همیشه نزدیکِ نزدیک
در ادامۀ بحث «انسانشناسی در قرآن» (جلسۀ شصت و سوم، 28 رمضان 1435) به تبیین موضوع «همیشه نزدیکِ نزدیک» میپردازیم.
گفتیم که ندای "اهْبِطُوا"[1] و نوای "ارْجِعِی"[2] هر آن در عمق جان ما طنینانداز است. اما کسانی که خود عالیشان را فراموش کردهاند، نه میتوانند ندای "اهْبِطُوا" را بشنوند و درد غربت خود را درک کنند و نه با نوای "ارْجِعِی" جانشان را عروج دهند.
و گفتیم که خداوند با تجلی اسماء و صفاتش، بدون انقطاع با ماست؛ اما اگر ما به ناسوت اصالت دهیم، با او نیستیم و از او دوریم. با این حال، شناسنامهی وجود ما یعنی "حضور خداوند با تجلی اسماء"، هرگز گم نمیشود و ما هرگز از خدا مخفی نخواهیم شد. آنچه فانی است، "من"های کاذبی است که در ناسوت ساختهایم و در سیر ناسوتی خود، به وضوح فنایشان را میبینیم.
ما به سمت قیامت، در حرکتیم و از وقتی به دنیا آمدهایم، از عالم شهادت به غیب و از "من" ناسوتی به سوی "من" خدایی سلوک میکنیم: "...إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ"[3]؛ که این، سیر تمام هستی است و مختص انسان نیست. پس اگر این حقایق را دریافتهایم، نباید تمام توجه، دلبستگی و انگیزهمان دنیا باشد.
باید بدانیم که حیات ما، منحصر در خور و خواب چندروزهی دنیا نیست. ما مسیری به درازای ابدیت در پیش داریم. اما متأسفانه اغلب به جای کسب معرفت، اصالت را به عمل دادهایم. عبادت میکنیم و نمیفهمیم چرا! و کسی که درک درستی از چرایی اعمال خود نداشته باشد، حیات ندارد؛ چون تمام حیات موجودی به نام انسان، درک او از هستی است و اگر هم اینجا از آن غفلت ورزد، به محض مرگ، متوجه میشود و میبیند که چطور از کودکی خود، نوجوانی، جوانی، پیری و تمام شئون هر دوره، جدا شده و در عین حال که همهی آنها را در خود دارد، هيچ یک از آنها نیست.
پس بیایید امروز این حقایق را ببینیم تا در سکرات موت، وحشتزده نشویم و تقاضای بازگشت نکنیم!
در جلسهی قبل گفتیم که تنها راه فرار از این وحشت، تسبیح خداست. یعنی فرار از خودهای اعتباری و رسیدن به خود اصلی؛ تا کمالات حق، ظهور کند. این سیر هم مختص انسان نیست و در همهی موجودات به نحوی هست:
"تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الأرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَليماً غَفُوراً."[4]
خداوند، خود فرموده که از رگ گردن به ما نزدیکتر است: "...نَحْنُ أقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ"[5]. ولی ما این آیه را هم مثل سایر آیات قرآن، مفهومی دریافت کردهایم؛ در حالی که نزدیکی خداوند به ما، حقیقتی چشیدنی است. مثل اینکه اگر فردی به ما بگوید: «من به تو گل دادهام»، این گل، رنگ و بو دارد و میتوان از آن، حظ برد؛ یعنی در پس جملهی او، حقایقی ملموس در مورد گل وجود دارد. خدا هم به ما فرمود: «من به تو نزدیکم». ولی ما فقط خواندهایم و دنبال این نزدیکی نگشتهایم. در حالی که خدا میخواسته این نزدیکی را ببینیم و در همه چیز، دنبالش بگردیم؛ تا هرجا که رو کردیم، جز او نبینیم: "...فَأيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ..."[6].
آیهی زیر هم، شدت نزدیکی و بلکه معیت خدا به انسان را نشان میدهد:
"...هُوَ مَعَكُمْ أيْنَ ما كُنْتُمْ وَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ."[7]
"هُو" یعنی خدا با تمام حقیقت خود؛ و "کُم" یعنی تمام هویت ما. "أيْنَ ما كُنْتُمْ" نیز یعنی خدا در تمام عوالم ماده، خیال و عقل و در تمام حالات، با ماست و لحظهای نیست که به ما إشراف نداشته باشد. لذا کسی که این نزدیکی را درک کند، نه میتواند مرتکب گناه فعلی شود، چون خدا در ماده به او نزدیک است؛ نه میتواند رذایل اخلاقی داشته باشد، چون خدا در عالم ملکوت هم به او احاطه دارد؛ و نه میتواند قلب خود را رها کند، چون از نظارت خدا بر قلبش آگاه است.
