مقصد، ظهور اسماء

مقصد، ظهور اسماء

در ادامۀ بحث «انسان‌شناسی در قرآن» (جلسۀ بیست و چهارم، 30 ربیع‌االثانی 1435) به تبیین موضوع «مقصد، ظهور اسماء» می‌پردازیم.

گفتیم دنیا همچون رحِمی است که انسان در آن وارد می‌شود تا مراحل رشد خود را بگذراند و سپس از آن خارج می‌شود. البته نطفه، مدت معیّن نُه ماه لازم دارد تا سیر خود را کامل کند و اگر زودتر سقط شود، ناقص به دنیا می‌آید. آیا خداوند به انسان نیز مهلت معیّنی داده تا او به کمال خود برسد و اگر زودتر از دنیا برود، ناقص می‌ماند؟

خیر، اجل انسان، مثل دوره‌ی رشد جنین برای همه یکسان نیست؛ بلکه اجل انسان‌ها با هم تفاوت دارد و هیچ کس اجلش را نمی‌داند. اجل مسمّا، همان مهلتی است که هر شخص به تناسب استعدادهایش لازم دارد تا در دنیا، اسماء الهی را ظهور دهد و خلیفةالله شود. حال اگر انسان در اجل معیّن خود به درستی در رحِم دنیا حرکت کند، به کمال انسانی‌اش می‌رسد. همان طور که اگر نطفه‌ای به درستی از رحِم استفاده کند، چیزی از استعدادهایش بی‌فعلیت نمی‌ماند. این، خاصیتی است که خدا در رحِم قرار داده است.

پس شرایط دنیا و مدت زمانی را که هرکس در آن است، خدا معیّن کرده؛ که البته چندان کوتاه نیست. اما رفته‌رفته آدمی با اختیار خود، بستر ناسوت را به فساد کشیده و این گونه، عمرها را کوتاه کرده است؛ به فرمایش قرآن: "ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ..."[1]. و مسلّماً اگر رحِمی فاسد شود، هزاران نطفه‌ی سالم هم در آن بگذاریم، سقط می‌کند.

پس چه بسا عمری که خدا برای هریک از ما مقدّر کرده، همین عمرهای کوتاه امروزی نیست و شرایط است که عمرها را کوتاه می‌کند. اما گذشته از اینکه آیا ما در فساد زمین به اختیار یا بی‌اختیار نقشی داریم یا نداریم، واضح است که در رفتن‌های زودهنگام، می‌توانیم نقش داشته باشیم. البته اگر بدون اختیار خود زود از دنیا برویم، در سیر برزخی، کمبودها جبران می‌شود و به کمال لایق خود می‌رسیم. اما اگر اختیار داشته باشیم، دو حالت پیش می‌آید: یا سوء انتخاب داریم، مثل خودکشی که جبرانی ندارد و فقط عذاب و حرمان دارد؛ یا حسن انتخاب است مثل شهدا که با اولین قطره‌ی خونشان که به زمین می‌ریزد، پاک می‌شوند. آن‌ها "...أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون‏"[2] هستند و زمانی که شرایطِ خوب زیستن و حیات حقیقی آماده شد، رجعت می‌کنند.

پس نمی‌توانیم بگوییم هرکس زودتر از اجلش بمیرد، حتماً ناقص می‌ماند؛ چون راه برای ادامه‌ی سیر، باز است. گفتیم خطّ سیر کمال هم دین است. به بیان مؤلف تفسیر "هدایت":

«دین به منزله‌ی وسیله‏اى است براى برانگیختن عزم و اراده‌ی بشر و تكامل او؛ و این هنگامى صورت مى‏بندد كه انسان، عهدى را كه با خداى خود بسته است، به پایان برد. پس اگر آیات خدا را تكذیب كند و آن‌ها را راهنماى خود قرار ندهد یا وقتی در معرض فشار مخالفان واقع شد، از میدان بگریزد، سر و كارش با شیطان مى‏افتد و شیطان، قلبش را كه از آیات الهى خالى شده است، سراسر در تسخیر خود درمى‏آورد.»[3]

جلسه‌ی پیش گفتیم، دنیا مانند باغچه‌ای است برای شکوفا شدن بذرهای وجودی؛ از این رو نباید به آن دل بست، بلکه باید آن را وسیله‌ای دید برای ثمره دادن. اگر چنین بینشی داشته باشیم، از رنج و فشار ناسوت، دل‌گیر نمی‌شویم که فرار کنیم؛ چون می‌فهمیم پمانند فشاری است که در دل خاک به دانه وارد می‌شود تا پوسته‌اش را بشکافد و جوانه بزند. حال طبق فرمایش صاحب تفسیر "هدایت"، نه تنها دنیا، بلکه شریعت و احکام آن نیز وسیله هستند و اگر ما چنین معرفتی نداشته باشیم، به ظاهر شریعت اکتفا می‌کنیم و از مقصد آن بازمی‌مانیم.

