زندان دنیا
در ادامۀ بحث «انسانشناسی در قرآن» (جلسۀ چهل و ششم، 2 رمضان 1435) به تبیین موضوع « زندان دنیا » میپردازیم.
بحث انس با قرآن در موضوع انسانشناسی را به هبوط انسان و کیفیت این هبوط رساندیم و گفتیم هبوط، غربت است. در حدیثی از امام صادق(علیهالسلام) داریم که: "الدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ"[1]؛ و فقط مؤمن است که دنیا را زندان میبیند. وگرنه دنیا در نظر غیر مؤمن، نه تنها زندان نیست، بلکه پر از جاذبههای نفسانی است که او را به خود، دلبسته میکند. البته مؤمن هم، جلوات زندگی مادی را دارد؛ اما در باور فطرت، هیچ وقت با جلوات دنیا، قانع نمیشود و هیچ چیزِ این دنیا، قلبش را راضی نمیکند. زیرا انسانی که هفتاد هزار حجاب نوری و هفتاد هزار حجاب ظلمانی گرفته نا در ناسوت هبوط کرده، آنچه در دنیا دارد، فقط ظاهر و کالبدی از حقیقت عظیم وجودش است؛ و این، اوج غربت است.
دنیا، نهایت "إِنَّا لِلَّه" و بدایت "إِلَیهِ راجِعُونَ" است. یعنی انسان باید در سیر صعودی از ناسوت، حجابهایی را که گرفته است، از دست بدهد، تا وجودش را بیابد و به کمال برسد. پس به هر اندازه که در مسیر زدودن حجب، حرکت کند، به همان اندازه وجودش وسعت میگیرد و از سجن دنیا، رها میشود، تا به "یبْقٰی وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ"[2] برسد. اما او، مقتضی این است که در هریک از مراتب حجب ظلمانی (قالب و جلوات مادی) یا حجب نورانی متوقّف شود؛ و در هر رتبه متوقف شود، با همان رتبه به قیامت و موقفش میرسد.
پس این، خود انسان است که با عملکرد صحیح یا غلط در دنیا، قیامت خود را میسازد و نفسی که امروز خودش تعین میدهد، در قیامت، ظهور پیدا میکند. به بیان دیگر، نفس، ملهَم به تقوا و فجور است و از سوی خدا، این اختیار به او داده شده که شاکر یا کفور باشد؛ شکر و کفر هم مراتب دارد. حال، ابدیت ما همان رتبهای است که در آن، متوقّف میشویم. برخی در حیوانیت میمانند، برخی به مقام ملائکه بار مییابند و برخی پس از زدودن تمام حجابها، به جایی میرسند که چیزی جز وجهالله، باقی نمانده است.
اما کسی که نتواند در این دنیا به کمال لایق خود برسد و نفسش را به شایستگی و در مسیر سعادت، تعیّن بخشد، در آخرت، حسرت بسیار خواهد خورد؛ چون میبیند که در رتبهای نازل، متوقّف مانده، حال آنکه استعدادهای بیشماری داشته که میتوانسته آنها را به ظهور رساند و این فرصت را از دست داده است!
برای اینکه بدانیم انسان تا چه اندازه استعداد دارد، کافی است نگاهی به پیشرفتهای مادی دنیا داشته باشیم که گاه عقل را حیران میکند. و البته این پیشرفتها، مربوط به بُعد مادی و تنها ظهورات نازلِ اسمالإسم هستند، نه مراتب عالی اسماء الهی! پس اگر کسی پا از قلمرو مادی فراتر نهد و در ابعاد معنوی پیشرفت کند و به عالم اسماء بار یابد، به چه خواهد رسید؟!
اما همان طور که ما در دنیا تا دردمند نشویم و نیازی را درون خود احساس نکنیم، برای پیشرفت و رفع آن نیاز، قدمی برنمیداریم، در عروج معنوی نیز تا درد غربت را درک نکنیم و ندانیم از کدام موطن دور افتادهایم، برای رسیدن به آن، تلاش نخواهیم کرد؛ بلکه در امیال جزیی و شئون مادی، اسیر میمانیم، چنانکه متأسفانه ماندهایم! و شاهد این مطلب، همین بس که اگر اسماء فعلیتیافتهی خود را با استعدادهایی که در وجود انسانیمان داریم، مقایسه کنیم، میبینیم چقدر از عالم عینالیقین و شهود اسماء، فاصله داریم.
