وصایای امیرالمؤمنین به کمیل

وصایای امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به کمیل

در شب قدر دوم (شب 21 رمضان 1444) به تبیین موضوع «وصایای امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به کمیل» می‌پردازیم.

در شب گذشته از دو یار امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) گفتیم که یکی وفا کرد و دیگری جفا؛ یکی خودِ توهمی را دید و خودِ واقعی را فراموش کرد و دیگری خودِ توهمی را از یاد برد و خودِ حقیقی را دید؛ عبدالرحمن‌بن‌ملجم‌مرادی و کمیل‌بن‌نخعی که هر دو هم اهل یمن بودند و هر دو زمانی در رکاب حضرت، شمشیر زده بودند!

کمیل تا زمان امام چهارم زنده بود؛ اما در زمان جریان عاشورا در زندان یزیدیان بود و با تمام عشقی که به اباعبدالله(علیه‌السلام) داشت نتوانست برای یاری امام به کربلا برود؛ همچنانکه کسانی همچون مختار و سلیمان صرد خزاعی نیز در زندان ابن‌زیاد بودند و در کربلا حاضر نشدند.

تاریخ ورق خورد و طبق نفرین امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) دوران حکمرانی حجاج فرارسید و حدود 20 سال بر عراق مسلط شد. این دوران از سخت‌ترین دوران شیعیان و محبین آل‌الله بود. چون حجاج به خاطر کینۀ زیادی که به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) داشت جنایاتی را علیه شیعیان مرتکب شد که هیچ احدی نکرده بود. حجاج هر شیعه‌ای را که می‌یافت به بدترین وضع به شهادت می‌رساند. از طرفی شیعیان اجازۀ قیام هم نداشتند. لذا افرادی همچون کمیل در این دوران به طور پنهانی زندگی می‌کردند. حجاج تمام خانوادۀ دور و نزدیک کمیل را تحت فشار قرار داد و سهمشان از بیت‌المال را هم قطع کرد تا به این طریق بر کمیل دست یابد. کمیل که راضی به اذیت خاندانش نبود با پای خود به دارالامارۀ حجاج رفت.

حجاج در نهایت ناباوری گفت: چه بسیار آرزو داشتم که بر تو دست یابم. کمیل هم گفت که هر چه از دستت برمی‌آید انجام بده که طبق وعدۀ مولایم تو قاتل من هستی.

حجاج فریاد زد: کسی را بر تو می‌گمارم که دشمنی‌اش با علی از دوستی تو با علی بیشتر باشد و شخصی به نام «‌ادهم» را فراخواند تا گردن کمیل را از تنش جدا کند. آری؛ همواره چنین بوده که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرموده: "مَن أحَبَّنا أهلَ البَيتِ فَليَستَعِدَّ عُدَّةً لِلبَلاءِ"[1] ؛ هر كس كه ما اهل‌بيت را دوست بدارد، بايد مهياى بلا باشد.

جناب کمیل چندین روایت را از امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) تعلیم دیده است. معروف‌ترین آن‌ها دعای کمیل یا همان دعای حضرت خضر است. روایت دیگر، حدیث حقیقت و دیگری سفارشات صد فرازی مولا به کمیل است. حکمت 147 نهج‌البلاغه نیز فرمایشات مولا به کمیل است که قسمت‌هایی از آن را در ادامه می‌خوانیم:

كميل مى‌گويد: امام دست مرا گرفت و به سوى قبرستان كوفه برد؛ آنگاه آه پردردى كشيد و فرمود:

"يَا كُمَيْلَ‌بْنَ‌زِيَادٍ؛ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا. فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ؛ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ؛ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ"؛

ای کمیل‌بن‌زیاد؛ همانا قلب‌ها ظرف‌هایی هستند. پس بهترین آن‌ها وسیع‌ترین آن‌هاست. پس آنچه را می‌گویم نگه دار؛ مردم سه دسته‌اند: عالم ربانی و آموزنده‌ای بر مسیر نجات و پشه‌هایی دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان که به دنبال هر سروصدایی می‌روند و با وزش هر بادی حرکت می‌کنند؛ نه از روشنایی دانش بهره گرفتند و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند.

