از سنگ تا شیشه
در ادامۀ بحث «انسانشناسی در قرآن» (جلسۀ شصت و چهارم، 29 رمضان 1435) به تبیین موضوع « از سنگ تا شیشه» میپردازیم.
دانستیم همهی موجودات، اسماء الهی را در درونشان دارند؛ ولی جز انسان، بقیه نمیتوانند مظهر تمام اسماء باشند. انسان در وجود خود، پیوسته با اسماء الهی در ارتباط است و این اسماء آمادهاند تا او آنها را به فواخور عوالم مختلف به ظهور رساند. پس در تمام عوالم باید با اتصال به اسم الهی، در مسیر ربوبیت حق پیش رود؛ وگرنه رشد نخواهد یافت.
حتی در عالم ماده نیز باید از اسماء ناسوتی مدد جست. البته اسماء ناسوتی، اسمالاسم هستند و بسیار نازلاند. مثلاً آب، اسمالاسم است؛ آنچه سیراب میکند، اسم "ساقی" در بطن آب است که جنبهی ربوبی دارد. به همین ترتیب در عالم معنا نیز با تکرار الفاظ اسماء الهی، رشدی صورت نمیگیرد. اسمائی که در دعای جوشن کبیر میخوانیم، همه اسمالاسماند. اما هر کدام یک وجه ربوبی دارند که اتصال به آن، شکوفایی و ابتهاج میآورد.
ما اگرچه در عالم ناسوت قرار گرفتهایم، ناسوتی نیستیم. ناسوت، میدان نیش و نوش است. در این عالم، جلال و جمال به هم آمیخته و در این شرایط، ممکن است ما "الله" را که "ربّ ذوالجلال و الإکرام" است، فراموش کنیم. لذا خداوند هشدار میدهد: از کسانی نباشیم که "الله" را فراموش میکنند و در وادی خودفراموشی میافتند؛ "وَ لاتَکونُوا کالَّذینَ نَسُوا اللهَ فَأنْساهُمْ أنْفُسَهُمْ اُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ"[1]. اما چگونه ممکن است انسان، خود را فراموش کند؟
خودفراموشی یعنی انسان، سهم خدایی خود را از قدرت و کمال فراموش کند؛ از حقیقت «اسم» فاصله بگیرد و اسیر اسمالاسم شود. البته اسمالاسم هم میتواند تربیت کند؛ اما معلوم نیست در مسیر جمال تربیت کند یا جمال. به عنوان مثال، آب و شراب، هر دو سیراب میکنند؛ منتها یکی در مسیر جمال، وجود را رشد میدهد و دیگری در سراشیبی جلال پیش میبرد.
طبق این آیه، کسانی که دچار خودفراموشی میشوند، "فاسق" هستند؛ یعنی از زیّ الهی خود بیرون آمدهاند و فقط درگیر اسمالاسماند. پس اگر تمام زندگی ما در دویدن دنبال دنیا خلاصه شود، به این علت است که خود را فراموش کردهایم و اسیر کثرات شدهایم؛ وگرنه رفع نیازهای ضروری دنیوی، همهی انرژی و وقت ما را نمیگیرد.
همهی هستی، نشر وجود انسان است و عالم در وجود انسان، جمع شده است. پس اگر ما به دنیا مشغول باشیم، درواقع به بُعد نازل وجود خود مشغول شدهایم و انرژیهای الهیمان را به پای چیزهایی ریختهایم که در وجود خود داریم. به همین دلیل، اسیر شأن و شئون، اموال، اولاد، مساکن، تجارت و سایر کثرات دنیا شدهایم و از خود و خدا غافل ماندهایم. به تعبیر آیه، جایگاه والای خود را در خلقت فراموش کردهایم.
ما به دنبال خوشی و سعادت و معنای زندگی در بیرون میگردیم؛ در حالی که همه چیز در درون ما هست. اگر خود را بیابیم و به وجود الهیمان وصل شویم، حتی جسممان هم از وجود تأثیر میگیرد و روحانی میشود.
دل به کعبه میرود در هر زمان / جسم، طبع دل بگیرد ز امتنان
چون خدا مر جسم را تدبیر کرد / رفتنش بیفرسخ و بیمیل کرد
همان طور که جسم پیامبر(صلّیاللهوعلیهوآله) آن قدر نورانی بود که به معراج رفت. برای مؤمن هم، نماز، معراج است؛ یعنی او میتواند در نماز با جسم خود، تمام عوالم را سیر کند، اما جسمی که نورانی شده باشد.
برای اینکه مقصود از جسم نورانی، روشن شود مثالی میزنیم: همهی ما میدانیم که نور و روشنی لامپ، از قطعه سیم برافروخته درون حباب آن است، نه از خود حباب. اما این حباب به قدری شفاف و لطیف است که میتواند به تبع روشنایی سیم، خودش هم تلألؤ و روشنی داشته باشد. به عبارت دیگر، جنس حباب، توان ظهور نور را دارد و با نور، همسنخ است. اما سنگ که هیچ سنخیتی با شفافیت و لطافت ندارد، نمیتواند تلألؤ داشته باشد. به همین وزان اگر جسم ما با نورانیت روحمان همسنخ شود، میتواند روشن گردد و روشنایی ببخشد.
نکتهی ظریف نهفته در این مثال، آن است که حباب شیشهای هم از جنس همان سنگ بوده؛ ولی آن را در کوره حرارت دادهاند و نرم و شفاف کردهاند تا با نور، همسنخ شود. جسم ما نیز باید در کورهی بلا و امتحان قرار گیرد، تا همسنخ روح و وجود گردد.
ما شیعهایم و سیم وجودمان به ولایت و معنا وصل است و فیض الهی هرلحظه به ما میرسد. پس اگر تلألوئی نداریم، به این دلیل است که سنگ خود را در کورهی ابتلا، شیشه نکردهایم و خود را به سنگ بودن پذیرفتهایم؛ گمان کردهایم که همین جسدیم و از گستردگی و شکوه درون خود، غافلیم. باید نور درون خود را پیدا کنیم.
البته اگر تصمیم گرفتیم نورانی و نوربخش باشیم، نباید گمان کنیم که فقط با حرف میشود! بدانیم خداوند، ما را سختی میاندازد؛ همان طور که سنگ بدون کوره، شیشه نمیشود.
یک زمانی، موج لطفش بال توست / آتش قهرش دمی حمّال توست
قـهر او را ضـدّ لطـفـش کم شـمَر /اتـحـاد هـر دو بـیـن، انـدر اثـر
ما چهار فصل را در وجود خودمان هم داریم. گاه بهار است و سرسبزی و طراوت، و گاه خزان و سرما و خشکی. مهم این است که در بالا و پایین شدنهای دنیوی، دلسرد نشویم و در امتحانات و بلاها، خود حقیقیمان را شکوفا کنیم.
یک زمان چون خاک، سبزت میکند /یک زمان، پر باد و گبزت میکند
جسـم عـارف را دهـد وصـف جـماد / تا بر او روید گل نسـرین و شـاد
لــیــک او بـیـنـد، نـبـیـنـد غــیــر او / جز به مـرز پـاک نـدهد خـلـد بـو
[1]- سوره حشر، آیه 19 : و مانند آنان نباشید که خدا را فراموش کردند، خدا هم خودشان را از یادشان برد؛ آنان همان فاسقاناند.
نظرات کاربران