به عنوان مثال، اگر خداوند به انسان امر کرده که در نماز "إِیاكَ نَعْبُدُ" بگوید، حتماً نوع انسان، مستعدّ این است "کَ" را که مخاطب عشق و عبودیتش است، بیابد و او را به شهود درونی بنشیند. اما آیا واقعاً ما خدا را در نماز مییابیم؟! و عجیب، اینجاست که از این موضوع، دردمند نیستیم که چرا خدایی را که دوست داریم، نمیبینیم و نمییابیم!
مگر نه اینکه وقتی کسی را که دوست داریم، میبینیم، وجودمان هیجان میگیرد، تپش قلبمان تغییر میکند و حالمان عوض میشود؟ اما در نماز و با بیان "إِیاكَ نَعْبُدُ" چقدر تپش قلبمان عوض شده است؟ آیا از دیدن معشوق، حالمان دگرگون میشود؟! همان طور که معصومین(علیهمالسلام) در این دیدار، رنگشان میپرید و میلرزیدند! وقتی نماز، حال ما را تغییر نمیدهد و سبب عروجمان نمیشود، چطور انتظار داریم که خوف و رجاء صادق در ما حاصل شود؟! از خود بپرسیم ما که از دیدن جلوات زیبای مادی، این قدر به وجد میآییم، پس چرا از دیدن جمال الهی حالمان عوض نمیشود؟ آیا این نشان نمیدهد که چشم باطن ما از دیدن حق، کور شده است؟! اما هشدار که اگر کسی در دنیا نتواند خدا را ببیند، در آخرت هم نخواهد دید؛ "وَ مَنْ كانَ فی هذِهِ أعْمٰی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أعْمٰی وَ أضَلُّ سَبیلاً"[3]!
آری؛ اگر قیامت ما برپا شود، همان گونه در پیشگاه خدا حاضر میشویم، که امروز در مقابل او هستیم؛ با همین استعدادهایی که به ظهور رساندهایم! اما حیف است؛ شیعه از نظر استعداد درونی، در اوج قرار دارد. چون ولایت حضرت علی(علیهالسلام) در قلب اوست که برتر از ولایت تمام انبیاء و اولیاء است. پس چرا ما که این حقایق را میبینیم و باور داریم، هنوز در خوابیم و تلاش نمیکنیم و همانیم که دیروز بودیم؟! مبادا فردا حسرت بخوریم که چقدر فرصت و سرمایه داشتیم و نتوانستیم استعدادهای ناب الهی خود را بارور کنیم!
دنیا، خود به ما میگوید: "به من دل نبند"! سفیدی مو نشان میدهد که نباید به زیبایی و جوانی، دل بست. مرگها، بیماریها، از دست دادنها و...؛ آیا از این همه کون و فساد، و تغییر و تبدّل دنیا، هنوز این درس را نگرفتهایم که نباید به فراز و فرود دنیا، شاد و غمگین شویم؟ چرا که فراز و فرود و خوشی و ناخوشی، اقتضا و خاصیت این دنیاست. پس مشکل، جلوات خارجی دنیا نیستند؛ مشکل، نگاه غلط ما به این دنیاست که معیار درست و غلط را خواستها و امیال جزیی خود قرار دادهایم. به جای اینکه حق را ببینیم و هستی را با حق بشناسیم، خود را میبینیم و به دنیا اصالت دادهایم. تپش قلب ما، از این است که چه چیزی را در دنیا به دست آورده و یا از دست دادهایم؛ و کمتر قلبمان از اینکه در غربت است، به تپش و تکان میافتد.
پس زندان، خود ما هستیم که تنگیم، نه دنیای خارج! دیگر وقت آن رسیده که به گفتهی مولانا، گوش خود را برای شنیدن ندای باطن، تیز کنیم و کمی هم برای روح خود، دل بسوزانیم که از عالم مطلوبش دور افتاده و در زندان آمده است:
گوش را اکنون ز غفلت، پاک کن / استماع هجر آن غمناک کن
آن، زکاتی دان که غمگین را دهی / گوش را چون پیش دستانش نهی
گوش تو او را چو راه دَم شود / دود تلخ از خانهی او کم شود
غمگساری کن تو با ما ای روی/ گر به سوی ربّ اعلی میروی
[1]- الكافی، ج2، ص250 : دنیا زندان مؤمن است.
[2]- سوره رحمن، آیه 27 : وجه پروردگارت که صاحب جلال و اکرام است، باقی میماند.
[3]- سوره إسراء، آیه 72.
نظرات کاربران