این‌که می‌فرماید قلوب «ظرف» هستند منظور ظرف تعین نفس است. یعنی نفس، استعداد و نوع بودنش را در هر رتبه در قلب نشان می‌دهد. آنچه نفس از خدا می‌گیرد در قلب به تعین می‌رسد. چرا که نفس، تعینی ندارد و مقتضی سعادت یا شقاوت است؛ اما قلب محل گرایش یا همان حب و بغض‌هاست که شقاوت یا سعادت انسان را مشخص می‌کند.

آنچه که در قیامت به درگاه خدا حاضر می‌شود قلب انسان است و نه اعمال او. در نماز، قلب نمازگزار است که در مقابل خدا ایستاده؛ در حج، قلبِ حاجی و در روزه، قلبِ روزه‌دار. "يَوۡمَ لَا يَنفَعُ مَالٞ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبٖ سَلِيمٖ"[2]؛ روزی که ثروت و فرزندان سودی نمی‌بخشند؛ مگر آنکه با قلب سلیم به درگاه خدا حاضر شود.

در این میان بهترین قلب‌ها آن قلبی است که گشایش و وسعت دارد و زود تنگ نمی‌شود. چنین قلبی مانند اقیانوسی است که رنگ ظلم و بدی و زشتی را به خود نمی‌گیرد و چه بسا زشتی‌ها را در خود مستحیل می‌کند. این قلب از زیبایی نیز لبریز و پر نمی‌شود و همچنان جا دارد و در یک کلام از خوشی‌ها و ناخوشی‌ها منفعل نمی‌شود. همانکه خداوند می‌فرماید:

"لِّكَيۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰكُمۡ"[3]؛

تا شما نسبت به آنچه از دست مى‌دهيد تأسف نخوريد و دربارۀ آنچه به دست مى‌آوريد، شادمان نگرديد.

در این قلب چیزی از رذائل باقی نمی‌ماند و غیر از حق و مظاهرش که اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هستند چیزی در آن نیست.

در ادامۀ حدیث، حضرت، مردم را به سه دسته تقسیم می‌کنند: یک دسته کسانی هستند که حق تربیتشان می‌کند و آن‌ها نیز دیگران را تربیت می‌کنند؛ نه اینکه علم یاد بدهند. دستۀ دیگر ریش و قیچی را به عالم ربانی می‌دهند؛ آن هم نه برای یادگیری علم؛ بلکه برای اینکه قلبشان را وسعت دهد و از تنگی دربیاورد. سومین دسته اهل شنیدن هستند؛ اما به هر صدایی گوش می‌دهند؛ خواه دین باشد یا دنیا! اینان تن به تربیت نمی‌دهند و از علم سودی نمی‌برند و به ستون استواری اتکا ندارند.

حضرت در ادامه می‌فرماید: "يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ. يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ. يَا كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ"؛

اى كميل دانش بهتر از مال است. دانش، تو را نگهدارد؛ ولى تو نگهدار مال هستى. مال از دادن كم شود؛ ولى دانش به وسيلۀ دادن به ديگران افزون شود. اى كميل دوست داشتن علم و دانش دينى است كه به آن پاداش داده شود و بدان وسيله انسان در زمان حيات و زندگى پيروى (از خدا) را به كمال رساند و پس از مرگ خوش‌گویى به دست آورد. دانش حكومت و فرمانروایی كند؛ ولى مال و ثروت فرمان‌بردار و مغلوب است. اى كميل خزينه‌داران اموال با اينكه زنده‌اند. مرده‌اند؛ ولى دانشمندان تا روزگار برپاست پايدار و باقى هستند[4]. اعیانشان ناپديدند؛ ولى صورت‌هايشان در دل‌ها موجود است.

امام در این فراز به خیر بودن علم و برتری آن بر مال اشاره می‌کنند. با این حساب باید اشتیاق یک انسان به علم و معرفت بیش از اشتیاقش به امور دنیایی باشد. منظور از علم هم طبق فرازهای گذشته، آن علمی است که قلب را وسعت دهد و انسان را تربیت کند. این علم انسان را از معصیت و انفعال و اسارت حفظ می‌کند؛ ولی خاصیت مال دنیا این است که انسان باید آن را از کهنه شدن و شکستن و... حفظ کند.

