صراط هدایت
در ادامۀ بحث «انسانشناسی در قرآن» (جلسۀ بیست و نه، 5 جمادی الثانی 1435) به تبیین موضوع «صراط هدایت» میپردازیم.
در ادامهی بحث از آيهی "اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ" باید بدانیم هدایت را ثبات و پایداری یا هدیه دادن با لطف هم معنی کردهاند. علاوه بر این، توفیق و ارشاد را نیز از معانی هدایت برشمردهاند. اما در حقیقت، اینها لازمهی هدایت هستند، نه اصل معنی هدایت.
توفیق از ریشهی "وفق" است و وفق با هدایت، از آن جهت رابطه دارد که بهرهمندی از هدایت الهی، در گرو هماهنگی سالک با تمام پدیدههای هستی خصوصاً پدیدههای عالی ربوبی است. به عنوان مثال، نمازگزار قیام، رکوع، سجود و سایر مراحل نماز را با اعضا و جوارح خود در عالم ماده و ناسوت انجام میدهد؛ اما وفق و هماهنگی، زمانی حاصل میشود که عوالم ملکوت و جبروت خود را هم در مراحل نماز وارد کند. یعنی خیال و اندیشهاش نیز طهارت و حرکت لازم را داشته باشد و نه در عقلش هرج و مرج باشد، نه در خیال و نه در ناسوتش. این برای نمازگزار، هدایت است که به دنبال آن، رشد صورت می گیرد.
دانستیم "اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ" نشان میدهد که هدایت به صراط، نیاز ذاتی ماست و وجود ما تشنهی آن است. در این آیه، ما هدایت را مستقیماً از ذات ربوبی میخواهیم؛ اما بیواسطه خواستن هدایت، به این معنی که هدایت باواسطه درست نیست. بلکه ثابت میکند اصل هدایت، مربوط به خداست و بقیه اگر شعاعی از هدایت داشته باشند، از او گرفتهاند و مراتب تنزیلی هستند؛ که شامل حضرات معصومین(علیهمالسلام) و پس از آنان علما میشود.
لذا کسی که این بینش را دارد، محال است گرفتار افراط شود و در حقّ اهلبیت(علیهمالسلام) غلوّ کند؛ چون خدا را در هدایتگری، مطلق دیده و میداند که او امور هستی را با واسطههایش میچرخاند و فيض هدایت را نیز از طریق آنها به انسان میرساند. لذا آنان از خود، چیزی ندارند و عین ربط به ذات حقتعالی هستند؛ در عين حال که فوق بشرند و حتی با بالاترین مقام بشری، قابل مقایسه نیستند.
اما هدایت، از دو جنبه به دو نوع تقسیم میشود:
- هدایت إرائی و هدایت ایصالی
- هدایت اوّلی و هدایت ثانوی
هدایت إرائی، مثل آن است که کسی نشانی مقصد را به ما بدهد؛ و هدایت ایصالی، آن است که دستمان را بگیرد و ببرد تا به مقصد برساند. اولی ارائهی طریق است و دومی ایصال به مطلوب؛ و هر دو از شئون الهی است. اما هدایت إرائی، در حدّ مفهوم است و باید به عینیت و مصداق درآید و به هدایت ایصالی برسد.
از جنبهی دیگر باید گفت هدایت به لحاظ حقتعالی، هدایت اوّلی است، چه تکوینی و چه تشریعی؛ و هدایت ثانوی، به لحاظ خلق و بازخورد گزینش و معرفت اوست. اینجاست که خداوند "یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ"[1] هم هست و عذاب دنیا و آخرت، بازتاب گزینش فرد خود فرد است. بنابراین ما نباید از خدا بترسیم؛ چراکه او هرگز به بندگانش ظلم نمیکند. خوف از خدا در واقع، خوف از گناهان و حرکت غلط خود ماست و ما باید از خودمان بترسیم که به خود، خدا و بندگان او ستم میکنیم!
ما عمری هدایت مفهومی را گرفتهایم؛ بدون اینکه عینیت آن را دریابیم و وجود خود را با آن، حرکت دهیم. البته خداوندِ هادی در تمام هستی حضور دارد؛ اما غفلت، مانع از آن میشود که نگاه و حرکت درستی داشته باشیم و معرفت کافی کسب کنیم؛ لذا اغلب دین را فقط مفهومی در ذهن میدانیم و نه عامل صیرورت و شدنِ وجود. و متأسفانه این عدم معرفت، همه چیز ما را از حالت صحيح خود خارج کرده و به عبادت ما رنگ ریا، به رفت و آمدها و تعاملات ما رنگ چشم و همچشمی و به محبتهایمان رنگ دروغ و تعارف زده است.
کسی که معرفت دارد، میداند همهی هستی، جلوات خدا هستند، مثل شعاعهای یک خورشید؛ و همان طور که بین شعاعهای کوچک و بزرگ یا دور و نزدیک خورشید، تزاحم و تنازعی نیست، بین انسانها نیز نباید نزاع، دروغ، جدال و کینه باشد. لذا تزاحم و تنازع در عالم خارج، نشئتگرفته از عدم معرفت انسانها و تزاحم درون آنهاست؛ تنازع بین "من"های گوناگون هر فرد: "من" دختر، "من" مادر، "من" همسر، "من" عابد، "من" عالم، "من" ثروتمند، "من" فقیر و...؛ که این "من"ها به جای حرکت در مسیر وحدت و عبودیت حق، اغلب با هم میجنگند و این جنگ درونی و کثرتی، باعث میشود در عالم خارج هم کثرت ببینند، نه وحدت!
لذا ما نگاه وحدتی نداریم و از همین روست که مدام از خدا طلبکاریم و گله میکنیم که: چرا به دیگری فلان نعمت را داد و به ما نداد؟ یا چرا به ما کم داد و به او زیاد؟ یا چرا از ما گرفت و از او نگرفت؟
حال آنکه در دیدهی وحدتبین، همان طور که بین شعاعهای خورشید فرقی نیست، قهر خدا عین لطف او و جلالش عین جمال است و کم و زیاد در اینجا معنا ندارد. کسی که کاسهی کوچکی دارد، به باران اعتراض نمیکند که: چرا کمتر به کاسهی او بارید و آب کمتری نصیب او شد؛ اما دیگری که کاسهاش بزرگتر است، آب بیشتری گرفت؟! وجود هم ظهور حقتعالی است و مثل باران، بر همه میبارد؛ اگرچه ظرف انسانها، به یک اندازه نباشد. لذا دلیلی برای منازعه در وجود، نیست و هرکس باید قدر خود را پیدا کند و به قدر خود در صراط برود. به بیان دیگر، امکان هدایت برای همگان هست؛ اما برای همه، یکسان نیست و این به ظرف و قدر خودشان بستگی دارد.
[1]- سوره رعد، آیه 27.
نظرات کاربران