خود را خوب ببینیم یا بد؟
در ادامۀ بحث «انسانشناسی در قرآن» (جلسۀ شانزدهم، 20 ربیعاالثانی 1435) به تبیین موضوع «خود را خوب ببینیم یا بد؟» میپردازیم.
در جلسات پیش، در مورد خلیفةالله و ویژگیهایش به تفصیل سخن گفتیم. دانستیم خلیفةالله، کسی است که اولاً قدرت تسلط و تصرّف بر تمام مراتب ناسوتی، ملکوتی و جبروتی را دارد و ثانیاً در عینِ داشتن این مقام، هرگز امکان فقری خود را فراموش نمیکند. به عبارت دیگر، خلیفةالله کسی است که هم بُعد علّیت وجودش را ظهور میدهد و هم مقتضی امکان فقری خود را از یاد نمیبرد.
حال میخواهیم این نکته را در آیینهی حضرت یوسف(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) به نظاره بنشینیم. یوسف بعد از اینکه امتحانات بسیاری را با نظر به وجود و حقّ، با موفقیت پشت سر گذاشت، در امتحانی سختتر و دقیقتر قرار گرفت تا پس از آنکه حجابهای بین خود و خدا را برداشته بود، "خود" را هم کنار بزند.
او از ابتدا، از زمانی که مورد حسادت برادرانش قرار گرفت و در چاه افتاد و بعد به غلامی فروخته شد و در قصر عزیز مصر رشد کرد و بعد هم از دام زلیخا رهید و به زندان افتاد، تا زمانی که با تعبیر خوابش، شهرهی شهر شد و زلیخا و دیگر زنان مصر به پاکی او اعتراف کردند و او عزیز مصر شد، همواره همگام با وجود، حرکت کرده بود و حال، مورد توجه مردم قرار گرفته و تعریف و تمجید آنها را برانگیخته بود.
زیبایی ظاهری و باطنی یوسف، چشمها را خیره و قلوب را تسخیر کرده و او به اوج قدرت رسیده بود. در چنین شرایطی، تمام مقتضیات آماده بود تا یوسف، خود را ببیند و به جای خدا، خود را به نمایش بگذارد. ولی او در اوج آن مقامات، هرگز فقر ذاتی خود را فراموش نکرد و حتی وقتی زنان مصر به پاکی او شهادت دادند، گفت: "وَ ما اُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ"[1].
این خلیفهی الهی که وجود را در رتبهی خود، به تمامی ظهور داده و سراپا رنگ خدایی گرفته بود، با این کلام که از صقع وجودش برمیخاست، به همه فهماند: این، یوسف نیست که زیباست، بلکه تمام زیباییها از آنِ خداوند است و یوسف فقط آیینهی صاف و پاکی است که این زیباییها را ظهور میدهد.
البته چشیدن و چشاندن این بینش، طوری که عاری از هر افراط و تفریطی باشد، کار سادهای نیست و حرکت در صراط مستقیم را میطلبد؛ صراطی که "أدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ"[2] بودن آن، حاکی از سختی و ظرافت اعتدال در بینش است و "أحَدُّ مِنَ السّیف" بودن آن، سختیهای عمل به این بینش متعادل را نشان میدهد.
و آیهای که کلام حضرت یوسف(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) را بیان میکند، نشاندهندهی این ظرافت است. زیرا با اینکه نشان میدهد نفس آدمی متعلق به هرکس باشد، اقتضای خطا و اشتباه را دارد، اما نفس خود را امّاره معرفی نمیکند و این گونه، نشان میدهد که برای خلیفةالله شدن، باید از اقتضای امّارگی نفس، گذر کرد؛ چون زیبایی وجود، از نفس امّاره که ظرفی آلوده است، ظهور نمیکند.
حضرت یوسف، نه تنها امّارگی را عینیت نفس خود نمیداند، بلکه زیباییهای وجود را که از او ظهور کرده است نیز، به خود نسبت نمیدهد و آن را از پروردگار میداند. به این ترتیب نشان میهد که هر کس از رتبهی امّارگی نفسش هجرت کند و به عالم رحمت خداوند وارد شود، زیباییهای وجود از او ظهور خواهد کرد. لذا خلیفهی الهی با چنین بینش متعادلی، نه دچار خود کمبینی میشود و نه خود بزرگبینی.
پس برای خلیفةالله شدن، باید شائبههای افراط و تفریط را از نگاه و بینش خود زدود و به خود، نه سوءظن داشت و نه حسنظن. زیرا اگرچه انسان به اقتضای بُعد بشری و ناسوتی خود، نفس دارد؛ اما فقط یکی از مراتب نفس، امّارگی است، نه تمام آن. پس نباید نفس خود را "امّاره به سوء" ببیند و به خود، سوءظن پیدا کند. از طرف دیگر باید بداند روح او که عین ربط به حقتعالی و زیبایی محض است، ظهور حقّ است، نه او. پس نباید افعال، اوصاف و اندیشههای زیبایش را از خود ببیند و دچار خودشیفتگی شود.
پس معرفت صحیح، این است که بدانیم: ما ذاتاً نه خوب هستیم، نه بد؛ بلکه هم میتوانیم با نظر به علّیت و وجود، حقّ و اسماء الهی را ظهور دهیم و هم میتوانیم با نظر به مقتضیات، نور وجود را محجوب کرده، ظلمت و بدی را نمودار کنیم. هرچند از آنجا که غالبیت وجود ما، با علّیت و فطرت و اسماء الهی است، برای عدم ظهور وجود و خلافت الهی، هیچ عذری به درگاه خدا نداریم.
ممکن است بگوییم: درست است که وجود، همیشه با ما بوده و هست؛ ولی ما تا قبل از اینکه آن را به درستی بشناسیم و ظهور دهیم، اسیر مقتضیات بودهایم. حال با خطاها و اشتباهات گذشتهی خود چه کنیم؟
در همین آیهی مورد بحث، خداوند راه چارهی این مشکل را نیز عنوان کرده آن اینکه: هرچند یکی از رتبههای نفس، امّارگی است و چه بسا آدمی، چند صباحی اسیر بازیهای آن شود؛ اما خدا غفور است و با ورود بنده به عالم رحمت، غفران و رحمت الهی، شامل حال او خواهد شد و اشتباهات گذشتهاش را جبران خواهد کرد.
اما متأسفانه یکی از مشکلات ما این است که عادت کردهایم همهی کارهای خود را، با ظاهرمان انجام دهیم و اغلب باطنمان با ظاهرمان همراه نیست. لذا بسیار ممکن است فعل و صفت زیبایی از ما ظهور کند، ولی درونمان راضی به آن نباشد؛ طوری که اگر مانعی نبود و نگران شأن خود در برابر دیگران یا حتی در نظر خود نبودیم، طور دیگری رفتار میکردیم. پس برای اینکه ظهور زیباییهای وجود را ببینیم، باید باطن و حقیقت خود را بشناسیم و برای تمرین هم شده، مطابق باطن خود زندگی کنیم.
[1]- سوره یوسف، آیه 53 : و نفس خود را تبرئه نمیکنم؛ که همانا نفس، بسیار امرکننده به بدی است. مگر آنکه پروردگارم رحم کند؛ همانا پروردگارم، آمرزنده و مهربان است.
[2]- أمالی شیخ صدوق، ص177 : باریکتر از مو، تیزتر از شمشیر.
نظرات کاربران