پس هر روز باید دنبال این باشیم که امروز چه معرفتی بر ما اضافه شده؛ نه اینکه بدانیم چه چیزی از مال دنیا داریم و نداریم و حتی با احساس نبودنش احساس خلأ کنیم!

و اما فراز پایانی روایت: "هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْ‌ءٍ أَقْرَبُ شَيْ‌ءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ. أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ"؛

آه كه اينجا علوم بسيارى است -و با دست به سينۀ خود اشاره فرمودند- اگر به كسانى كه بتوانند آن را حمل كنند برخورد كنم. آرى رسيده‌ام به كسى كه سريع‌الفهم است؛ امّا بر او ايمن نيستم، كسى كه ابزار دين را براى دنيا استعمال مى‌كند و به حجّت‌هاى الهى عليه خلقش استظهار مى‌جويد و نعمت‌هاى پروردگار را عليه اولياى او به كار مى‌بندد تا ضعيفان او را دوست گيرند و از ولىّ‌ حقّ‌ اعراض كنند. يا آنكه مطيع حاملان علم را ملاقات مى‌كنم؛ امّا كسى را كه بصيرتى در اطراف و جوانبش نيست و شعلۀ شک با اوّلين عارضۀ شبهه در قلبش فروزان مى‌شود. آگاه باش كه نه آن سريع‌الفهم و نه اين بى‌بصيرت هيچ كدام صلاحيّت حمل علم مرا ندارند. يا آنكه كسى را ملاقات مى‌كنم كه حريص به لذّات دنياست و آسان به شهوات كشيده مى‌شود. يا ديگرى را مى‌بينم كه حريص به گردآورى و ذخيرۀ مال دنياست. اين هر دو كس به هيچ وجه از رعايت‌كنندگان دين نيستند و شبيه‌ترين موجودات به آن‌ها چهارپايان چراكننده هستند. در چنين شرايطى است كه علم با مرگ حاملان آن نابود مى‌شود. آرى؛ اى خداى من! زمين از قيام‌كنندۀ به حجّت الهى خالى نمى‌ماند كه او يا ظاهر و مشهور است و يا ترسان و مستور تا حجّت‌هاى الهى و بيّنات او باطل نشود و اين چقدر است و آنان كجا هستند؟ به خدا سوگند كه آنان به لحاظ‍‌ عدد كم‌اند؛ امّا به لحاظ‍‌ مرتبه و منزلت بزرگ‌اند. به واسطۀ ايشان است كه خداوند حجّت‌ها و بيّنات خود را حفظ‍‌ مى‌كند تا آنكه آن‌ها را به نظيران بى‌مثال خود بسپارند و آنان را در دل‌هاى آن‌ها برويانند. علمى كه بر طبق حقايق امور است بر آنان به يک‌باره وارد مى‌شود و با روح يقين مباشرت مى‌كنند و آنچه را كه نازپروردگان سخت مى‌شمارند بر آنان نرم و ملايم است و به آنچه نادانان از آن وحشت دارند مأنوس هستند و با بدن‌هايى كه ارواحشان متعلّق به محل‌هاى اعلى است در دنيا زندگى مى‌كنند. اى كميل! آنان خلفاى الهى در زمين و دعوت‌گران به دين او هستند. آه كه چه شوقى به ديدار ايشان دارم و از خداى تعالى براى خود و آن‌ها استغفار مى‌كنم. اى كميل! هر وقت خواستى برگرد.

در این فرازها سخن از قیام‌کننده‌ای برای خداست که همان علمای ربانی هستند. اینان عددشان کم است و قدرشان در پیشگاه خدا عظیم است. آن‌ها به تکلیف و وظیفه با بدن هستند و با فرزند و اموال انس نمی‌گیرند و دلتنگشان نمی‌شوند. تنها با هر آنچه رنگ و بوی عالم غیب دارد انس می‌گیرند؛ چون روحشان اینجا نیست و تعین دنیا را نگرفته است.

