راه یا مقصد؟
در ادامۀ بحث «انسانشناسی در قرآن» (جلسۀ بیست و ششم ، 2 جمادیالأول 1435) به تبیین موضوع «راه یا مقصد؟» میپردازیم.
تمام هستی، ظهورات حقّ است و خداوند، هم علت ایجاد آنهاست، هم علت بقای آنها، یعنی همواره شرایط تداوم وجود آنها را با حضور عینی خود فراهم میکند. به بیان دیگر، او وجود را افاضه کرده و هر آن، افاضه میکند و قطع فیض از سوی او، معنا ندارد. با این حال، گاهی ظهورات از فیض و رحمت الهی محروم میشوند. چرا؟
محرومیت از فیض، برای کسانی است که از اختیار، سوءاستفاده کنند و در بهرهمندی از فیض، خطا بروند. انسان اگر با اختیار خود، جریان کمالات را به انحراف بکشاند و آنها را در مسیر خودخواهی به کار گیرد، از فیض حق محروم میشود؛ نه اینکه از اصل وجود، معدوم شود، بلکه از ظهور وجود و کمالات و آثار آن در سیر صعود بازمیماند.
وجود، نعمتی است که بی تلاش و زحمت در اختیار انسان قرار گرفته؛ اما حفظ این نعمت، بدون تلاش و مراقبت حاصل نمیشود. همیشه نگهداری هرچیز، سختتر از داشتن آن است؛ چه مادی باشد، چه معنوی. گفتهاند نعمت، چون صید وحشی است که اگر آنی غفلت کنی و آن را از خود ببینی و از حق نبینی، از دست میرود.
وجود، بالاترین نعمتی است که داریم. اما چگونه باید از آن نگهداری کنیم؟ با حُسن استفاده. خداوند، شریعت را به عنوان راه استفادۀ درست از وجود، برای ما وضع کرده. خداوند برای إعطای فیض وجود، منّتی ندارد. اما حفظ این نعمت بزرگ، آن قدر مهم است که خدا برای آن، بر آدمیان منّت مینهد:
"لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِم..."[1]
همانا به تحقیق، خدا بر مؤمنان منّت نهاد كه پیامبرى از خودشان در میان آنان برانگیخت...
خدا همه چیز به ما داده و وجودمان را حامل تمام اسماء حُسنی کرده؛ شریعت فقط راه حفظ این نعمت را به ما میآموزد. نماز و روزه و سایر گزینههای شرع، مواد نگهدارندۀ وجود و فطرت هستند. پس فکر نکنیم آخر خط، همین است. اینها راه است، نه مقصد؛ و نباید به آنها بسنده کنیم.
همان طور که دنیا و هرچه در آن به ما داده میشود، راه است، نه مقصد؛ از جمله مال، مقام، همسر و فرزند. اگر دنیا را راه ببینیم، از فراز و نشیبش به راحتی عبور میکنیم؛ در فراز از پا درنمیآییم و در نشیب، سرمست نمیشویم. در این نگاه، سختی و آسانی، و خوشی و ناخوشی برایمان یکسان است؛ چون هردو مقتضای راهاند و گذرا. اما اگر مقصد ببینیم، از رفتن بازمیمانیم و مینشینیم؛ یا در سرخوشیِ اقبالها یا در افسردگیِ ادبارها. به بیان قرآن کریم:
"إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً. وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیرُ مَنُوعاً."[2]
چون شرّی به او رسد، بیتابی کند و چون خیری به او رسد، بخل ورزد.
کسی که دنیا یا حتی عبادات را مستقل ببیند و آنها را به هدف خودشان مصرف کند، نه برای رسیدن به مقصد، به عاقبت بلعم باعور دچار میشود؛ که در جلسات قبل، مفصّل از آن گفتیم. واضح است! هیچ یک از ما در مراحل نوزادی، کودکی، نوجوانی، جوانی و سایر مراحل، متوقف نشده و نمیشویم. همین نشان میدهد که دنیا راه است؛ راه هم بی مقصد نمیشود. همه چیز را باید قدمهای خود به سوی آن مقصد ببینیم؛ مقصدی که زمان و مکان نمیپذیرد و در وجود است.
