30 رمضان - دنیا، نردبام معنا

دنیا، نردبام معنا

در ادامۀ بحث «انسان‌شناسی در قرآن» (جلسۀ شصت و پنجم،  30 رمضان 1435) به تبیین موضوع « دنیا، نردبام معنا» می‌پردازیم.

در جلسات قبل گفتیم که در سوره‌ی، نحل اسم "الله" بسیار زیاد تکرار شده است و با نگاهی به سیاق آیات این سوره می‌بینیم که خداوند، نعمت‌های مادی و روزی‌های دنیوی را شرح می‌دهد تا نحوه‌ی رسیدن از کثرات به وحدت را به ما بیاموزد و خود را در آیینه‌ی جلواتش نشانمان دهد. درواقع مقصود خدا این است که ما بفهمیم برای رسیدن به او، لازم نیست دنیا را کنار بگذاریم و از نعمات مادی صرف‌نظر کنیم؛ بلکه باید از دنیا استفاده کنیم، اما با بینش توحیدی و وحدت‌نگر به هستی. باید زمین و آسمان و همه چیز را فقط نشانه‌ی او ببینیم و یادمان باشد که از چه خلق شده‌‌ایم، تا دچار غرور نشویم و خود را مستقل نبینیم.

"خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأرْضَ بِالْحَقِّ تَعالٰى عَمَّا یشْرِكُونَ * خَلَقَ الإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ * وَ الْأنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فیها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأكُلُونَ."[1]

در آیات بعد هم خداوند، به نعمت‌های مادی نظیر خوراک، لباس، وسایل نقلیه، نزول باران، پدیدآوردن مزارع پربار و نیز نعمت‌های دریایی یعنی خوراک و زیورآلات دریایی و کشتی‌رانی اشاره می‌کند و بندگان را به تفکر پیرامون این آیات الهی فرا می‌خواند. در یک بیان می‌فرماید که کلّ هستی، مسخّر انسان است و به "امر" الهی به سوی وحدت، حرکت می‌کند؛ پس انسان نیز باید در عالم "امر" با پدیده‌های هستی حرکت کند و با استفاده از آن‌ها به عالم وحدت برسد.

بر این اساس، خداوند در انتهای این بخش از آیات می‌فرماید:

"وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لاتُحْصُوها إِنَّ اللهَ لَغَفُورٌ رَحیمٌ."[2]

جالب است که خداوند پس از برشمردن نعمات کاملاً مادی، خود را با دو صفت "غفور" و "رحیم" توصیف می‌کند که مربوط به عالم نازل ماده نیست؛ بلکه متعلق به عالم معنا و سیر صعودی است. رحیمیت، رحمت خاص برای سالکان سیر صعود از ماده به معناست و غفران، عبور از گناه به طاعت. این یعنی خدا همه‌ی این نعمات مادی را داده تا ما با استفاده از آن‌ها، سبک شویم و رو به عالم معنا حرکت کنیم.

این آیات به تفکر بسیاری از افراطیون مبنی بر رهبانیت و کناره‌گیری از دنیا، خط بطلان می‌کشد. ما می‌توانیم به صورت حلال و طیّب از همه‌ی نعمت‌ها استفاده کنیم؛ خوب بخوریم، خوب بپوشیم، زینت‌آلات به کار بریم و در حد معقول و بدون تجمل‌گرایی از رفاه مادی برخوردار باشیم. اما نکته‌ی کلیدی، اینجاست که نباید تمام نگرانی‌ها و همّ‌ و غم خود را به پای بود و نبود، و کم و زیاد این کثرات بریزیم و برای به دست آوردن آن‌ها، حتی به گناه بیفتیم و از دست دادنشان هم ما را ویران کند؛ چون آن‌هان مسخّر ما هستند، نه ما اسیر آن‌ها!

پس مهم این است که از دنیا استفاده کنیم، اما آن را به قلب خود، راه ندهیم و به آن، دل‌بسته نباشیم. حساسیتی هم روی کم و زیادش نداشته باشیم. بالأخره خدا بنده‌اش را مستأصل نمی‌کند؛ پس اگر مثلاً کسی گوشت و مرغ در خانه‌اش باشد، نان و ماست دارد و اگر نتواند لباس حریر و ابریشم بپوشد، لباس‌های دیگر هست. پس هرچه خدا داد، شکر کنیم و هرچه نداد، روحمان گرفتار تنگی و قبض نشود.

خداوند در آیه‌ی 28 همین سوره‌ی نحل می‌فرماید:

"الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمی‏ أنْفُسِهِمْ فَألْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلٰى إِنَّ اللهَ عَلیمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ."[3]

این آیه، گروهی را معرفی می‌کند که ملائکه، جانشان را می‌گیرد، با تمام اعتقادات و محتویات قلبشان؛ تا به خدا عرضه کنند. آنان کسانی هستند که به خود، ظلم کرده‌اند؛ چون کوهی از اعمال نیک دارند و حقیقتاً فکر می‌کنند اعمالشان آن‌ها را نجات خواهد داد و با تعجب، به رسولان الهی می‌گویند: ما که کار بدی نکرده‌ایم! اما حقیقت، آن است که هیچ یک از اعمال نیکشان را خالص برای خدا انجام نداده‌اند و ملائکه هم با قلب و باطن عمل، کار دارند، نه ظاهر آن.