همچنین کمیل وصیتی را از امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نقل کرده که در صد فراز است[5]. از جمله حضرت فرموده:

"يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ فَسَمِّ كُلَّ يَوْمٍ بِاسْمِ اَللَّهِ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اَللَّهِ وَ اُذْكُرْنَا وَ سَمِّ بِأَسْمَائِنَا وَ صَلِّ عَلَيْنَا وَ اِسْتَعِذْ بِاللَّهِ رَبِّنَا وَ اِدْرَأْ عَنْ نَفْسِكَ وَ مَا تَحُوطُهُ عِنَايَتُكَ تُكْفَ شَرَّ ذَلِكَ اَلْيَوْمِ"؛

اى كميل هر روز نام خدا ببر و بگو لا حول و لا قوة الا باللّٰه و بر خدا توكل كن و ياد ما كن و نام ما ببر و بر ما درود فرست و آن را بر خود و هر چه در حيطۀ عنايتت دارى بگردان تا از شرّ آن روز بر كنار باشى.

"سمّ" یعنی علامت گذاشتن. درواقع حضرت می‌فرماید که هر روز داغ الله را بر خود بزن تا بفهمی که هیچ حول و قوه‌ای نداری و فقط حول و قوۀ الهی است که ظهور کرده. اینجاست که سر جایت می‌نشینی و تمام شئونت را زیر پا له می‌کنی و این اصل تواضع است.

به این ترتیب با این داغ زدن می‌یابی که خدا بما هو خدا قابل شناخت و اشاره نیست و به آینه‌های تمام‌نمایش که اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هستند معرفت پیدا می‌کنی و بر آن‌ها صلوات می‌فرستی. به این ترتیب شرّ آن روز و هر چیزی که توجه به آن تو را احاطه کرده و چشم و دل تو را گرفته است از نفس تو دور می‌شود.

"يَا كُمَيْلُ إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ(صَلَّى‌اَللَّهُ‌عَلَيْهِ‌وَآلِهِ) أَدَّبَهُ اَللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ أَدَّبَنِي وَ أَنَا أُؤَدِّبُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ أُورِثُ اَلْأَدَبَ اَلْمُكَرَّمِينَ"؛

اى كميل همانا رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را خداوند پرورش داد و او مرا پرورش داد و من مؤمنان را پرورش دهم و آداب را براى مردم بزرگوار به ارث گذارم.

ادب کردن یعنی تعین و تشخصی برایشان باقی نمی‌ماند و فقط حقیقت است که می‌ماند؛ هرچند چون که صد آید نود هم پیش ماست.

"يَا كُمَيْلُ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَ أَنَا أَفْتَحُهُ وَ مَا مِنْ سِرٍّ إِلاَّ وَ اَلْقَائِمُ(عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ) يَخْتِمُهُ"؛

اى كميل هيچ دانشى نيست مگر آنكه من آن را آغاز كنم و هيچ سرّى نيست جز آنكه قائم(عليه‌السلام) به پايان رساند.

"يَا كُمَيْلُ لاَ تَأْخُذْ إِلاَّ عَنَّا تَكُنْ مِنَّا"؛

ای كميل چیزی نگیر مگر از ما، باش با ما.

پس اگر از اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بگیریم با ایشان هستیم و اگر از غیر ایشان بگیریم ولو قرآن باشد با حضرات نیستیم. چنانکه ابن‌ملجم زمانی که ضربت را بر سر مولا می‌زد فریاد "حسبنا کتاب الله" زد و اشقی‌الاشقیاء شد!

"يَا كُمَيْلُ مَا مِنْ حَرَكَةٍ إِلاَّ وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ إِلَى مَعُونَةٍ فِيهَا إِلَى مَعْرِفَةٍ"؛

حرکتی نیست مگر اینکه تو در آن محتاج معرفت هستی. (وگرنه در آن حرکت خیر و برکت و کمال نیست).

