عبودیتِ الله

عبودیتِ الله

در ادامۀ بحث «مقدمۀ رجعت» (جلسۀ 5، 25 شعبان 1444) به تبیین موضوع «عبودیت الله» می‌پردازیم.

قوم «عاد»

دومین پیامبری که در سورۀ مبارکۀ هود از او یاد شده، حضرت هود است.

"وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ‌ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ"[1]

(ما) به سوی (قوم) عاد، برادرشان «هود» را فرستادیم؛ (به آن‌ها) گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! شما فقط تهمت می‌زنید (و بت‌ها را شریک او می‌خوانید)!

سخن مشترک همۀ انبیا دعوت به توحید و پرستش اسم جامع "الله" است. در این حرکت امت انبیای گذشته موفق نبودند. ولی برای امت آخرالزمان این مسیر باز است.

"يَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَفَلَا تَعْقِلُونَ"[2]

ای قوم من! من از شما برای این (رسالت)، پاداشی نمی‌طلبم؛ پاداش من، تنها بر کسی است که مرا آفریده است؛ آیا نمی‌فهمید؟!

پیامبران برای بازگرداندن مردم به فطرتشان از آن‌ها هیچ درخواستی ندارند. مال و جان و فرزندان و... آن‌ها را نمی‌خواهند، بلکه فقط می‌خواهند که انسان‌ها به فطرت خودشان برگردند؛ از کثرت‌ها چه در فعل، چه در صفت و چه در ذات، به وحدت برگردند. که تنها راه نجات انسان از سرگردانی‌های امروز همین است. رسیدن به وحدت هم تنها در سایۀ ولایت ممکن است.

عقلی که انسان را به وحدت می‌رساند و از سرگردانی‌ها می‌رهاند، عقل معاد است، نه عقل معاش؛ البته معاش هم از عقل معاد جدا نیست. کسی که به عقل رسیده، در مراتب پایین‌تر سرگردان نمی‌ماند؛ عابد و عارف و عالم و... اگر عاقل نباشند، سرگردان‌اند.

"وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَىٰ قُوَّتِكُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ"[3]

و ای قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوی او بازگردید، تا (باران) آسمان را پی‌در‌پی بر شما بفرستد؛ و نیرویی بر نیرویتان بیفزاید! و گنهکارانه، روی (از حق) بر نتابید!»

استغفار، طلب بالاتر رفتن از کثرت است. البته منظور از بین بردن کثرت نیست، زیرا نفس انسان در همین عالم کثرت به تعین می‌رسد. منظور برداشتن توجه قلب از کثرت است.

وحدت وقتی در کثرت ظهور می‌کند، گویا آب زلالی است که جاری شده و در مسیر حرکت خود بر روی آن کف ایجاد می‌شود. انسانی که وحدت را در کثرت می‌بیند، کسی است که آن آب زلال را می‌بیند و استفاده می‌کند و کسی که توجهش به کثرات است، مانند آن که فقط کف‌ها را می‌بیند، از آب بی‌بهره می‌ماند.

انسان برای اینکه بداند توجهش به کثرت است یا وحدت، باید به قلبش بنگرد و ببیند قلبش به چه سمتی متمایل است و سود و زیان خود را در چه چیزی می‌بیند؛ آیا سود دنیایی برایش مهم است و از ضرر مادی هراسناک است، یا اینکه معیار سود و ضررش، ابدیت است!

آشفتگی‌های کثرت در دنیا همیشه وجود دارد و نمی‌توان آن‌ها را از بین برد. در این میان تنها عاملی که درون انسان را به آرامش می‌رساند، نگاهِ وحدت‌بین است. این نگاه، درهای آسمان عقل را به روی انسان باز می‌کند و انسان را در شناخت و تشخیص سود و ضرر حقیقی نیرو می‌بخشد و باعث سعۀ وجودی او می‌شود. روی‌برگرداندن از وحدت، انسان را در کثرت‌ها سرگردان می‌نماید.

"قَالُوا يَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَيِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِكِي آلِهَتِنَا عَنْ قَوْلِكَ وَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ"[4]

گفتند: «ای هود! تو دلیل روشنی برای ما نیاورده‌ای! و ما خدایان خود را به خاطر حرف تو، رها نخواهیم کرد! و ما (اصلاً) به تو ایمان نمی‌آوریم!»

