باغچهی ناسوت
در ادامۀ بحث «انسانشناسی در قرآن» (جلسۀ بیست و سوم، 29 ربیعاالثانی 1435) به تبیین موضوع «باغچهی ناسوت» میپردازیم.
به دنبال تبیین موضوعات علّیت و اقتضا، و خیر و شرّ، به آیات 172 تا 182 سورهی اعراف رسیدیم.
مؤلف تفسیر "هدایت" در ذیل این آیات، انسان را به دانهای تشبیه کرده است که باید در سختیهای دنیا، مسیر رشد و کمال را بپیماید. میفرماید: «دانهاى را زير گل و كود، مخفى مىكنيم؛ ولى آن دانه به فعاليت خويش ادامه مىدهد، سر از خاك برمىکند... و ثمره مىدهد. چنين است هريك از افراد بشر. بسا که زير آوارى از خرافات و فشار شهوات مخفى شده، ولى بايد به فعاليت و تلاش خود ادامه دهد تا ذات انسانى او تبلور پیدا كند و موجود جديدى، پاى در عرصهی وجود نهد. اين كار چگونه عملى خواهد شد؟ مسلّم است، از طريق ارتباط مستقيم با خدا، ايمان به او و حركت به سوى بناى زندگى جديد براى خود؛ یک زندگى مستقل از تقليد پدران، آزاد و دور از غفلت و فراموشى.»[1]
آری، دانه اگر چند روزی تنگی و تاریکی خاک را تحمل کند، جوانه میزند و سر از خاک برمیدارد و بعد از آن، در نور و روشنایی رشد میکند تا ثمره دهد. جان آدمی نیز اگر مدتی سختیهای دنیا و فشار تمایلات نفس را تحمل کند، میتواند از عالم خاک رو به افلاک سفر نماید و ثمره دهد؛ که ثمرهی او، خلیفةالله شدن است.
مثال دیگری که ما را در فهم این مسئله یاری میکند، حرکت نطفه است. نطفه، پس از نُه ماه رشد کردن در رحِم مادر، تمام آنچه را مادر دارد، به دست میآورد؛ ولی هنوز داراییاش را ادراک نمیکند. لذا به دنیا میآید تا آنچه را دارد، درک کند. ما نیز قبل از اینکه به دنیا بیاییم، تمام اسماء و صفات خداوند را در جانمان حامل بودیم؛، ولی ادراکی از آنها نداشتیم. از این رو به دنیا آمدیم تا آنها را ظهور دهیم و ادراکشان کنیم.
البته این ظهور دادن، سختی و دردسر دارد؛ اما سختی، اقتضای راه است، نه مقصد. لذا همیشگی نیست و پس از مدتی تمام میشود. همان طور که نطفه، نسبت به زمانی که در دنیا میماند، تنها مدتی کوتاه در فضای تنگ و تاریک و آلودهی رحِم به سر میبرد و وقتی رشد کرد، به عالمی بسیار برتر وارد میشود. تضاد، سختی و تاریکی ناسوت هم، در برابر زیبایی و عظمت عوالم برتر، برههای است کوتاهمدت، که نباید آن را این قدر بزرگ بشماریم.
ما برای خدایی شدن، باید سر از خاک دنیا برداریم؛ کدام سر؟ سر ما در عالم معنا، قلب ماست و پای ما جسم ما. پس اگر به دنیا دل ببندیم، به جای پا، سرمان را بر زمین گذاشتهایم و منکوس شدهایم؛ که این گونه نمیتوان در مسیر عروج حرکت کرد. از این رو خداوند، چهرهی قیامتی دلبستگان به دنیا را چنین معرفی میکند: "ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِم..."[2]. دنیا جای دل بستن نیست، اما نه چون بد است؛ بلکه ناسوت، لازمهی عروج و سکوی پرتاب ماست. اما راهی است برای رفتن و لازمهی رفتن، گذاشتن و گذشتن است. همان طور که رحِم، لازمهی به دست آوردن چشم و گوش است؛ اما جنین وقتی سیر رشدش را تمام کرد، آن را ترک میکند.
تفاوت عمدهی سیر انسان با این مثالها، اختیار است. انسان با اینکه حتماً در خاک و رحِم دنیا قرار میگیرد، مختار است که خود را کامل و زیبا بسازد، یا ناقص و زشت. اما مگر همگان طالب سعادت و زیبایی نیستند؟ پس چگونه ممکن است برخی خود را زشت بسازند؟ اینکه آنها در پیدا کردن مصداق، دچار اشتباه میشوند و سعادت را به جای خیر ابدی، در خوشیهای زودگذر دنیا میبینند. حال چگونه در یافتن مصداق، اشتباه نکنیم؟
برای تشخیص صحیح، خداوند انبیاء را به کمک انسان فرستاده است. کافی است با اطاعت کامل از این رهبران الهی، باغبانی آنها را به اختیار بپذیریم تا از تنگی و محدودیت ناسوت آزاد شویم و ثمرات اسماء الهی در جانمان شکوفا گردد. اولین قدم هم، تغییر بینش است؛ باید با تفکر، به این حقیقت برسیم که دنیا منزل و مقصد نیست، بلکه تنها وسیلهای است برای رشد و شکوفایی. پس به جای دل بستن به باغچهی دنیا، آن را بستر شکوفایی بذرهای وجود ببینیم.
آنچه ما را زمینگیر کرده و از عروج بازداشته، نداشتن همین بینش است. ما ناسوت را عالمی مستقل پنداشتهایم و بی آنکه به هدف و باطن آن توجه داشته باشیم، به ظاهرش سرگرم شدهایم؛ مانند بیسوادی که واژهها را میبیند، اما معنایشان را درک نمیکند. مقصد دیدن ظاهر دنیا، توهم است، یعنی خلاف واقعیت؛ و اگر ما این توهم را کنار نزنیم، خطر دلبستگی به دنیا و فراموشی ابدیت، تهدیدمان میکند. تعقل، آن است که بفهمیم مقصد، باطن دنیاست.
اگر به جایی رسیدهایم که نه دعایمان مستجاب میشود و نه قرآن تأثیری در دلمان میگذارد، برای این است که معنای دنیا و ناسوت را نیافتهایم و به عوالم غیب، راه پیدا نکردهایم. ولیّ خدا در میان ماست؛ ولی ما از او دوریم و با اینکه دوستش داریم، دوریاش را راحت تحمل میکنیم؛ گویا غیبت، امری طبیعی است و باید همین باشد!
اینجاست که میفهمیم خداوند از ما کثرت طاعات و عبادات نمیخواهد؛ بلکه میخواهد از صورت به معنا حرکت کنیم و ببینیم ورای این ظواهر، حقایقی باقی نهفته که اگر امروز آنها را درنیابیم، فردا بهرهای از بقا نداریم. راه درک این حقایق نیز معرفت به هستی و استفاده از دنیا براساس این معرفت و طبق چارچوبی است که خدا قرار داده؛ وگرنه شیطان، دلمان را فرا میگیرد و نمیگذارد جز ظاهر دنیا را ببینیم.
[1]- تفسير هدايت، ج3، صص417-418.
[2]- سوره انبياء، آیه 65 : سپس بر سرهايشان واژگون شدند.
نظرات کاربران