صراط مستقیم
در ادامۀ بحث «انسانشناسی در قرآن» (جلسۀ سی و یک، 7 جمادی الثانی 1435) به تبیین موضوع «صراط مستقیم» میپردازیم.
در جلسهی قبل دانستیم صراط، تنها راهی است که قابلیت وصل مستقیم دارد. حال میخواهیم کمی بیشتر در مورد صراط بدانیم. صراط، مسیر ولایت و محبان ولایت است. اما محبان ولایت، خود، صراط نیستند و شاهد این مطلب، آیهی "اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ" است؛ که از خدا میخواهند آنان را به صراط، هدایت کند.
این آیه، طالبان صراط را از صاحبان صراط، جدا میکند. خواهان صراط، محبّان اهلبیت(علیهمالسلام) هستند که شاید در سبیل باشند و باید مسیر جهاد را با مشارطه، مراقبه و محاسبه طی کنند تا به صراط برسند؛ ولی صاحبان صراط، خود اهلبیت(علیهمالسلام) هستند که با وصف "أنْعَمْتَ عَلَیهِمْ" معرفی میشوند و راه رسیدن به صراط، شناخت این وجودهای خاص است.
اما این شناخت، بدین معنی نیست که ما فقط بفهمیم حضرت علی(علیهالسلام) نمازی بسیار عالی میخواند یا بسیار خوشاخلاق و بخشنده بود! خیلیها بودند که با این شناخت، خواستند خود را با امام مقایسه کنند و عبادات و افعالشان را در کنار عبادات و افعال ایشان قرار دهند و حتی به زعم خود از ایشان پیشی بگیرند! منظور از شناخت امام، شناخت نورانیت و کیفیت اتصال معصوم به خداست؛ که در این شناخت، احدی با ایشان مقایسه نمیشود. زیرا در حقیقت، تفاوت معصومین(علیهمالسلام) با سایرین، نه در نماز و روزه و اخلاق و...، بلکه در نوع وجودشان است که مادون خدا و مافوق بشرند؛ آنها نمایندهی تامّالاختیار حقتعالی هستند و نوعِ بودنشان با ما فرق دارد؛ یعنی در وحدتی زندگی میکنند که هرگز رنگ کثرت نمیپذیرد. ما نیز با درخواست هدایت به سوی صراط، درواقع میخواهیم از کثرات عبور کنیم و به وحدت برسیم و از قید "من، تو، او"، شأن و شئون، و کم و زیاد دنیا رها شده، همه چیز را حول محوری واحد ببینیم.
آنان صاحبان صراطاند و بقیه، اهل سبیل و طالبان صراط؛ سبیلیان، بارکشاند و باید تلاش و مجاهده کنند تا ثقلها را بردارند. اما صاحبان صراط، چون ثقلی ندارند، بار هم ندارند؛ هرچند بلاکشاند و بلا، جلوات ناز محبوب است. لذا کسانی که صراط را میخواهند، باید بدانند صراط، راه بلاست و "البلاء للوِلاء".
وصف صراط در قرآن، "مستقیم" است؛ اما نه به معنیِ کوتاهترین مسیر بین دو نقطه در حرکت افقی و نه به معنای ترفیع رتبه و درجه در حرکت عمودی؛ بلکه این وصف، کیفی و وجودی است و کیفیت قیام در صراط را بیان میکند که همان استقامت است. یعنی سالک صراط، باید در حرکت عبودی، استقامت داشته و پایدار باشد تا از توحید فعلی به توحید صفتی و ذاتی برسد. لذا کسی که استقامت نداشته باشد، هرچه هم عبادت کند، در صراط مستقیم نیست؛ یعنی حرکتش دچار ایستایی و تزلزل است.
استقامت در صراط، یعنی حرکت دورانی علیالإتصال از لایههای سطحی و رسیدن به لایههای عمیق. لذا سالک صراط، در هیچ جا توقف ندارد، مگر برای رفع خستگی؛ درست مثل سفر و حرکت ناسوتی، که تا رسیدن به مقصد، توقفی ندارد، جز برای رفع خستگی.
راه صراط، بینهایت است و سالک هرچه در مسیر صراط بیشتر حرکت کند، شوقش برای رفتن، بیشتر میشود و هرچه بیشتر بلا ببیند، مشتاقتر میگردد؛ نه اینکه با کمتر مشکلی، روی برگرداند و از رفتن، منصرف شود. در صراط، باری وجود ندارد، چون دست سالک در دست حق است؛ اما بلا بسیار است، چون حق میخواهد سالک را قوام دهد. همان گونه که در عالم ماده، اگر بخواهیم آب را شیرین کنیم، کافی است شکر را در آب بریزیم و هم بزنیم؛ اما اگر بخواهیم شربت درست کنیم، باید آب و شکر را آن قدر با هم بجوشانیم تا به قوام برسد. سالک صراط هم، باید آن قدر گردنههای سخت را پشت سر بگذارد و در بلاها بجوشد، تا قوام یابد. لذا اگرچه هر لحظه در حرکت و تبدیل است، اما آرامش و امنیت دارد.
روندهی صراط، باید هر لحظه پذیرای شأنی باشد و وجودش را لایهلایه کنار بزند؛ که هر لایه نسبت به لایهی قبل، مقصد و نسبت به لایهی بعد، مبدأ است. لذا هر نقطه از صراط، هم مبدأ است، هم مقصد؛ و به همین دلیل، زودرساننده است و اگر در آن باشیم، هرجایش که باشیم، باکی نیست.
صراط، امری محتوایی و محتوای آن، معرفت است که کاربرد قدسی دارد. پس اگر برای ما که حداقل روزی ده بار آن را از خدا میخواهیم، اثر قدسی ندارد، به این دلیل است که معرفت کافی نداریم و با جهل و غفلت، هدایت به صراط را میخواهیم و حاضر نیستیم پوست پیاز را رها کنیم و به لایههای عمیقتر برسیم.
خلاصه، اینکه طالبان صراط، محبّین هستند و خود صراط، محبوبین؛ و از آنجا که صراط را ظهور ولایت معرفی کردیم، میتوان گفت مستقیم، وصف ولایت و بلکه وصف حضرت علی(علیهالسلام) است. ولایت، نه طریق است، نه سبیل؛ بل، صراط است که بدون آن، نمیشود به جامعیت ربّ رسید.
پس حیف است که مسلمین با داشتن صراط، در طریق و سبیل بمانند. اما متأسفانه مشکل تاریخی امت اسلام، همین است که چون صراط را نشانخته، هرچند از نظر کمّی و ظواهر رشد کرده، اما شکوفایی ندارد و غالباً ظلمپذیر و اسیر استعمار و استثمار ظالمان و گرفتار دنیاخواهی و نفس و هوای خویش شده است!
نظرات کاربران