"يَا كُمَيْلُ إِذَا أَكَلْتَ اَلطَّعَامَ فَسَمِّ بِاسْمِ اَللَّهِ اَلَّذِي لاَ يَضُرُّ مَعَ اِسْمِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ اَلشِّفَاءُ مِنْ جَمِيعِ اَلْأَسْوَاءِ"؛

اى كميل وقتی غذا می‌خوری نام خدا را بر زبان بيار كه با نام او هيچ دردى زيان نرساند و در نام او درمان هر بدى و آفتى است.

حضرت نفرموده: "قُل"؛ یعنی «بگو»؛ بلکه فرموده: "سمّ" که همانگونه که ذکر شد به معنای داغ زدن و علامت گذاشتن است. داغ خدا و علامتش همان اسم رزاق الهی است که باید آن را در غذا بیابیم.

"يَا كُمَيْلُ اَلْبَرَكَةُ فِي اَلْمَالِ مِنْ إِيتَاءِ اَلزَّكَاةِ وَ مَوَاسَاةِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ صِلَةِ اَلْأَقْرَبِينَ"؛

اى كميل بركت در مال كسى است كه زكات بپردازد، با مؤمنانْ مواسات داشته باشد و به خويشاوندان نيكى رساند.

"يَا كُمَيْلُ إِيَّاكَ إِيَّاكَ وَ اَلتَّطَرُّقَ إِلَى أَبْوَابِ اَلظَّالِمِينَ وَ اَلاِخْتِلاَطَ بِهِمْ وَ اَلاِكْتِسَابَ مِنْهُمْ وَ إِيَّاكَ أَنْ تُطِيعَهُمْ وَ أَنْ تَشْهَدَ فِي مَجَالِسِهِمْ بِمَا يُسْخِطُ اَللَّهَ يَا كُمَيْلُ إِنِ اُضْطُرِرْتَ إِلَى حُضُورِهَا فَدَاوِمْ ذِكْرَ اَللَّهِ تَعَالَى وَ اَلتَّوَكُّلَ عَلَيْهِ وَ اِسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّهِمْ وَ أَطْرِقْ عَنْهُمْ وَ أَنْكِرْ بِقَلْبِكَ فِعْلَهُمْ وَ اِجْهَرْ بِتَعْظِيمِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَسْمِعْهُمْ فَإِنَّهُمْ يَهَابُوكَ وَ تُكْفَى"؛

اى كميل زينهار زينهار مبادا درب ستمگران را بكوبى و رفت و آمد با آنان كنى و طلب معاش كنى از آنان. مبادا اينكه اطاعتشان را كنى و در مجلس‌هايشان حاضر شوى به واسطۀ اينكه خداوند بر تو خشم می‌كند. اى كميل هر گاه ناچار شدى به حاضر شدن مجلس ستمگران ذكر خداى تعالى و توكل بر او را ادامه ده و از شرشان به خدا پناه ببر و با آنان سخن مگو و كردارشان را به دلت انكار كن و آشكار تعظيم خداى تعالى كن تا آنان بشنوند؛ زيرا كه ايشان از تو می‌ترسند و تو را از شرشان نجات دهد.

"یا كُمَيْلُ إِنَّ أَحَبَّ مَا أَمَّتَ اَلْعِبَادَ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى بَعْدَ اَلْإِقْرَارِ بِهِ وَ بِأَوْلِيَائِهِ اَلتَّجَمُّلُ وَ اَلتَّعَفُّفُ وَ اَلاِصْطِبَارُ"؛

اى كميل محبوب‌ترین کاری كه بندگان پس از اقرار به خدا و اوليائش انجام می‌دهند خود را زينت كردن و پاكدامنى و شكيبایى است.

"يَا كُمَيْلُ لاَ بُدَّ لِمَاضِيكُمْ مِنْ أَوْبَةٍ وَ لاَ بُدَّ لَنَا فِيكُمْ مِنْ غَلَبَةٍ يَا كُمَيْلُ سَيَجْمَعُ اَللَّهُ لَكُمْ خَيْرَ اَلْبَدْءِ وَ اَلْعَاقِبَةِ"؛

اى كميل گذشتگان ناچار به برگشتند (رجعت) و از غلبه و پیروزی ما بر شما گریزی نيست. اى كميل به زودى خداوند براى شما نيكى دنيا و آخرت را گرد آورد.

