انسان شناسی06 - خون‌ریز یا قلب عالم؟!

خون‌ریز یا قلب عالم؟

 

در ادامۀ بحث « انسان‌شناسی در قرآن » (جلسۀ ششم، 19 ربیع‌الأول 1435) به تبیین موضوع « خون‌ریز یا قلب عالم؟! » می‌پردازیم.

 بحث ما، شناخت انسان در قرآن بود و به تفصیل دانستیم در عین اینکه بشر از طبیعت تغذیه می‌کند، در سیر وجودش رفته رفته به سوی تجرد می‌رود و انسانی که از نظر ملائکه، مفسد و خون‌ریز است، به خلیفةاللّهی می‌رسد و به تبع، از طبیعت هم بهره‌ای ملکوتی خواهد برد.

آیات 28 تا 38 سوره‌ی بقره را که به همین بحث پرداخته، مرور کردیم و دانستیم قرآن کریم در این آیات، از ماجرایی پرده برمی‌دارد که در صحنه‌ی وجود، هر لحظه در حال وقوع است: یعنی تعلیم اسماء به آدم، جعل خلیفه در زمین، و سجده‌ی ملائکه و عدم سجده‌ی شیطان بر انسان. لذا دانستن عمق این آیات، به ما کمک می‌کند تا جایگاه خود را بشناسیم و برای رسیدن به آن، موانع را کنار بزنیم و هرگز تسلیم شیطان نشویم.

اولین نکته‌ای که درباره‌ی این آیات باید بدانیم، آن است که قول خداوند، از نوع سخن گفتن‌های ما نیست؛ بلکه قول تکوینی و ظهور عینی اراده‌ی اوست. خداوند، قلب هستی است و انسان، قلب عالم امکان. و از آنجا که قلب هستی از طریق قلب عالم امکان به ظهور می‌رسد، ملائکه و سایر موجودات، همه در خدمت این قلب هستند. درست مثل جوارح و قوای انسان، که همه در خدمت قلب او هستند و حیاتشان را از قلب دارند. پس در واقع قول و فرمان خداوند به فرشتگان برای سجده بر آدم، ظهور همین امر بود.

اما سؤال ملائکه! آنان دیدند که خودشان خدا را تسبیح و تقدیس می‌کنند؛ در حالی که کار آدم، فساد و خون‌ریزی است. لذا تعجب کردند که: آیا باید او را در فساد و خون‌ریزی‌اش یاری کنند و در خدمتش باشند؟ خداوند در جوابشان فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید! چه چیز؟ او می‌دانست انسان، قلبی است که می‌تواند حیات را در دست گیرد و او را ظهور دهد؛ لذا اسماء را به او تعلیم داده بود تا مظهرش شود. اما راستی مگر انسان، که بود؟

فرشتگان، همواره در جمال الهی بودند و تسبیح و تقدیس می‌کردند؛ اما در جلال، چه؟ باید در خدمت انسان می‌رفتند تا بفهمند چه کسی حقیقتاً در هر جایگاهی، خدا را تسبیح و تحمید می‌کند و در جلال هم مثل جمال، بنده‌ی محض است. باید ابراهیم(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) را می‌دیدند که در میانه‌ی آتش، فقط خدا را می‌بیند؛ و یا حسین(علیه‌السلام) را که در میدان خون، غرق عشق خداست.

و فرشتگان بدون سجده و خدمت بر انسان، هرگز این را نمی‌فهمیدند! برای همین هم گروهی از ملائکه تا قیامت، خادم زوّار حسین(علیه‌السلام) هستند[1]؛ چون فهمیده‌اند انسان نه تنها خون نمی‌ریزد، بلکه خون خود را می‌ریزد تا هستی را به صراط مستقیم، هدایت کند؛ "وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیكَ، لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلَالَةِ"[2].

ای کاش بفهمیم که این‌ها قصه نیست؛ جایگاه انسان است. ولی متأسفانه ما معرفت به خود نداریم، این حقیقت را نادیده گرفته‌ایم و قلب را کنار زده‌ایم؛ در عوض، خود را به دست مغز داده‌ایم و خدا را ذهنی، بندگی می‌کنیم. برای همین هم هست که توهم، نمود پیدا کرده و اوج گرفته است.

به هر حال، فرشتگان به امر خدا بر آدم، سجده کردند و با همراهی انبیاء، به مقامات عالی رسیدند. اما شیطان، خود را دید و سجده نکرد؛ لذا از درگاه الهی رانده شد و ماند و ترقّی نکرد.

علامه طباطبایی(رحمةالله‌علیه) در بیان خلافت الهی نوشته‌اند:

«مقام خلافت، همان طور كه از نامش پیداست، تمام نمی‌شود مگر به اینكه خلیفه، نمایشگر مستخلِف باشد و تمامى شئون وجودى و آثار و احكام و تدابیر او را حكایت كند... . خداى سبحان كه مستخلف این خلیفه است، در وجودش مسمّا به اسماء حُسنى و متّصف به صفات عُلیایى از صفات جمال و جلال است و در ذاتش منزّه از هر نقص، و در فعلش مقدس از هر شرّ و فساد است.»[3]

خداوند، عین کمال و زیبایی است و از او جز زیبایی ظهور نمی‌کند؛ لذا نقایص و شروری که در برخی انسان‌ها دیده می‌شود، به تبع ظهور اختیار خودشان است، نه اینکه از خدا باشد!

با این اوصاف، آیا جا دارد که ما این همه انرژی و عشق را و قلب متصل به قلب هستی را رها کنیم و دست در دست شیطان بگذاریم؟! عمده‌ی کج‌روی‌های ما، ناشی از آن است که خدا را مفهومی و ذهنی شناخته‌ایم و به او و به خود، معرفت نداریم. ما، ظهور اسماء آن حقیقت کامل هستیم و آمده‌ایم تا نقص‌ها و موانعی را که فراراه کمالمان است، با قدرتی که او به ما داده، از میان برداریم؛ مثل دانه که باید خاک را کنار بزند، تا از آن بیرون آید و ظهور کند. چه، مفام خلیفةاللّهی، در دار تضاد و تزاحمِ ناسوت و زمین، به ظهور می‌رسد و انسان باید در هستیِ آمیخته به نمودهای نقص و نیستی، حاکی از آن خدای بی‌نقص باشد. اما اگر به این زندگی دنیوی دل ببندد، دیگر به آن ظهور نمی‌رسد.

 


[1]- اشاره به روایتی در كامل الزيارات، ص119.

[2]- مفاتیح الجنان، زیارت اربعین : و خون دلش را در تو ریخت، تا بندگانت را از جهالت و حیرت گمراهی نجات دهد.

[3]- ترجمه المیزان، ج1، ص177.

 



نظرات کاربران

//