الست در ناسوت
خلاصه جلسه بیستم انسانشناسی در قرآن(سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر مشهد، 25 ربیعالثانی 1435)
دانستیم انسان در عالم الست، ربوبیت حقتعالی را به شهود نشسته و به ناسوت آمده تا اسماء الهی را که همان علّیت وجودش است، به ظهور رساند. اما با این همه تضاد و تزاحم ناسوت چگونه میتوان علّیت را ظهور داد؟
اولاً لازمهی کمال انسان، اختیار است؛ اما اگر تضاد و تزاحمی نبود و ما فقط یک گزینه برای انتخاب داشتیم، اختیار بیمعنا میشد. پس تضادها، مقتضیات و غرایز باید باشند تا ما بتوانیم با اختیار خود، علّیت و فطرتمان را ظهور دهیم. ثانیاً علّیت و اسماء الهی در جان ماست و در هر میدانی اراده کنیم، میتوانیم از مقتضیات عبور نماییم و به ظهور علّیتمان برسیم. البته ناسوت هم، چیزی جدا از ما و علّیت وجودمان نیست؛ فقط نازلترین رتبهی وجود ماست.
برای روشن شدن بحث، مثالی میزنیم. فرض کنید ما را به اتاقی میبرند و همه جای آن را نشانمان میدهند. سپس چراغ را خاموش میکنند. با خاموش شدن چراغ، ما همان جا هستیم؛ فقط شرایطمان تغییر کرده است. عالم الست، مثل اتاق روشن است و عالم ناسوت، تاریکشدهی همان اتاق. البته بر خلاف اتاق مذکور، این دو عالم، خارج از ما نیستند. الست در جان ماست و ناسوت، قالبگرفته و محدودشدهی همان عالم است.
در تاریکی، احتمال اینکه زمین بخوریم یا آنچه را دنبالش هستیم، درست تشخیص ندهیم، زیاد است. ولی مجبور نیستیم در تاریکی زندگی کنیم. تمام اسماء الهی در جان ماست و میتوانیم با اراده و اختیار خود، تاریکی ناسوت را با نور آنها روشن کنیم تا از خطا و اشتباه، مصون باشیم.
اسماء الهی در جان ما، فعلیت محضاند و هرگز تعطیل بیاثر نمیشوند. منتها ما میتوانیم از آنها، هم برای ظهور علّیت استفاده کنیم و هم برای ظهور اقتضا. به عنوان مثال، قدرت، یکی از اسماء الهی و علّیت جان ماست که با آن، هم میتوان حقّ مظلومی را ستاند و هم میتوان ظلم کرد. علت تامّهای که مشخص میکند اسماء الهی در چه جهتی استفاده شوند، اختیار انسان است. شاهد این مطلب هم نمونههایی است که قرآن کریم از آنها نام برده و ما در این مجال به دو نمونه از آنها اشاره میکنیم.
اول، بلعم باعور که از دانشمندان و مقدّسین بنیاسرائیل بود. او با پیروی از حضرت موسی(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) مستجابالدعوة شد و شرایطی داشت که میتوانست به زیبایی علّیتش را ظهور دهد؛ ولی نتوانست از مقتضیات ناسوتی و هواهای نفسانی، صرف نظر کند. با خرج اسماء الهی در راه فرعون، به حضیض شقاوت سقوط كرد و به اختیار خود در ظلمت ناسوت ماند. خداوند دربارهی او فرمود:
"وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أخْلَدَ إِلَی الأرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ..."[1]
و اگر میخواستیم، هرآینه او را به آن رفعت میدادیم؛ ولی او به زمین گرایید و هوایش را پیروی کرد.
در انتهای این آیه آمده است: "...ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا..."؛ یعنی ماجرای بلعم، مثَل کسانی است که آیات خدا را تکذیب کردند. پس تکذیب خدا به معنی انکار او نیست، فراموش کردن علّیت و اسیر شدن در مقتضیات راه است.