کسانی که پرده‌های کثرت جلوی دیدشان را گرفته می‌گویند برای ما بیّنه بیاور. منظورشان از بیّنه، دلیلی است که با چشم ببینند و با حس لمس کنند. درحالی‌که خودِ هود و نبوتش برای کسانی که اهل هدایت باشند، بیّنه است. می‌گفتند چطور ما خدایانمان را براساس حرف تو کنار بگذاریم! متأسفانه در زندگی امروز ما هم این بهانه‌ها وجود دارد. برای اینکه انبیا و اولیا را باور نداریم و خودمان را صاحب فهم و دانایی می‌دانیم؛ و این درحالی است که این فهم و دانایی را هم از خود آن‌ها گرفته‌ایم.

"إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ. مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعًا ثُمَّ لَا تُنْظِرُونِ"[5]

ما (دربارۀ تو) فقط می‌گوییم: بعضی از خدایان ما، به تو زیان رسانده (و عقلت را ربوده) اند!» (هود) گفت: «من خدا را به شهادت می‌طلبم، شما نیز گواه باشید که من بیزارم از آنچه شریک (خدا) قرار می‌دهید. از آنچه غیر او (می‌پرستید)! حال که چنین است، همگی برای من نقشه بکشید؛ و مرا مهلت ندهید! (اما بدانید کاری از دست شما ساخته نیست!)

حضرت هود درمقابل قوم خود، با قدرت ایستاد و با تمام توان، بیزاری خود را از باورهای غلط آنان اعلام کرد. انسان موحد نمی‌تواند شرک را چه خفی و چه جلی، تحمل کند و از آن برائت می‌جوید.

نمونۀ عینی حرکت هود را در انقلاب اسلامی ایران و حرکت امام خمینی(رحمةالله‌علیه) به روشنی می‌توان دید. ملت ایران که تحت تسلط دولت‌های استعمارگر قرار داشت، اکنون بعد از گذشت چهل سال از پیروزی انقلاب، همچنان درمقابل انواع «کید» دشمنان ایستاده‌ است. این نشان‌دهندۀ باور و عقیدۀ درست آنان است که فعل درست را هم به دنبال دارد. روشن است که شنا کردن خلاف جریان آب، نیاز به ایستادگی و مقاومت دارد.

"إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ"[6]

من، بر الله که پروردگار من و شماست، توکل کرده‌ام! هیچ جنبنده‌ای نیست مگر اینکه او بر آن تسلط دارد؛ (اما سلطه‌ای با عدالت! چرا که) پروردگار من بر راه راست است!

توکل بر خدا به گفتن با زبان نیست، بلکه یک باور است که می‌توان با آن درمقابل دشمنان توحید ایستاد. صراط مستقیم، حضور وحدت در کثرت است. انسان موحد در همۀ کثرت‌ها یک راه مستقیم می‌بیند. او کثرت را در سایۀ وحدت می‌بیند.

"فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَيَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلَا تَضُرُّونَهُ شَيْئًا إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ"[7]

پس اگر روی برگردانید، من رسالتی را که مأمور بودم به شما رساندم؛ و پروردگارم گروه دیگری را جانشین شما می‌کند؛ و شما کمترین ضرری به او نمی‌رسانید؛ پروردگارم حافظ و نگاهبان هر چیز است!»

موحد در انجام وظیفۀ خود کوتاهی نمی‌کند و آنچه مکلف شده را به بهترین شکل انجام می‌دهد، اما دنبال نتیجۀ دلخواه خود نیست. بلکه نتیجه را به خدا می‌سپارد.

"وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُودًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَنَجَّيْنَاهُمْ مِنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ"[8]

و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، «هود» و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود نجات دادیم؛ و آن‌ها را از عذاب شدید، رهایی بخشیدیم!

امروز امر خدا، ظهور آینۀ کامل اوست که موحدین منتظر آن هستند.

"وَتِلْكَ عَادٌ جَحَدُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ"[9]

و این قوم «عاد» بود که آیات پروردگارشان را انکار کردند؛ و پیامبران او را معصیت نمودند؛ و از فرمان هر ستمگر دشمن حق، پیروی کردند!

داستانی که گفته شد، داستان قوم عاد است که پیامبرشان حضرت هود بود. کار این قوم نافرمانی پیامبران الهی بود.

"وَأُتْبِعُوا فِي هَٰذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا إِنَّ عَادًا كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِعَادٍ قَوْمِ هُودٍ"[10]

آنان، در این دنیا و روز قیامت، لعنت (و نام ننگینی) به دنبال دارند! بدانید «عاد» نسبت به پروردگارشان کفر ورزیدند! دور باد «عاد» (از رحمت خدا، و خیر و سعادت)!

 

قوم «ثمود»

"وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ"[11]

و به سوی قوم «ثمود»، برادرشان «صالح» را (فرستادیم)؛ گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! اوست که شما را از زمین آفرید، و آبادی آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او بازگردید، که پروردگارم (به بندگان خود) نزدیک، و اجابت‌کنندۀ (خواسته‌های آن‌ها) است!»