ما مدام از خدا میخواهیم به ما بدهد، غافل از اینکه او همه چیز داده؛ "وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ..."[3]. فیض او پیوسته جاری و ساری است و او دوستداشتنیترین است: "إِیاكَ نَعْبُدُ"؛ فقط باید بخواهیم در نگهداری از این فیض، ما را یاری کند؛ "إِیاكَ نَسْتَعینُ". و این یاری، همان صراط مستقیم است که از دنیا میگذرد: "اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ".
دنیا، مسیر رسیدن به کمال است و چون نظام آفرینش، احسن است، راه رسیدن به کمال نیز احسن است؛ با تمام فراز و فرودهایش. فراز و فرود، از ویژگیهای اجتنابناپذیر راه است؛ و ما همان طور که سختیهای رسیدن به امور مادی را پذیرفتهایم، باید سختیهای مسیر معنا را هم بپذیریم. البته برای کسی که هدف دارد، سختیهای راه نیز شیرین است؛ مخصوصاً اگر هدف، خلیفةالله شدن باشد.
کسی که از سختیهای راه بگریزد یا فریفتۀ زیباییهای آن شود، به مقصد نمیرسد؛ بلکه از دنیا به دنیا و از راه به راه میگریزد، در حالی که باید از راه به مقصد برود و به خدا پناه بَرد: "هَارِبٌ مِنْکَ اِلَیْکَ". از جمالش به جلالش، از جلالش به جمالش، از قهرش به لطفش، از لطفش به قهرش و...؛ جلال و جمال و قهر و لطفش کجاست؟ در بطن و حقیقت همین راهها. خدا در دنیا، ما را در تحولات قرار میدهد؛ اما در همۀ اینها، برنامۀ هدایت اوست. حتی پیشامدهایی که آنها را بدی مینامیم، میتوانند ما را به خدا برسانند. پس باید فراز و فرودهای راه را احسن ببینیم؛ وگرنه طغیان در خوشی یا یأس در ناخوشی، وجودمان را خراب میکند و از ادراک مقصد، محروم میشویم.
قرآن کریم، عاقبت کسی را که نتواند از گوهر درون و نعمت وجود به خوبی نگهبانی کند، این گونه معرفی میکند:
"وَ لَقَدْ ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ كَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لایفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْینٌ لایبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لایسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ."[4]
و هرآینه بسیاری از جنّ و انس را برای جهنم آماده کردیم؛ آنان قلبهایی دارند که با آن تفقّه نمیکنند، چشمهایی که با آن نمیبینند و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنان همچون چهارپایان، بلکه گمراهترند، آنان غافلاناند!
جهنم، نتیجۀ حفظ نکردن فطرت و قلب است. دنیا پر از انسانهایی است که چشم و گوش روحشان کار نمیکند؛ چون چشم و گوش مادی را هدف دیدهاند. فقط ظاهر و راه را میبینند و از دیدن مقصد و باطن هستی، محروماند. روح تفكر و تعقل ندارند و حقیقت انسانیشان فعال نشده؛ لذا همچون حیوانات زندگی میکنند و غافلاند، یعنی به وجودشان توجه ندارند. حال آنکه باید در همۀ احوال، متوجه اسماء خدا باشند و به تكالیف الهی خود عمل کنند، اگرچه سخت باشد.
البته خداوند کسی را محروم و جهنّمی نکرده و نمیکند. او تمام شرایط را برای ظهور کمالات انسانی فراهم کرده؛ اما ما با انداختن پردههای غفلت روی این نعمتها، از فیوضات او محروم میشویم؛ "أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ".
[1]- سوره آلعمران، آیه 164.
[2]- سوره معارج، آیات 20 و 21.
[3]- سوره ابراهیم، آیه 34 : و از هرچه خواستید، به شما عطا کرد.
[4]- سوره اعراف، آیه 179.
نظرات کاربران