خلاصه بحث بصیرت، جلسه هشتم
صحبت بر سر تطابق هدف و وسیله بود و اینکه نه شناخت هدف بدون شناخت وسیله، فایده دارد و نه شناخت وسیله بدون شناخت هدف. مشکل ما این است که هدفمان عالی است، ولی وسایلمان دانی است؛ در حالی که تا چشممان به دانی باشد، روحمان نمیتواند به هدف عالی، پرواز كند؛ بلکه عزّت و شخصیتش را از دست میدهد و اسیر میشود. وسیله باید متناسب با هدف باشد. چنانکه امام حسین(علیهالسلام) با قیام عاشورا، به ما نشان داد که هر چند عبادات ظاهری هم وسیله است، ولی فقط این نیست؛ وسیلهی اصلی، از خود و شئون خود گذشتن است.
وسیله، حتی فقط محبت نیست؛ وگرنه خیلی از آنها هم که حسین(علیهالسلام) را کشتند، او را دوست داشتند. اما بین اعتقاد و عملشان، فاصلهها بود؛ هدفشان حسین(علیهالسلام) بود و عملشان معاویهای! چون حسین(علیهالسلام) محبوب همه است؛ اما خود محبت، وسایل و نمودهایی دارد که باید آنها را به كار گرفت. مشكل ما هم، دغدغهی هدف و دوست داشتن حسین(علیهالسلام) نیست. ما او را دوست داریم؛ مشكل، این است كه باید در عمل، در اوصاف، در افکار و تعلقات و روحیات، با حرکت حسینی همگام شویم.
امام حسین(علیهالسلام) میخواهد شخصیتها را آزاد کند و به همین دلیل در روز عاشورا، حدیث إنشاد میخواند و مردم را به حقایقی که میدانند، قسم میدهد تا آنان را به فطرت و شخصیتشان برگرداند که بفهمند برای دنیا، خلق نشدهاند؛ وگرنه او که نیازی به اقرار مردم ندارد.1 امام حسین(علیهالسلام) حتی شمر را هم در گودی قتلگاه نصیحت میکند! امام(علیهالسلام)میخواهد بگوید که فاصلهی ما با او در کجاست و وسیلهی رسیدن به هدف عالی، کدام است! میخواهد بگوید: باور و اعتقاد من و شما، یکی است و من، فرزند همان رسولی هستم که شما دینش را قبول دارید؛ اما خط سیر من با شما، یكی نیست؛ چون نگاه من با نگاه شما نسبت به مرگ و حیات، و سعادت و شقاوت، تفاوت دارد؛ مصیبت هم همین جاست که شما امامتان را میشناسید، اما نمیخواهید به آنچه میدانید، عمل كنید!
البته خطاب امام(علیهالسلام) به ما هم هست و او هنوز هم ارواح را میخرد؛ اما به این شرط كه ما بفروشیم! لذا همان گونه که آن روز، خیلیها به سپاه امام پیوستند، در طول تاریخ تا کنون هم در هر محرم و صفر، هزاران نفر متحوّل میشوند و به سوی امام و خدا برمیگردند. ما هم اگر میخواهیم حسین(علیهالسلام) خریدارمان باشد، باید عواملی را که بین اعتقاد و عملمان فاصله انداخته است، برداریم؛ وگرنه سالهای سال، گریه میکنیم، نماز میخوانیم و بندگی میكنیم، اما نتیجه نمیگیریم.
روایت داریم که دنیا، ممرّ است، یعنی محل گذر. اما این گذر، فقط به معنای طی مسافت یا حتی گذشتن عمر نیست؛ بلکه در اصل یعنی باید از خود و خودیهایت عبور کنی؛ یعنی اسیر مکان و زمان نشوی و از اقبال و ادبار جلوههای دنیا، هر دو بگذری. و در این بین، صبر در برابر اقبال و لذایذ دنیا، بسیار مهم است و شخصیت را شکوفا میکند؛ چون اینجا، پای اختیار است؛ بر خلاف ادبارها مثل بیماریها و ناگواریها، که اغلب چارهای جز صبر نیست و کار دیگری نمیشود کرد! لذا عظمت آدمی، به صبر در مقابل لذتهاست و برعکس، بیصبری و دریدن شخصیت در لذتها، اوج ذلت اوست. چنانکه دیدهایم یک "بله" گفتن به لذتهای دنیا، با شخصیت ما چه میکند که سالها باید بکوشیم تا خرابیاش را اصلاح کنیم!
و البته هیچ کس مانند حسینبنعلی(علیهالسلام) این امتحان در اختیار را اثبات نکرد. او هیچ کس را به همراهی با خود، اجبار نفرمود و همه، آزادانه با میل خود آمدند. به هر حال، او پس از آنکه یارانش را در مقابل تمام صبرها امتحان كرده بود، در شب عاشورا، آنان را جمع کرد، از آنان اظهار رضایت نمود و فرمود: من بیعت خود را از شما برداشتم؛ حال، هر که میخواهد برگردد، از تاریکی شب استفاده کنند و برود!... و این، آخرین امتحان آنان بود: آزمایش صبر در مقابل لذتِ بودن و زنده ماندن؛ لذت اینكه امام(علیهالسلام) به آنان بگوید: من از شما راضی هستم، بروید زندگیتان را بکنید! اما یاران امام(علیهالسلام) عاشقانه در این امتحان، صبر کردند و هر کدام با بیان بسیار زیبا، گفتند که: ما هرگز تو را تنها نخواهیم گذاشت! ما میخواهیم زندگی كنیم؛ اما با فدا كردن خودمان برای تو. ما تازه با تو، طعم حیات را چشیدهایم؛ چطور میگویی از تو جدا شویم و روح آزادشدهی خود را دوباره به سجن دنیا ببریم؟!
آری؛ آنها لذت را و حیات را آن گونه که ما میبینیم، نمیدیدند و به همین دلیل در این امتحان، پیروز شدند و با بریدن از لذات حیات دنیوی، طعم زندگی و حیات حقیقی را چشیدند؛ اگر چه جسمشان قطعهقطعه شد. ما هم باید بدانیم که اگر قلبمان ممتحن شود و به نورانیت امام برسد، دیگر نه ادبارها، ما را دچار غم کاذب خواهد کرد و نه اقبالها به ما، شادی بیخود خواهد داد؛ "لِكَیلا تَأسَوْا عَلی ما فاتَكُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ"2؛ بلكه همهی سایههای وجودمان و همهی وسایلمان را برای هدف امام حسین(علیهالسلام) و دین خواهیم خواست. شرطش این است که مسیر حرکت، روحیه و سبک زندگیمان را حسینی کنیم و با شناخت و معرفت باطنی و عشق حسینی، فاصلهی بین علم و عملمان را برداریم؛ إنشاءالله.
پی نوشت:
[1] رجوع کنید به لهوف، صفحات 86 و 87.
[2] سوره حدید، آیه 23.
نظرات کاربران