امام باقر(علیهالسلام) در این باره میفرماید:
"الأصْلُ فِی ذَلِكَ، بَلْعَمُ؛ ثُمَّ ضَرَبَهُ اللهُ مَثَلاً لِكُلِ مُؤْثِرٍ هَوَاهُ عَلَی هُدَی اللهِ مِنْ أهْلِ الْقِبْلَةِ."[2]
اصل این آیه، بلعم است؛ سپس خداوند آن را برای هر كسی از اهل قبله كه هوای نفسش را بر هدایت الهی ترجیح دهد، مثَل زده است.
این روایت به ما گوشزد میکند که باید با قرآن، انفسی حرکت کنیم و این آیات را مختص افرادی در گذشته ندانیم. ممکن است هریک از ما بلعمی باشیم که عمری با علّیت موساییمان حرکت کنیم و در یک میدان انتخاب، تمام علّیتمان را به فرعون نفس بفروشیم!
نمونهی دیگر از شواهد قرآنی، سحَرهی فرعون هستند. کسانی که یک عمر، علّیت وجودشان را به پای مقتضیات ریختند و علم، قدرت و سایر اسماء الهی را خرج تمایلات نفسانی کردند. آنان با انگیزهی قرب به دنیای فرعونی، وارد میدان مبارزه با موسی شدند. اما وقتی حقیقت را دیدند، منقلب شدند و انتخاب خود را تغییر دادند. لذا علیرغم مصاحبت طولانی با فرعون و قرار گرفتن در جاذبهی مقتضیات ناسوتی، سرنوشت خود را به دست علّیت رقم زدند و موسایی شدند؛ تا آنجان که در برابر تهدیدهای فرعون گفتند: "لا ضَیرَ إِنَّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ"[3].
این دو نمونه، تأییدی است بر اینکه در هر شرایطی علت تامّه، اختیار انسان است. خود ما نیز در هر میدانی، این اختیار را ادراک میکنیم: اختیار در ظهور علّیت و گذر از تاریکی دنیا، یا ماندن در تاریکی و زمین خوردن. "وَ لِلَّهِ الأسْماءُ الْحُسْنٰی فَادْعُوهُ بِها..."[4]؛ اینکه خداوند میفرماید اسماء الهی را بخوانید و ظهور دهید، حاکی از اختیار آدمی است؛ چون اگر انسان، اختیاری نداشت، امر به این کار بیهوده بود.
شاید بگوییم: ما طالب ظهور علّیت و اسماء الهی هستیم؛ ولی فرعونهای درونی و بیرونی، شرایط جامعه و مخالفتهای اطرافیان، مانع حرکت ما میشوند. خداوند در ادامهی این آیه، راه عبور از این موانع را نشان میدهد:
"وَ ذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی أسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما كانُوا یَعْمَلُونَ."
و كسانی را كه در اسماء او بیراهه میروند، رها کنید؛ به زودی جزای عملشان را خواهند دید.
پس این آیه میفرماید: به جای توجه به موانع و بزرگ دیدن آنها، به اسماء بینهایتی که در وجودمان است، نظر کنیم تا بتوانیم از موانع بگذریم.اسیر شرایط و اطرافیان نباشیم؛ که علت تامّه در خدایی شدن یا نشدن، خودمان هستیم. پس با کنکاش درون خود، مشکلات را بیابیم و آنها را ریشهکن کنیم تا بتوانیم به راه خود ادامه دهیم؛ إنشاءالله.
[1]- سوره اعراف، آیه 176.
[2]-بحار الأنوار، ج13، ص380.
[3]- سوره شعراء ، آیه 50 : باکی نیست، ما به سوی پروردگارمان بازمیگردیم.
[4]- سوره اعراف، آیه180 : و زيباترين اسمها برای خداست؛ پس او را به آنها بخوانيد.
نظرات کاربران