"يَا كُمَيْلُ أَنْتُمْ مُمَتَّعُونَ بِأَعْدَائِكُمْ تَطْرَبُونَ بِطَرَبِهِمْ وَ تَشْرَبُونَ بِشُرْبِهِمْ وَ تَأْكُلُونَ بِأَكْلِهِمْ وَ تَدْخُلُونَ مَدَاخِلَهُمْ وَ رُبَّمَا غُلِبْتُمْ عَلَى نِعْمَتِهِمْ إِي وَ اَللَّهِ عَلَى إِكْرَاهٍ مِنْهُمْ لِذَلِكَ وَ لَكِنَّ اَللَّهَ عَزَّوَجَلَّ نَاصِرُكُمْ وَ خَاذِلُهُمْ فَإِذَا كَانَ وَ اَللَّهِ يَوْمُكُمْ وَ ظَهَرَ صَاحِبُكُمْ لَمْ يَأْكُلُوا وَ اَللَّهِ مَعَكُمْ وَ لَمْ يَرِدُوا مَوَارِدَكُمْ وَ لَمْ يَقْرَعُوا أَبْوَابَكُمْ وَ لَمْ يَنَالُوا نِعْمَتَكُمْ أَذِلَّةً خَاسِئِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً"؛

اى كميل شما (امروز) در میان دشمنانتان بهره می‌برید، شاديد به شادی‌شان و مى‌نوشيد با نوشيدنشان، می‌خوريد با خوردنشان، وارد می‌شويد به جايگاه ورودشان. چه بسا غلبه کنید بر نعمتشان آرى به خدا با وجود اکراه ایشان از این پیروزی شما. ولى خداى عزوجل ياور شماست و خواركنندۀ ايشان. پس در اين هنگام است روز شما و آشكار مى‌شود صاحب شما و با شما نمی‌خورند دشمنانتان و در جايگاهتان وارد نمی‌شوند، درهايتان را نمی‌كوبند، به نعمت‌هايتان نمی‌رسند، خوارند و رانده‌شدگانند، در هر كجا پيروز شوند گرفته می‌شوند و سخت كشته می‌گردند.

"يَا كُمَيْلُ إِذَا وَسْوَسَ اَلشَّيْطَانُ فِي صَدْرِكَ فَقُلْ أَعُوذُ بِاللَّهِ اَلْقَوِيِّ مِنَ اَلشَّيْطَانِ اَلْغَوِيِّ وَ أَعُوذُ بِمُحَمَّدٍ اَلرَّضِيِّ مِنْ شَرِّ مَا قَدَّرَ وَ قَضَى وَ أَعُوذُ بِإِلَهِ اَلنَّاسِ مِنْ شَرِّ اَلْجِنَّةِ وَ اَلنَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ سَلِّمْ تُكْفَ مَئُونَةَ إِبْلِيسَ وَ اَلشَّيَاطِينِ مَعَهُ وَ لَوْ أَنَّهُمْ كُلَّهُمْ أَبَالِسَةٌ مِثْلُهُ"؛

اى كميل هر گاه شيطان در سينه‌ات وسوسه كرد پس بگو پناه می‌برم به خداى توانا از شيطان گمراه‌كننده و پناه می‌برم به محمد پسنديده از شرّ آنچه به تقدیر رسیده و قضا شده و پناه می‌برم به خداى مردم از شرّ تمامى جن و انس و تسليم خدا شو كه شر ابلیس و شیاطین با او را کفایت می‌کند. اگر چه شیاطین هم ابلیس‌هایی هستند همانند ابلیس.