حضرت صالح پیامبر قوم ثمود بود. او هم سخن مشترک همۀ انبیا را که دعوت به عبودیت خداست، بیان می‌کند. عبودیت خدا، کنار گذاشتن خود است. انسان در مسیر عبودیت، سود و زیان خود را نمی‌بیند؛ زیرا درحقیقت سود و زیان او را فقط خدا می‌داند و کسی که عبد خداست، همه چیز را به خدا می‌سپارد. آنچه ما به‌عنوان سود و زیان خودمان می‌شناسیم و دنبال به دست آوردن آن یا فرار کردن از آن هستیم، واقعی نیست و توهم است.

"قَالُوا يَا صَالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَٰذَا أَتَنْهَانَا أَنْ نَعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ"[12]

گفتند: «ای صالح! تو پیش از این، مایۀ امید ما بودی! آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان می‌پرستیدند، نهی می‌کنی؟! در حالی که ما، در مورد آنچه به سوی آن دعوتمان می‌کنی، در شک و تردید هستیم!»

کسانی که در عالم کثرت هستند و از عالم وحدت بی‌خبرند، نمی‌توانند سخنان موحدان واقعی را درک کنند. امروز گفته می‌شود: «آیا در عصر تکنولوژی شما دنبال دینی هستید که 1400سال پیش وجود داشته است!» این سخنان نشان می‌دهد، گویندۀ آن در کثرت غرق است.

"قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَآتَانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَمَا تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ"[13]

گفت: «ای قوم! اگر من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم، و رحمتی از جانب خود به من داده باشد (می‌توانم از ابلاغ رسالت او سرپیچی کنم)؟! اگر من نافرمانی او کنم، چه کسی می‌تواند مرا در برابر وی یاری دهد؟! پس، (سخنان) شما، جز اطمینان به زیانکار بودنتان، چیزی بر من نمی‌افزاید!

در ادامه، آیات حکایت «ناقه» که معجزۀ حضرت صالح است را بیان می‌فرماید.[14] سپس عذاب خدا را که به‌واسطۀ ظلمی که در نافرمانی پیامبر خدا بر خود روا داشتند، بیان می‌فرماید که بعد از آن عذاب گویا اصلاً در دنیا وجود نداشتند:

"وَأَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ. كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا أَلَا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِثَمُودَ"[15]

و کسانی را که ستم کرده بودند، صیحۀ (آسمانی) فروگرفت؛ و در خانه‌هایشان به روی افتادند و مردند. آنچنان که گویی هرگز ساکن آن دیار نبودند! بدانید قوم ثمود، پروردگارشان را انکار کردند! دور باد قوم ثمود (از رحمت پروردگار)!

 

قوم لوط

"وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَىٰ قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ"[16]

فرستادگان ما [فرشتگان‌] برای ابراهیم بشارت آوردند؛ گفتند: «سلام!» (او نیز) گفت: «سلام!» و طولی نکشید که گوساله بریانی (برای آن‌ها) آورد.

فرشتگانی در قالب انسان بر حضرت ابراهیم نازل شدند. او اکرام را دربارۀ آن مهمانان تمام کرد و گوساله‌ای که داشت برایشان بریان نمود. ولی وقتی دید آن‌ها به سوی آن طعام دست دراز نمی‌کنند، ترسید:

"فَلَمَّا رَأَىٰ أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَىٰ قَوْمِ لُوطٍ"[17]

و چون دید دست‌هایشان به سوی غذا دراز نمی‌شود، آنان را ناشناس یافت و از آنان احساس ترس و دلهره کرد، گفتند: مترس که ما به سوی قوم لوط فرستاده شده‌ایم.

"وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ. قَالَتْ يَا وَيْلَتَىٰ أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَٰذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَٰذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ"[18]

و همسرش ایستاده بود، (از خوشحالی) خندید؛ پس او را بشارت به اسحاق، و بعد از او یعقوب دادیم. گفت: «ای وای بر من! آیا من فرزند می‌آورم در حالی که پیرزنم، و این شوهرم پیرمردی است؟! این راستی چیز عجیبی است!»

بعد از آنکه فرشتگان به حضرت ابراهیم بشارتِ داشتن فرزند را دادند، همسر او تعجب کرد و از آنجایی که توجه و نگاهش به اسباب و علل مادی بود، همان را یادآوری کرد؛ که من و شوهرم هر دو پیر هستیم، چطور ممکن است بتوانیم فرزنددار شویم؟!

