تا خودمان نخواهیم، نمیرسیم!
در ادامۀ بحث «انسانشناسی در قرآن» (جلسۀ پنجاهم، 7 رمضان 1435) به تبیین موضوع « تا خودمان نخواهیم، نمیرسیم » میپردازیم.
در جلسات قبل، از هبوط و سیر صعود إلی الله، سخن به میان آمد. امروز میخواهیم ببینیم که نفس ما اقتضای رسیدن به چه مراتبی را دارد و خدا و اسباب و علل او و همچنین اختیار و خواست ما، در تعین نفس، چه نقشی دارند؟
همان طور که جسم ما در سفری طولانی، بعد از عبور از عناصر چهارگانه و مسیر نطفگی، علقگی، مضغگی و جنینی تشکیل میشود و پس از به دنیا آمدن تا پیری و مرگ، سیر خود را ادامه میدهد، روح ما هم در سفری مشابه قرار دارد. همان طور که نمیتوان در هیچ یک از منازل سیر جسم، متوقف ماند، توقف در مسیر معنا هم ناممکن است.
در مقام مقایسه، ما جنینی هستیم که خداوند محیط رحم را برای تکامل ما به زیبایی فراهم کرده است؛ اما ما اختیار داریم انتخاب کنیم که تعین و رشدمان در کدام رحم یا بطن صورت بگیرد: بطن ماده، خیال، عقل یا عشق؛ و هرکس هر بطنی را انتخاب کند، با عطاء پروردگارش در همان مسیر رشد میکند:
"كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً."[1]
هرچند اسباب و عللی که خدا فراهم کرده است، ما را حرکت میدهد، اما فعلیت ما در زشتی یا زیبایی و پیشرفت ما در درکات یا درجات، بستگی به اختیار و انتخاب خودمان دارد. چون خداوند به ما اذن داده نفس خود را در هر مسیری که میخواهیم، تعین بخشیم. "من" مختار است. اگر بالا رود، تمام فرشتگان در خدمتش هستند و اگر پایین آید، تمام زمین و زمینیان در خدمتش هستند. وقتی میگوییم سرنوشت ما، هم به دست ماست و هم به دست خدا، یعنی همین. یعنی ما در هیچ مرحلهای، از قضا و قدر الهی جدا نیستیم و نمیتوانیم از حیطهی تسلط او خارج شویم؛ اما خداوند هم، هیچ گاه کسی را مجبور به پیمودن راهی خاص نمیکند؛ "إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً"[2].
هر انسانی با جنسیت زن یا مرد به دنیا میآید. از طرف دیگر، هر انسان در نوعیت خود، تمام انواع جماد، نبات، حیوان و انسان را دارد. حال اگر نفس خود را در رتبهی جمادی تعین دهد، جماد میشود و علاقه به طلا و نقره و ملک و ماشین در او شدت مییابد. اگر هم نفس خود را در شهوات حیوانی تعین بخشد، در امیال جنسی و غضب غوطهور میگردد. اما میتواند از این مراتب بگذرد و انسانی حتی برتر از ملائکه شود. پس اگرچه ما انسان آفريده شدهایم، اما تعیّن نوعی خود را، خودمان انتخاب میکنیم. چون نفس ما در بدو امر، تعیّنی ندارد و فقط استعداد همهی تعینها به او الهام شده است؛ تا خود، کدام را به ظهور رساند. هم میتواند وجهالخلقی و شهوات و توهمات را در خود رشد دهد و هم وجهاللّهی و خلیفه بودن را.
پس این فکر، اشتباه است که سرنوشت ما از قبل نوشته شده و ما مجبوریم همین که الآن هستیم، بمانیم! بیایید دید خود را عوض کنیم. خدا، زندانبان نیست! او ما را در احسنتقویم خلق کرده، در احسن نظام قرار داده، احسن دین را برایمان فرستاده و ما را هدایت کرده است. حال اگر به اختیار خود، نظم دنیا را بر هم زنیم و چهرهی آن را با امیال خود زشت کنیم، یا اگر اعمالمان، ما را به سمت جهنم و جلال الهی بکشاند، این نتیجهی طبیعی انتخاب خود ماست، نه بیرحمی خدا!
این یک قانون اجتماعی است که خداوند، وضعیت قومی را که خودشان تغییر را نخواهند، تغییر نمیدهد: "إِنَّ اللهَ لايُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأنْفُسِهِمْ"[3]. همین قانون در مورد تعین نفسِ فردفرد ما هم صادق است. ما هم تا خودمان در سیر صعود نخواهیم به جایی برسیم، نمیرسیم و رشد ما منوط به طلب و تلاش ماست.
مولوی به زیبایی، هبوط از عالم "بیرنجی" به "رنجکده" دنیا را توصیف میکند:
جانهای خلق پیش از دست و پا / میپریدند از وفا اندر صفا
چون به امر اهبطوا بندی شدند / حبس خشم و حرص و خرسندی شدند
منظور از دست و پا یافتن، تعین ناسوتی است. روح ما قبل از تعین، هیچ رنجی نداشت. اکنون هم در رتبهی بالای وجود، هیچ ناراحتی و تشویشی ندارد و کسانی که توانستهاند به آن رتبهی وجود خود برسند، در همین دنیا، هیچ رنج و غمی ندارند، جز جهل و کجروی مردم.
اما پس از هبوط، انسان در محبس نیروهای متضاد خود قرار گرفت و رنج آغاز شد؛ رنج دوری و رنج صعود. البته خداوند هم انسان را تنها نگذاشت و برای صعود او، مسیر شریعت را باز کرد تا او با قرار گرفتن در این مسیر، از غم و ترس هبوط، رهایی یابد.[4]
مولوی در ادامه میگوید:
پای داری، چون کنی خود را تو لنگ / دست داری، چون کنی پنهان تو چنگ؟!
خواجه چون بیلی به دست بنده داد / بی زبـان، مـعـلـوم شـد او را مـراد
ارباب وقتی بیل را به دست بنده میدهد، با زبان بیزبانی میگوید که منظور او کار و کشت است. ناسوت هم ابزاری برای عروج است و مراد خدا از دادن آن به انسان، بارور کردن بذرهای اسماء الهی است، نه چیز دیگر.
دست همچون بیل، اشارتهای اوست / آخراندیشی، عبارتهای اوست
چون اشـارتهاش را بر جـان نهـی / در وفای آن اشـارت، جـان دهی
پـس اشـارتهای اسـرارت دهد/بـار بـردارد ز تو، کـارت دهـد [5]
[1]- سوره إسراء، آیه 20.
[2]- سوره انسان، آیه 3.
[3]- سوره رعد، آیه 11.
[4]- اشاره به آیه 38، سوره بقره : "قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ".
[5]- مثنوی معنوی،دفتر اول، بخش ۴۷ ؛ ترجیح نهادن شیر، جهد را بر توکل.
نظرات کاربران