امامت، مکمّل رسالت
در ادامۀ بحث عالم مشاهده (جلسۀ 8، 12 شعبان 1443) به تبیین موضوع امامت، مکمل رسالت میپردازیم.
از معنا و ضرورت مشاهده گفتیم و مشاهدۀ خاص شیعه که به امامت و ولایت تعلق میگیرد. دانستیم امامت و ولایت نهتنها در مقابل نبوت و رسالت نیست، بلکه مکمّل و حافظ آن است و با حرکت دادن انسان در سه ضلع مثلث شریعت، طریقت و حقیقت، او را از ظاهر به باطن میرساند.
دیدیم همواره قوانین شرع را انبیاء آوردهاند و هیچ ولیّ و امامی در این قوانین، دست نبرده است. اما برای اجرا و تداوم قوانین و اینکه در لابهلای تاریخ نماند، امام هم آمده؛ زیرا طبق فرمایش قرآن، رسالت بدون ولایت ناقص است[1].
مشاهده یعنی جایگاه هرچیز را در سیر مبدأ تا معاد، در درون خود بیابیم و ببینیم چه ارتباطی با ما دارد. مشاهدۀ نبوت و امامت نیز یعنی بدانیم ما را نه نبی آفریده، نه امام؛ بلکه ما مخلوق خداییم. او ما راخلق کرده و به دنیای اسفلسافلین آورده؛ اما نه برای اینکه بمانیم، بلکه تا ربط خود به او را پیدا کنیم و به اعلیعلّیین برویم. چگونه؟
او برای اینکه ما بتوانیم این مسیر را طی کنیم، دو رابط و واسطه قرار داده که یکی از آنها در ظاهر کار میکند و دیگری در باطن. اولی رسول است که راههای صعود از اسفل به اعلی را برای ما ترسیم میکند و قوانین این حرکت را طبق آنچه خدا وضع کرده است، عرضه مینماید؛ مانند علائم راهنمایی و رانندگی که مسیر و قوانین را نشان میدهند. رابط دوم هم امام است که دست انسانها را میگیرد تا با رعایت تمام قوانین، آنها را از مسیر درست به مقصد برساند.
زمینداری را در نظر بگیرید که بذرهای مختلفی را در زمینش پاشیده است و هریک از این بذرها میوۀ خود را دارد. اما تا بذرها درون خاک نروند و باغبانی نباشد که آنها را بپروراند، هیچکدام به بار نمینشینند و میوه نمیدهند.[2]
مجموعۀ قوانین شریعت نیز مثل بذرهایی هستند که ثمرهشان ظهور اسماء الهی است و البته هرکدام از احکام، آداب و اخلاقیات آن، آثار و بهرههای خود را در این ظهور اسمائی دارند. رسول، این قوانین را از جانب خدا آورده و به انسانها ارائه کرده است. بعد از او هم هیچ قانون جدیدی قرار نیست بیاید. اما همین قوانین برای اینکه به بهرهبرداری برسند و ثمر بدهند، باید در خاک معرفت کاشته شوند. باغبان این بذرها که در درون انسان کار میکند، امام است.
قانون شرع، عمومی است و برای همگان عرضه شده است. البته جبری نیست و همه برای عمل به شریعت، مختارند؛ هرکس هم مخالفت کند، تبعات این مخالفت را میبیند. اما حقیقت امامت و ولایت، تنها برای کسی عرضه میشود که خودش بخواهد این مسیر را طی کند و امام، هیچکس را بدون طلب و ارادۀ خودش راه نمیبرد.
امام، باغبانی است که طالبان لقاء حق را با خود میبرد. او نه زمین را کماهمیت میانگارد و آن را بایر میگذارد، نه بیخیال آسمان و باران و ثمردهی بذرها میشود؛ بلکه ارتباط هردو بُعد را حفظ میکند و در انسجام شریعت و طریقت، انسانها را حرکت میدهد تا به حقیقت برسند.