موعظۀ این آیه به امت حضرت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) این است که نباید نگاهمان به اسباب ظاهری باشد. درست است که فعل خداوند در دنیا در اسباب و علل ظهور کرده، ولی باید بدانیم این اسباب، دست ذات خدا را نمی‌بندد. توحید این است که انسان در همۀ اسباب، ذات خدا را ببیند که کار می‌کند.

"قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ"[19]

گفتند: «آیا از فرمان خدا تعجب می‌کنی؟! این رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است؛ چرا که او ستوده و والا است!»

دید جامع نسبت به خدا، انسان را نه دچار امید کاذب می‌کند نه یأس کاذب. همه چیز به ارادۀ اوست. او در یک آن می‌تواند اسمائش را ظهور دهد. مهم این است که انسان «هاربٌ منک الیک» باشد؛ هم در جمال، هم در جلال به سوی خدا فرار کند، نه قدرت را از خودش ببیند، نه ضعف را بخواهد خودش جبران کند.

"فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَىٰ يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ. إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ"[20]

هنگامی که ترس ابراهیم فرو نشست، و بشارت به او رسید، دربارۀ قوم لوط با ما مجادله می‌کرد. چرا که ابراهیم، بردبار و دلسوز و بازگشت‌کننده (به سوی خدا) بود!

حضرت لوط خودش صاحب شریعت نبود و شریعت حضرت ابراهیم را تبلیغ می‌کرد. یکی از صفات حضرت ابراهیم این است که پیوسته بازگشت کنندۀ به سوی خداست. هم صفت «أوّاه» هم «منیب» به معنی بازگشت‌کنندۀ به سوی خداست، آن هم نه در فعل و صفت؛ بلکه ذاتاً به خدا برمی‌گردد.

سرانجام فرشتگان عذاب بر لوط نازل شدند: "وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَٰذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ"[21]

و چون فرستادگان ما (فرشتگان قهر) به لوط وارد شدند به آمدن آنان پریشان خاطر و دلتنگ شد و گفت: این روز بسیار سختی است.

حضرت لوط از برخورد قوم خود با میهمانانش ناراحت شد زیرا: «قوم او (به قصد مزاحمت میهمانان) به سرعت به سراغ او آمدند و قبلاً کارهای بد انجام می‌دادند. گفت: ای قوم من! این‌ها دختران من هستند؛ برای شما پاکیزه‌ترند! (با آن‌ها ازدواج کنید؛ و از زشتکاری چشم بپوشید!) از خدا بترسید؛ و مرا در مورد میهمانانم رسوا نسازید! آیا در میان شما یک مرد فهمیده و آگاه وجود ندارد؟!»[22]

موعظۀ لوط برایشان سودی نداشت و این قوم هم دچار عذاب الهی شدند: «و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، آن (شهر و دیار) را زیر و رو کردیم؛ و بارانی از سنگ [گِل‌های متحجر] متراکم بر روی هم، بر آن‌ها نازل نمودیم.»[23]

منظور از رسولان در این آیات، نیروهای جبروتی و عقلی هستند. مبادی ملکوتی و جبروتی پیوسته مسیر تزکیه در ذات و رسیدن به توحید را برای انسان باز می‌کنند. انسان می‌تواند به مقامی برسد که این رسولان بر او ممثل شوند.

البته مقام شیعه تا به آنجاست که می‌تواند انسان کامل را بی‌تمثل بیابد و فیض لازم را از او بگیرد: "اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ، وَاكْحُلْ نَاظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ"

 


[1]- سورۀ هود، آیۀ 50.

[2]- سورۀ هود، آیۀ 51.

[3]- سورۀ هود، آیۀ 52.

[4]- سورۀ هود، آیۀ 53.

[5]- سورۀ هود، آیات 54 و 55.

[6]- سورۀ هود، آیۀ 56.

[7]- سورۀ هود، آیۀ 57.

[8]- سورۀ هود، آیۀ 58.

[9]- سورۀ هود، آیۀ 59.

[10]- سورۀ هود، آیۀ 60.

[11]- سورۀ هود، آیۀ 61.

[12]- سورۀ هود، آیۀ 62.

[13]- سورۀ هود، آیۀ 63.

[14]- سورۀ هود، آیات 64- 66.

[15]- سورۀ هود، آیات 67 و 68.

[16]- سورۀ هود، آیۀ 69.

[17]- سورۀ هود، آیۀ 70.

[18]- سورۀ هود، آیات 71 و 72.

[19]- سورۀ هود، آیۀ 73.

[20]- سورۀ هود، آیات 74 و 75.

[21]- سورۀ هود، آیۀ 77.

[22]- سورۀ هود، آیۀ 78.

[23]- سورۀ هود، آیۀ 82.

 



نظرات کاربران

//