"يَا كُمَيْلُ إِنَّ لَهُمْ خِدَاعاً وَ شَقَاشِقَ وَ زَخَارِيفَ وَ وَسَاوِسَ وَ خُيَلاَءَ عَلَى كُلِّ أَحَدٍ قَدْرَ مَنْزِلَتِهِ فِي اَلطَّاعَةِ وَ اَلْمَعْصِيَةِ فَبِحَسَبِ ذَلِكَ يَسْتَوْلُونَ عَلَيْهِ بِالْغَلَبَةِ"؛

اى كميل همانا براى شيطان‌ها نيرنگ‌ها، كف‌ها، آرايش‌ها، وسوسه‌ها، خودبينى و غرور نسبت به هر كسى به اندازۀ اطاعت و معصیت هر کس است. پس به همين نسبت بر او چيره می‌شوند.

"يَا كُمَيْلُ إِنَّهُ يَأْتِي لَكَ بِلُطْفِ كَيْدِهِ فَيَأْمُرُكَ بِمَا يَعْلَمُ أَنَّكَ قَدْ أَلِفْتَهُ مِنْ طَاعَتِهِ لاَ تَدَعُهَا فَتَحْسَبُ أَنَّ ذَلِكَ مَلَكٌ وَ إِنَّمَا هُوَ شَيْطَانٌ رَجِيمٌ فَإِذًا سَكَنْتَ إِلَيْهِ وَ اِطْمَأْنَنْتَ عَلَى اَلْعَظَائِمِ اَلْمُهْلِكَةِ اَلَّتِي لاَ نَجَاةَ مَعَهَا"؛

اى كميل همانا شيطان می‌آيد به سمت تو با کید لطیفش. پس فرمانت می‌دهد به آنچه می‌داند كه تو به آن انس دارى از اطاعتى كه آن را وانمی‌گذارى! پس تو گمان می‌كنى آن شيطان فرشته‌اى گرامی است؛ بلكه او شيطان رانده شده است. پس هر گاه به او آرامش پيدا كردى و خاطرجمع شدى تو را وادار به نابودی‌هاى بزرگى كند كه اصلاً نجاتى با آن‌ها نيست.

"يَا كُمَيْلُ إِنَّ لَهُ فِخَاخاً يَنْصِبُهَا فَاحْذَرْ أَنْ يُوقِعَكَ فِيهَا يَا كُمَيْلُ إِنَّ اَلْأَرْضَ مَمْلُوءَةٌ مِنْ فِخَاخِهِمْ فَلَنْ يَنْجُوا مِنْهَا إِلاَّ مَنْ تَثَبَّتَ بِنَا وَ قَدْ أَعْلَمَكَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ لَنْ يَنْجُوَ مِنْهَا إِلاَّ عِبَادُهُ وَ عِبَادُهُ أَوْلِيَاؤُنَا"؛

اى كميل همانا براى شيطان دام‌هایی است كه آن‌ها را نصب می‌كند. پس بترس كه مبادا تو را در آن‌ها بيفكند. اى كميل همانا زمين از دام‌هاى شیاطین پر است. هرگز كسى نجات از آن‌ها پيدا نمی‌كند مگر اينكه چنگ به دامن ما بزند و خدا تو را فهمانده كه از آن دام‌ها نجات پيدا نمی‌كند مگر بندگان خدا و بندگان خدا دوستان ما هستند.

 "يَا كُمَيْلُ اُنْجُ بِوَلاَيَتِنَا مِنْ أَنْ يَشْرَكَكَ فِي مَالِكَ وَ وَلَدِكَ كَمَا اُمِرَ"؛

اى كميل نجات پيدا كن به دوستى ما از اينكه با تو در مال و فرزندت شریک شود چنانکه امر شده.