این انسجام، رمز سیرۀ حضرات معصومین(علیهمالسلام) است. آنان در تمام زندگی خود به این انسجام پایبند بود و هرچه از آنها میطلبید، همان را میکردند؛ اعمّ از سکوت، صلح، قیام، اسارت، ولایتعهدی و حتی غیبت. ولی ما علیرغم تمام باورها و اعمالمان این انسجام را گم کردهایم. برای همین اگرچه در مسیر درست هستیم، در همین مسیر دچار انحرافات شدهایم؛ یعنی باورها و اعتقاداتمان آمیخته به توهّمات و خرافات است و در کنار عبادات، مرتکب گناه هم میشویم. نمیفهمیم کجا باید سکوت کنیم و کجا بجنگیم، کجا بمانیم و کجا برویم و... .
این همان چیزی است که در دعای مأثور برای آخرالزّمان آمده است: "فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِی"[3]؛ یعنی اگر حجت خدا را که همان امام معصوم است، نشناسیم، اگرچه دین داشته باشیم، در دینمان گمراه میشویم!
به دلیل همین انسجام است که شیعه همیشه در حال مجاهده است؛ چون میداند کار تمام نشده و همچنان باید ادامه دهد. پس در عین عمل به رسالت، همواره در حرکت و جهاد بالاتر است. اما کسی که ولایت را نپذیرفته، نبوت را پایان کار میبیند و دیگر دلیلی برای حرکت ندارد. ازاینرو دچار رکود میشود و بهتدریج رو به فساد و بیثمری میرود.
وظیفۀ امام، پرده برداشتن از ظاهر و سوق دادن به باطن است و این یعنی هرلحظه حرکت و هرلحظه نو شدن. اینگونه است که امامت، دینداران را از رکود و کهنگی و فرسودگی نجات میدهد و در تعادل ظاهر و باطن پیش میبرد.
میتوان گفت: پایان نبوت، مساوی است با آغاز ولایت؛ نه فقط در تاریخ، که بگوییم پس از پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) حضرت علی(علیهالسلام) آمده است، بلکه در وجود تکتک انسانها. این یعنی هر عملی در قالب شریعت و رسالت انجام میدهیم، باید ولایت و امامت را در آن ببینیم که بذر وجودمان را پرورش میدهد.
مثلاً هنگام صبح همین که دو رکعت بخوانیم، نمازمان تمام است؛ اما این تازه آغاز سیر درونی است و اگر با این سیر همراه شویم، میبینیم که جوانۀ جدیدی در ما بروز کرده است. یا وقتی روزه گرفتیم، افطار که کردیم، در درون هم سیری از کهنگی میکنیم و مرتبهای از شکوفایی در وجودمان رخ میدهد. خودمان هم این تغییر را مییابیم.
با این نگاه، روزبهروز بالاتر میرویم و بعد از هر عمل، میبینیم که دیگر آن آدم قبل نیستیم. ظاهر نماز و روزه و عبادتمان عوض نمیشود؛ اما خودمان تغییر میکنیم. از آنجا هم که بینهایت استعداد داریم و هر بار استعداد جدیدی از ما ظهور میکند، این حرکت و نو شدن، تا بینهایت ادامه دارد. این اتفاقی است که اگر مشاهده داشته باشیم و امامت در درونمان کار کند، محال است نیفتد؛ چون بذری که پاشیده شده و زیر خاک رفته، کمکم میشکافد و شکوفا میشود.
بهترین نمونۀ این تأثیرگذاری باطنی، کاری بود که شیعۀ خالص علوی، امام خمینی(قدّسسرّه) در طول سالهای 42 تا 57 با مردم ایران کرد. او ظاهراً پیش آنها نبود و حتی رسالهاش راحت به دستشان نمیرسید؛ اما در امتداد حرکت درونی با امام معصوم، به درجهای از ولایت رسیده بود که توانست مردم را تغییر دهد تا با قدرت در مقابل ظلم بایستند.
بنابراین در امامت، عقیده و باور کافی نیست؛ شدن و رفتن میخواهد.
