انسان شناسی15 - علّیت و اقتضا

علّیت و اقتضا

در ادامۀ بحث «انسان‌شناسی در قرآن» (جلسۀ پانزدهم، 19 ربیع‌االثانی 1435) به تبیین موضوع «علّیت و اقتضا» می‌پردازیم.

جلسه‌ی پیش، پیرو پاسخ به سؤالی که مطرح شده بود، به بحث علیت و اقتضا رسیدیم. در این جلسه، سعی می‌کنیم مفهوم علیت و اقتضا و رابطه‌ی آن‌ها با اختیار را روشن‌تر بیان کنیم.

در مفهوم فلسفی علّیت، باید بدانیم علّیت یک شیء، ذاتی آن است که از آن جدا نمی‌شود. به عنوان مثال، علّیت آب، تری است؛ یعنی آب برای بودنش، علتی جز تری ندارد و از آنجا که علّیت و فعلیت از هم جدا نیستند، فعلیت آب – یعنی آنچه که هست- نیز تری است.

اما در انسان، علّیت و فعلیت، اسماء الهی است که از جانب خداوند در جان انسان نهاده شده. پس انسان برای بودنش، علتی جز اسماء الهی که همان وجود است، ندارد؛ و این اسماء، به صورت بالفعل در جان او حضور دارند؛ زیرا آنچه خداوندِ عین‌الوجود و عین‌الفعل تجلی می‌کند، نمی‌تواند بالقوه باشد.

اما از آنجا که علّیت و فعلیت از حق‌تعالی است و انسان در علّیتِ بی‌عیب و نقص وجودش که اسماء الهی است، اختیاری ندارد، باید گفت داشتن این علّیت و فعلیت، کمالی ارزشی برای انسان محسوب نمی‌شود. کمال حقیقی، آنجاست که انسان با اختیار خود، علّیت و فعلیت وجودش را ظهور دهد؛ که البته این ظهور، شرایط و مقتضیاتی می‌خواهد.

این مسئله را می‌توانیم در مثال خورشید، دنبال کنیم. علّیت و فعلیت خورشید، نور و حرارت است؛ یعنی خورشید، چیزی به جز نور و حرارت نیست. اما خورشید برای آنکه نور و حرارتش را ظهور دهد، لاجرم باید بتابد؛ که در این تابش، نور و حرارت خورشید، حد می‌گیرند و هرچه شعاع‌ها از خورشید دورتر می‌شوند، از شدت نور و حرارتشان کاسته می‌گردد. درواقع می‌توان گفت مراتب نازل، حدّ و چارچوبی برای مراتب بالاتر می‌شوند؛ هرچند همین مراتب، زمینه‌ای هستند برای ظهور مراتب بالاتر که کامل‌تر و بی‌نقص‌ترند و مراتب بالاتر برای اینکه به ظهور برسند، باید این حدود و قالب‌ها را که مقتضی ظهور آن‌ها هستند، بپذیرند.

اما در مورد انسان، شرایط و مقتضیات، حدّ و قالب ناسوتی اوست؛ که انسان باید با قرار گرفتن در آن، علّیتش را ظهور دهد. البته لازم به ذکر است، همین قالب را هم، خداوند ایجاد کرده و در میدان فراهم آوردن مقتضیات نیز، کاری برای انسان نمانده است. یعنی آدمی در این زمینه نیز اختیار ندارد.

پس اختیار ما کجاست؟ آنجا که در مقتضیات، ظهور علّیت را انتخاب کنیم، نه عدم ظهور آن را؛ یعنی اگر اختیار ما به ظهور علّیتمان که عین وجود و خیر محض است، تعلق بگیرد، وجود از ما ظهور پیدا می‌کند؛ اما در غیر این صورت، وجود و علّیتمان هرچند از بین نمی‌رود، محجوب می‌شود و این عدم ظهور، ظلمت، گناه و شرّ را پدید می‌آورد.

بنابراین در هستی، یک خیر و یک شرّ، یک خوبی و یک بدی وجود ندارد، تا ما گاهی خیر و خوبی را انتخاب کنیم و گاهی شرّ و بدی را؛ بلکه عدم انتخاب و ظهور خیر، شرّ را نمودار می‌کند. مانند آنچه در ماجرای شیطان اتفاق افتاد.

در برابر شیطان، دو گزینه‌ی طاعت و گناه، وجود نداشت که شیطان، گناه را انتخاب کند. میدانی که برای او باز شده بود، میدان طاعت بود و بس؛ ولی شیطان با اطاعت نکردن فرمان خداوند در سجده بر آدم(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) گناه‌کار شد. پس چنین نبود که شیطان، گناه را انتخاب کند؛ بلکه کار او این بود که با حجت بالغه و اختیار، طاعت را انتخاب نکرد و عبرتی شد برای ما که اختیار داریم!

حال شاید بگوییم که: ما می‌خواهیم علّیتمان را ظهور دهیم، ولی شرایط بیرونی نمی‌گذارد. اما باید بدانیم در این مورد نیز خداوند با نقل ماجرای حضرت یوسف(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) راه عذرتراشی را بر ما می‌بندد. طبق آن جریان، حتی در شرایطی که تماماً راه گناه باز است، اگر انسان از عمق جانش، خالصانه طالب ظهور علّیت باشد، درهای قفل‌شده برایش باز می‌شود، حتی بدون هیچ اسباب و علل ظاهری! از این روست که خداوند می‌فرماید: "كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ"[1]؛ یعنی ما سوء و فحشا را بی‌دلیل و به اجبار از یوسف دور نکردیم، بلکه دليلش این بود که او خود را برای ما خالص کرد و از عمق جان، ما را طلب نمود.

و مسلّماً این قانون و سنت الهی، مختص حضرت یوسف(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) نبوده، بلکه برای تک‌تک ما جاری و ساری است؛ چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:"لَقَدْ كانَ فی‏ قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاُولِی الألْبابِ ما كانَ حَدیثاً یُفْتَرٰى‏ وَ لكِنْ تَصْدیقَ الَّذی بَینَ یدَیهِ وَ تَفْصیلَ كُلِّ شَی‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ"[2].

 


[1]- سوره یوسف، آیه 24.

[2]- سوره یوسف، آیه 111.

 



نظرات کاربران

//