غربت هبوط
در ادامۀ بحث «انسانشناسی در قرآن» (جلسۀ چهل و چهارم، 30 شعبان 1435) به تبیین موضوع « غربت هبوط » میپردازیم.
در بحث انس با قرآن، با بررسی آیات خلیفه بودن انسان و مسجود شدن او در مقابل فرشتگان، جایگاه وجودی انسان را در کل هستی و در ارتباطش با خلق، حق و خود شناختیم. دانستیم حقتعالی، مجموعهی هستی را برای انتفاع انسان آفریده؛ انسان، محور آفرینش است و همهی موجودات حتی فرشتگان، برای انسان هستند. آفرینش انسان، مستقیماً در انحصار خدا بوده و خدا، معلّم انسان و انسان، متعلّم او و آگاه به اسرار هستی است؛ و پس از این تعلیم است که آدم، معلّم ملائکه میشود.
فرشتگان، انسان را فسادانگیز و خونریز، توصیف کردند؛ اما خداوند با این تعلیم و تعلّم، شایستگی آدم را به فرشتگان نشان داد. در واقع دلیل شرافت و برتری آدم، صرفاً تعلیم اسماء و آگاهی به رمز و راز تمام مراتب خلقت است و نحوهی این تعلیم، وجودی و تکوینی است؛ به این معنی که انسان، حقایق هستی را در وجود خود گرفته و باید اسمائی را که آموخته است، به ادراک بنشیند. ارزش انسان نیز به "تحملِ بار علم به اسماء الهی" است.
ریشهی لغوی "اسم"، "سموّ" به معنای رفعت و بلندی است. چنانکه اسماء الهی، هم خود، مقام رفیع و بلندی دارند و هم انسان با تعلیم آنها، رفعت و بلندی یافت و تمام صفات متعالی را دریافت کرد؛ هرچند به دلیلِ داشتن اختیار در ظهور این صفات، اقتضای شقاوت و جلال نیز در او پدید آمد.
از امتهایی که آیات بسیار در قرآن به آنها اختصاص داده شده، قوم بنیاسرائیل هستند. خداوند در این آیات، اوصاف برجستهی نوع انسان را بیان میکند و ظهور اتمّ هر دو اسم جلال و جمال را برای این قوم برمیشمرد. چون از طرفی، بیشترین تعداد پیامبر بر این قوم فرستاده شده است و از طرف دیگر، انبیاء بنیاسرائیل برای اینکه جمال را ظهور دهند، متحمّل آزارهای بیشماری از قوم خود شدند؛ زیرا بنیاسرائیل آن قدر در مظهریت اسماء جلال، قوی بودند که به بیان قرآن، سرسختترین دشمنان برای اهل ایمان معرفی شدهاند.
امروز هم سرسختترین دشمن، نه تنها برای مسلمانان، بلکه برای انسانیت، صهیونیسم است؛ که هرجا نشانی از خونریزی، حیوانیت و رذالت باشد، این نام را هم میتوان دید. و این، هشداری به امت آخرالزّمان است که شرایط ظهور اسماء جلال و جمال را بیشتر از بنی اسرائیل دارد؛ چون در زمانی به سر میبرد که از طرفی اوج فتنههاست و شرایط برای ظهور جلال به نحو اتمّ، آماده است و از طرف دیگر، حجت الهی در این زمان، مهدی موعودِ موجود است که خاتمالاوصیاء و عصارهی خلقت است و این یعنی شرایط برای ظهور جمال الهی نیز به نحو اتمّ، مهیّاست. هرچند متأسفانه ظهور جلالی و شقاوتی در برخی از امت پیامبر خاتم(صلّیاللهعلیهوآله) سبب شد که ولیّ الهی از آنان غایب شود! و این شقاوت، بالاتر از شقاوت یهود است.