تکیهگاه ما فقط امامت است. تکیهگاهی غیر از قوا و اندیشه و خیال و حتی دینداری خودمان؛ که تمام این داراییها نیز به یُمن اوست. حتی نبوت برای ما همیشگی نیست و با خاتمیت، به زمان و مکان، محدود میشود؛ مگر آنکه پایانش آغاز ولایتی باشد که آن را از کهنگی درآورد؛ بلکه ما دینداران را از ایستایی و روزمرگی نجات دهد.
با ختم نبوت، امام است که باب حرکت، مجاهده، کمال، انتظار حقیقی و رسیدن را باز نگه میدارد و همواره پرده از ظاهر برمیدارد و باطن را نشان میدهد؛ تا ظهور خاتمالاوصیاء(عجّلاللهفرجه) که حاکمیت باطن در ظاهر برپا میشود.
درواقع سلوک شیعه از شریعت نبوی آغاز میگردد؛ با امامت، در طریق معرفت و مجاهده میافتد و درنهایت به قرب الهی که همان حقیقت است، رهسپار میشود. در مسیر این قرب هم امام است که او را بدون افراط و تفریط پیش میبرد. یعنی نه ظاهر را کنار میگذارد، نه باطن را؛ بلکه با التزام کامل به شریعت، درون را حرکت میدهد.
اصلاً محال است کسی در مسیر باطن حرکت کند و ظاهر را قویتر، محکمتر و بیشتر انجام ندهد؛ آن هم بدون سستی و سختی. برعکس، هرقدر به باطن برسد و حتی در درون با خدا زندگی کند و با امام نفس بکشد، باز وظیفهاش است نماز بخواند و به زیارت برود؛ منتها بدون شائبۀ اتحاد و حلول یا توهم وصل و فنا یا اسیر حالات نفس شدن.
اما آنکه انسجام نبوت و ولایت را درست درک نکرده است، در سلوکش بالأخره به جایی میرسد که یا جایگاه خود را گم میکند یا جایگاه خدا را؛ زیرا امام است که این رابطۀ عبد و مولا را تعدیل مینماید و بنده، تنها با مشاهدۀ ولایت است که میتواند بی افراط و تفریط، مظهر و آیینۀ مولا شود.
وقتی بنده در عشق خدا، به اوج درماندگی در فراق رسید، ولایت است که نور خود را نشان میدهد تا او بفهمد خدا همیشه با اوست و پشتش را خالی نمیکند. وقتی هم به اوج کمال رسید و مستِ داراییهایش شد، به او تلنگر میزند و نگهش میدارد که فکر نکند خیلی راه رفته و دیگر از فقر به غنا رسیده است. زیرا این رابطۀ دوطرفۀ عبد و مولا، و فقیر و غنی همواره باقی و برقرار است؛ حتی در اوج فنای سالک، که آنجا هم "الْفَقْرُ فَخْرِي"[4] است.
این نگاه را فقط امام به بنده میدهد و اوست که از افراط و تفریط بازمیدارد. خدا را نه مفهومی جدا از هستی معرفی میکند و نه روحی حلولکرده در مخلوقات! بلکه افتخار میکنیم به کتاب شریف نهجالبلاغه که در خطبۀ اول فرمود: "مَعَ كُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُزَايَلَةٍ"؛ با همه چیز است، اما با آنها یکی نشده و غیر از همه چیز است، اما نه اینکه از آنها جدا باشد.
این خدایی است که امام به ما میشناساند و شهود یعنی درک و طلب لقاء این خدا، به واسطۀ امام.
[1]- اشاره به آیۀ 67، سورۀ مائده : "يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ..."؛ ای رسول، آنچه را بر تو نازل شده است، ابلاغ کن، وگرنه رسالت او [خدا] را به انجام نرساندهای.
[2]- بذر تا روی خاک است، ممکن است با باد به هر طرف برود؛ اما همین که در خاک رفت، پا هم بر آن بگذارند، آسیب نمیبیند.
[3]- الكافي، ج1، ص337 ؛ از امام صادق(علیهالسلام).
[4]- بحارالأنوار، ج69، ص30 : فقر، افتخار من است.
نظرات کاربران