"يَا كُمَيْلُ لاَ تَغْتَرَّ بِأَقْوَامٍ يُصَلُّونَ فَيُطِيلُونَ وَ يَصُومُونَ فَيُدَاوِمُونَ وَ يَتَصَدَّقُونَ فَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُوَفَّقُونَ. يَا كُمَيْلُ أُقْسِمُ بِاللَّهِ لَسَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ(صَلَّى‌اَللَّهُ‌عَلَيْهِ‌وَآلِهِ) يَقُولُ إِنَّ اَلشَّيْطَانَ إِذَا حَمَلَ قَوْماً عَلَى اَلْفَوَاحِشِ مِثْلَ اَلزِّنَاءِ وَ شُرْبِ اَلْخَمْرِ وَ اَلرِّبَا وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ مِنَ اَلْخَنَى وَ اَلْمَآثِمِ حَبَّبَ إِلَيْهِمُ اَلْعِبَادَةَ اَلشَّدِيدَةَ وَ اَلْخُشُوعَ وَ اَلرُّكُوعَ وَ اَلْخُضُوعَ وَ اَلسُّجُودَ ثُمَّ حَمَلَهُمْ عَلَى وَلاَيَةِ اَلْأَئِمَّةِ اَلَّذِينَ يَدْعُونَ إِلَى اَلنّٰارِ وَ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ لاٰ يُنْصَرُونَ. يَا كُمَيْلُ إِنَّهُ مُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ فَاحْذَرْ أَنْ تَكُونَ مِنَ اَلْمُسْتَوْدَعِينَ. يَا كُمَيْلُ إِنَّمَا تَسْتَحِقُّ أَنْ تَكُونَ مُسْتَقَرّاً إِذَا لَزِمْتَ اَلْجَادَّةَ اَلْوَاضِحَةَ اَلَّتِي لاَ تُخْرِجُكَ إِلَى عِوَجٍ وَ لاَ تُزِيلُكَ عَنْ مَنْهَجِ مَا حَمَلْنَاكَ عَلَيْهِ وَ هَدَيْنَاكَ إِلَيْهِ"؛

اى كميل فریب نخور به گروهی که نماز طولانی دارند و مداومت بر روزه می‌کنند و صدقه می‌دهند؛ پس گمان می‌کنند که توفیق دارند. اى كميل قسم می‌خورم به خدا شنيدم كه رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرمود: شيطان هر گاه مردم را به زنا و شراب خوردن و ربا و مانند اين‌ها از انواع گناه و فحشاء وادار می‌كند ايشان را به عبادت و فروتنى و ركوع و سجود وامی‌دارد. سپس آنان را به دوستى پيشوايانى كه به آتش دعوت می‌كنند و روز قيامت يارى نمی‌شوند می‌کشاند. اى كميل ايمان دو قسم است: ثابت و غيرثابت. مبادا از آنان باشى كه ايمانش غيرثابت است. اى كميل همانا وقتى استوار و پابرجا خواهى بود که ملازم راه روشنى شوی كه تو را به سوى انحراف نمی‌برد و از راهی كه ما تو را بر آن هدايت كرديم دور نشوی.

"يَا كُمَيْلُ إِنَّ ذُنُوبَكَ أَكْثَرُ مِنْ حَسَنَاتِكَ وَ غَفْلَتَكَ أَكْثَرُ مِنْ ذِكْرِكَ وَ نِعْمَةَ اَللَّهِ عَلَيْكَ أَكْثَرُ مِنْ كُلِّ عَمَلٍ"؛

اى كميل همانا گناهانت بيشتر از ثواب‌هايت و غفلت تو بيشتر از ذکر تو و نعمت خدا بر تو بيشتر از هر عملی است.

"يَا كُمَيْلُ إِنَّهُ لاَ تَخْلُو مِنْ نِعْمَةِ اَللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عِنْدَكَ وَ عَافِيَتِهِ فَلاَ تَخْلُ مِنْ تَحْمِيدِهِ وَ تَمْجِيدِهِ وَ تَسْبِيحِهِ وَ تَقْدِيسِهِ وَ شُكْرِهِ وَ ذِكْرِهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ"؛

اى كميل همانا تو از نعمت و عافیت خداى عزوجل بی‌بهره نيستى. پس از ستايش و ثنا و تسبيح و تقديس و سپاسگزارى و ذکرش در هر حال غافل مباش. 

 

 

 

 

 


[1]- الغارات، ج2، ص588.

[2] - سورۀ شعراء، آیات 88 و 89.

[3] - سورۀ حدید، آیۀ23.

[4] - چون در همه چیز جاری‌اند؛ زندگی و مال و سلامتی و... .

[5] - بشارةالمصطفی، ج1، ص24.

 



نظرات کاربران

//