حال میخواهیم بدانیم چه شد که انسان با آن جایگاه رفیع در عالم هستی، مظهر جلال شد و اتفاق تلخ غیبت، رخ داد؟ و حال باید چه کنیم تا بتوانیم از گرفتاری این امواج که ما را مشغول کثرت و از وحدت دور کرده است، رهایی یابیم؟
مشکل از آنجا آغاز شد که انسانِ ساکن در جنّت اسماء، به زمین هبوط کرد. اغلب ما فکر میکنیم هبوط، فقط به معنی فرود آمدن روی کرهی خاکی و زیر آسمان دنیاست! حال آنکه حقیقت هبوط، تنزّل در رتبههای وجودی است. اما نه به این معنا که آن مراتب عالی را از دست بدهد؛ بلکه با همان وجودی که تمام اسماء و زیباییها را داشت، هبوط کرد و خود را در وجود ناسوتی و بدن دید. اینجا دید که چشمش میبیند و گوشش میشنود؛ حال آنکه او قبل از چشم و گوش ناسوتی، به اسم بصیر و سمیع، بیننده و شنونده بود.
البته دیدن ناسوت به خودی خود، ایرادی ندارد؛ مثل کسی که در قلّه ایستاده و از آن بالا، تمام دامنه و کوهپایه را میبیند. اما اگر انسان فقط جسم و تعیّن ناسوتی را ببیند و خود را در مقام زمینی محدود کند، مقام عالیاش در حجاب میرود؛ و این گونه است که در تعین ناسوتی، دچار غربت میشود.
در زمین، تمام اسماء با انسان است و زمین و آسمان را هم اسماء میگردانند؛ اما انسان چون در خود، اسماء را نمیبیند، در بیرون هم نمیبیند و وجود گسترده و ناب خود را در تن ناچیز، محدود میکند؛ مثل آنکه از دریا، به اندازهی قطرهای بسنده کرده باشد.
پس باید به خود آییم. انگار یادمان رفته که هبوط کردهایم و از کجا به کجا آمدهایم! ما به زندگی در ناسوت، راضی شدهایم و از یاد بردهایم که باید بالا برویم؛ حال آنکه تعین ناسوتی، فقط جسم را راضی میکند، اما دل را هرگز؛ پس انسان، طلب بازگشت را همیشه در درون خود دارد.
هبوط، درد است؛ چون حد گرفتن و وجود را در تن کشیدن، درد دارد. و ما باید این درد را پیدا کنیم؛ که وقتی درد غربت را در درون یافتیم، راه برگشت را پیدا میکنیم. همان طور که آدم از هبوط، دردمند شد و سیصد سال گریست، تا راه بازگشت را یافت.
مشکل ما این است که هبوط کردهایم، اما درد هبوط نداریم. چون فراموش کردهایم از چه عالم زیبایی دور افتادهایم؛ و به همین زندگی ناسوتی، دلخوش هستیم. مثل کسی که به بیماری حادّی دچار است؛ اما چون درد ندارد، احساس خطر نمیکند. در حالی که اگر دردی احساس کند، دنبال درمان میرود.
ما باید بتوانیم همان طور که مراقب جسممان هستیم و خوشی و ناخوشی و بیماری و سلامت آن را ادراک میکنیم، خوشی و ناخوشی روحمان را هم ادراک کنیم؛ همان روحی که اسماء را تعلیم دیده است! راستی چقدر در طول عمر خود، متوجه بیماری روحمان شدهایم؟ آیا هیچ فهمیدهایم بیماریاش از چیست و درمانش را کجا باید جستجو کرد؟ چقدر ندای روح خود را شنیدهایم و پیامهای الهیاش را دریافت کردهایم؟ آیا توانستهایم به مرتبهی اعلای وجود خود، متصل شویم؟
البته اگر ما مراتب عالی را میدیدیم و درک میکردیم و فقط محدود به دنیا نمیشدیم، هبوط برایمان بسیار زیبا بود و در همین دنیا هم میتوانستیم در جنّت اسماء باشیم. چون انسان، جسمانیةالحدوث است و بدن و ناسوت، برایش ابزار و آلات روحانیةالبقاست؛ و با همین بدن باید ولایت و مقام خلیفةالله را ظهور دهد.
اما افسوس...
نظرات کاربران