در مقابل این گروه، در آیه‌ی 30، گروه دیگری معرفی می‌شوند:

"وَ قیلَ لِلَّذینَ اتَّقَوْا ما ذا أنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا خَیراً لِلَّذینَ أحْسَنُوا فی‏ هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَیرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقینَ... الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَیبینَ یقُولُونَ سَلامٌ عَلَیكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ."[4]

این گروه، وصف تقوا دارند و هرچه را از خدا نازل شود، خیر می‌دانند، حتی اگر ظاهراً تلخ باشد. متقین چون همه چیز را به لحاظ حق می‌بینند، جز زیبایی نمی‌بینند و حسابی روی اعمال خود باز نمی‌کنند؛ بلکه به هیچ چیز جز حق، دل‌خوش نیستند و قلبی پاک و خالی از کثرات را به ملائکه ارائه می‌دهند.

آری؛ از دیدگاه عرفای اسلامی و حتی فلاسفه‌ی غرب، انسان در عمق لایه‌های وجودش، همواره بی‌قرار حق است و غم غربت دارد؛ اگرچه استنباط از این غربت، ممکن است متفاوت باشد. بسیاری از انسان‌ها برای فرار از این غم، به دنیا انس می‌گیرند و پناهنده می‌شوند؛ غافل از اینکه به هرچه جز خدا پناه برند، اسیرند! آنان باید غم غربت را بشناسند و به خود و مبدأشان معرفت پیدا کنند. آن وقت در هر عالمی باشند و از هر جلوه‌ی دنیا درست استفاده کنند، با حقّ‌اند.

مولوی چه زیبا، حال این روح اسیر در ماده را شرح می‌دهد:

کیست آن یوسف؟ دل حق‌جوی تو / چون اسیری، بسته اندر کوی تو

جـبرئـیلی را بر اُسـتُن بسـته‌ای / پرّ و بالش را به صد جا خسته‌ای!

پیـش او گوسـاله بـریـان آوری / گه کَشی او را به کـهـدان آوری

که بخور، این است ما را لوت و پوت / نیست او را جز لقاء اللَّه، قوت!

زین شکنجه و امتحان، آن مبتلا / میکند از تو شکایت با خدا

کای خدا، افغان از این گرگ کهن / گویدش نَک: وقت آمد، صبر کن

دادِ تو واخـواهم از هر بیخـبر / داد که دهد جز خـدای دادگـر؟

او همی گوید: که صبرم شد فنا / در فـــراق روی تـو یا ربّـَنــا!

احمدم درمانده در دست یهود / صـالحم افتاده در حـبس ثـمود

ای سـعـادت‌بـخـشِ جـان انبـیـا / یا بکـُش، یا بازخـوانـم، یا بیـا!

با فراقت، کافران را نیست تاب / میگُوَد: یا لَیتنی کُنتُ تراب 

حال او این است کو خود، زآن سو است / چون بوَد بی تو، کسی کآنِ تو است؟!

حق همی گوید: که آری ای نَزِه / لیک بشنو، صبر آر و صبر، به[5]

 


[1]- سوره نحل، آیات 3 تا 5 : آسمان‌ها و زمین را به‌حق آفرید و او برتر است از آنچه شریکش قرار می‌دهند. انسان را از نطفه‌ای آفرید، پس آن گاه او مدافع آشکاری [برای خود] شد. و چهارپایان را برای شما آفرید که در آن، گرما و منافعی است و از آن می‌خورید.

[2]- سوره نحل، آیه 18 : و اگر بخواهيد نعمت‌های خدا را شماره کنيد، نمی‌توانيد؛ همانا خدا، آمرزنده و مهربان است.

[3]- کسانی که ملائکه، جانشان را می‌گیرند، در حالی که به خود ظلم کرده‌اند؛ پس القای سلم کردند و تسلیم شدند که: ما هیچ بدی نمی‌کردیم! همانا خدا به آنچه می‌کنید، آگاه است.

[4]- و به متقین گفته شد: پروردگارتان چه نازل کرد؟ گفتند: خیر در دنیا برای کسانی که نیکی کردند و هرآینه دار آخرت، خیر است و چه خوب است جایگاه متقین... کسانی که ملائکه، جانشان را طیّب و طاهر می‌گیرند، می‌گویند: سلام بر شما؛ وارد بهشت شوید، به سبب آنچه انجام دادید.

[5]- مثنوی معنوی، دفتر سوم، باقی قصه‌ی اهل سبا.



نظرات کاربران

//