غیر از این آیات، در سورهی نحل، "الله" به بیشترین میزان تکرار شده و به عبارت دیگر خداوند در این سوره، اوج نزدیکی و حضور خود را به انسان نشان میدهد. در آیهی اول این سوره میخوانیم:
"أتٰى أمْرُ اللهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ."
امر، مربوط به ملکوت و وجود است و چون روح از همین عالم است -"...قُلِ الرُّوحُ مِنْ أمْرِ رَبِّي..."-[8]، پس ما هم از عالم امر الهی هستیم که فنا در آن، راه ندارد. امر خدا آمده؛ پس ما، هستیم و هرگز معدوم نمیشویم و تا ابد، خدا با ماست و هرگز نمیتوانیم از او جدا شویم. پس حتی اگر عالم امر خود را پیدا نکنیم و در حیوانیت و نباتیت بمیریم، تا ابدیت در عذاب انسان نشدن خواهیم بود!
"أتٰى أمْرُ اللهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ"؛ نزول ما دفعی بوده، اما صعود تدریجی است و باید به تدریج، خدا را در میدانهای تضاد دنیا بیابیم؛ آن هم با تسبیح: "سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ".
تسبیح خدا، یعنی در بین کثرات، دنبال بُعد وحدت خود باشیم و نگذاریم شلوغی بازار دنیا، ما را به خود مشغول کند. تسبیح یعنی باورِ اینکه با گل، خار هم هست؛ اما گل، اصالت دارد و خار، به تبع گل است و هرکه لطافت و زیبایی گل را میطلبد، باید خارها را پشت سر بگذارد.
محدودیت مکان و زمان، نیازهای بدن، امیال، محیط و معاشر، همه، خارهای گل وجود و لازمهی تدریجی بودن دنیا هستند و تسبیح یعنی دلخوش نکردن به خارها و حرکت به سوی گل.
متأسفانه ما چون تمام زندگی را در دنیا خلاصه میکنیم، خار به دستمان میرود و از دنیا خستهایم؛ در حالی که خصوصیت دنیا، رنج و از دستدادن است و کسی که لذت خود را در خار جستجو کند نه گل، سرخورده خواهد شد. پس باید وقتی خار دنیا را تجربه میکنیم، سر بالا بگیریم و دنبال زندگی زیبا و بدون خار و خاشاکی باشیم که میتوانیم به آن برسیم؛ اما نه در ظاهر دنیا و ناسوت، بلکه در باطن آن که همان ملکوت و امر است.
اگر کسی به این نگاه برسد، دلش را از خارها جدا میکند و خود را در عالم امر الهی مییابد و پس از آن، حتی خارهای دنیا هم برایش شیرین میشود. چون در آن صورت، نه اینکه به گل برسد، بلکه گلستانی پر از نعمت میشود؛ به فرمایش قرآن:
"فَأمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ *فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعيمٍ."[9]
ما باید بدانیم که در مسیر خلیفةالله شدن، قدم میزنیم و این مسیر، پر از خار است. خاصیت دنیا، بیماری، ضعف، پیری، مرگ، اندوه و از دست دادن است. پس نباید از این خارها غمگین شویم؛ چون در پس آنها، کعبهی مقصود است که به سویش میرویم. به لسان زیبای حافظ:
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان، غم مخور!
[1]- سوره بقره، آيه 38 : "قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً..."؛ گفتیم همگی از آن هبوط کنید.
[2]- سوره فجر، آیه 28 : "ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً"؛ برگرد به سوی پروردگارت، در حالی که راضی و مورد رضایت هستی.
[3]- سوره بقره، آیه 156 : همانا ما از خداییم و به سوی خدا بازمیگردیم.
[4]- سوره إسراء، آیه 44 : آسمانهای هفتگانه و زمين و هرکه در آنهاست، او را تسبیح میکنند و چیزی نیست مگر آنکه به حمد او تسبیح میگوید؛ ولی شما تسبیح آنان را نمیفهمید و همانا او بردبار آمرزنده است.
[5]- سوره ق، آیه 16 : ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.
[6]- سوره بقره، آیه 115 : پس هر طرف که رو کنید، آنجا وجه خداست.
[7]- سوره حدید، آیه 4 : او با شماست هرجا که باشید و خدا به آنچه میکنید، بیناست.
[8]- سوره إسراء، آیه 85 : بگو روح، از امر پروردگارم است.
[9]- سوره واقعه، آیات 88 و 89 : پس اما اگر از مقرّبان باشد؛ روح و ریحان و جنّت نعیم است.
نظرات کاربران