.
[11]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج91، ص190.
[12]- فرازی از دعای اول صحیفۀ سجادیه.
[13]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج91، ص96.
[14]- التوحيد (للصدوق)، ص287.
[15]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص86.
[16]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص337.
[17]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص114.
[18]- بحار الأنوار، ج۹۰، ص۳۶۸.
نظرات کاربران