نماز، روزه و سایر عبادات، مَرکبی هستند برای عروج؛ ولی ما عمری است بر این مَرکب‌ها سوار می‌شویم، بی آنکه قدم از قدم برداریم. مثل مسافری که عمری درون هواپیما بنشیند، بی آنکه پرواز کند! عاقبت این بی‌توجهی به مقصد و توقف در مسیر، فعال نشدن قلب و قوای انسانی است که جایگاه انسان را تا حدّ پایین‌تر از حیوانات تنزّل می‌دهد؛ همان که خداوند در آیه‌ی 179 سوره‌ی اعراف می‌فرماید:

"وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْینٌ لایُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لایَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ."

و هرآینه بسیاری از جنّ و انس را برای جهنم آماده کرده‌ایم؛ آنان قلب‌هایی دارند که با آن تفقّه نمی‌کنند، چشم‌هایی که با آن نمی‌بینند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان همچون چهارپایان، بلکه گمراه‌ترند، آنان غافلان‌اند!

پس به جای توجه صِرف به ابزار و آلات مادی و معنوی، باید به هدف این ابزار که ظهور اسماء الهی و علّیت جانمان است، توجه کنیم. برای ظهور اسماء الهی نیز ابتدا باید حقیقت اسماء را بشناسیم و آن‌ها را انکار نکنیم. البته ما انکار آشکار نداریم که بت‌پرستی است. اما انکار پنهان، در طرز فکر و بینش است. صاحب تفسیر "هدایت" می‌فرماید:

«بعضى به درستى، معناى اسماء الهى را نمى‏دانند و همین سبب انحرافشان مى‏شود. مثلاً مى‏پندارند رحمت خدا وسعت دارد، از این رو كسى را عذاب نمى‏كند؛ زیرا رحمت او از عذاب إبا دارد. یا مى‏پندارند اگر كسى خطایى كند، به سختی عقاب مى‏شود؛ زیرا خداوند شدیدالعقاب است و هیچ بخششى ندارد. این دو عقیده‌ی افراطى، هردو خطا هستند. زىرا خدا، هم رحمتش گسترده و هم عقابش شدید است؛ اما هریك به جاى خود و برحسب حكمت است.»[4]

پس اگر می‌خواهیم حقیقتاً با صفت "رحیم" خداوند روبه‌رو شویم، باید خود را در شرایط رحمت قرار دهیم؛ نه اینکه در عمل، گناه کنیم و به زبان بگوییم: خدا رحیم است! گناه، رویارویی با "شدیدالعقاب" را در پی دارد و راه فراری برای ما نمی‌گذارد؛ مگر اینکه شرایط را عوض کنیم و به عنوان مثال، با توبه کردن، صفت عفو خداوند را طلب نماییم.

از طرف دیگر، هدف از خواندن اسماء، نزدیکی به الله است و او جامع تمام اسماء و صفات می‌باشد. پس اگر الله همه جا هست، جامع اسماء نیز همه جا هستند. یعنی آنجا که رحمت خداوند شامل حالمان می‌شود، غضب او نیز حضور دارد و برعکس. لذا همواره باید با خوف و رجاء قدم برداریم؛ نه به رحمت حق، مغرور شویم و خود را رهیده از غضب بدانیم و نه غضب را آخر خط ببینیم و از رحمت الهی مأیوس شویم.

بنابراین خواندن اسماء، به این معنا نیست که آن‌ها را فقط به زبان بیاوریم؛ بلکه باید با شناخت حقیقت اسماء، خود را در معرض آن‌ها قرار دهیم و به آن‌ها متخلّق شویم. مثلاً "یا علیم" یعنی: «خدایا، من علم تو را می‌خواهم و زمینه‌ی ظهور آن را نیز در خود فراهم می‌کنم»؛ نه اینکه: می‌دانم علیم هستی! خواندن اسماء، به معنیِ خواستن اسماء است؛ یعنی ظهور دادن اسم‌هایی که بالفعل در ما هست.

 


[1]- سوره روم، آیه 41 : فساد در خشکی و دریا ظاهر شد، به سبب آنچه مردم کسب می‌کردند.

[2]- سوره آل‏عمران، آیه 169 : زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی می‌خورند.

[3]- تفسیر هدایت، ج‏3، ص420.

[4]- تفسیر هدایت، ج3، ص427.



نظرات کاربران

//