خلاصه بحث بصیرت (جلسه نهم)
در تبیین ماجرای کربلا و بحث مشیت الهی در آن، با این سؤال روبهرو شدیم که چرا امام حسین(علیهالسلام) به کربلا رفت، در حالی که مقدرات دیگری نیز از جانب ذات اقدس اله برای ایشان وجود داشت؟ آیا آن حضرت این راه را انتخاب کردند یا اینکه طبق مشیت خدا، مجبور به انتخاب این راه بودند؟ اصلاً وقتی پای امر محتوم الهی در میان است، آیا اختیار امام جایگاهی دارد؟ همچنین با توجه به آیهی شریفهی "فَإِنَّ اللهَ یضِلُّ مَنْ یشاءُ وَ یهْدی مَنْ یشاءُ"1، این سؤال مطرح شد که آیا گمراهی انسانها در مشیت خداست؟ اگر این گونه است پس هم هدایت مشیت خداست و هم گمراهی؛ لذا هیچ کس نباید به خاطر گمراهی عقاب شود و همچنین پاداش برای هدایت یافتگان هم عبث خواهد بود!
از امام باقر(علیهالسلام) روایتی نقل شده است که میتواند ما را در یافتن پاسخ سؤالهای مطرح شده کمک کند. شخصی از آن حضرت راجع به مصیبتهایی که بر حضرت علی(علیهالسلام)، امام حسن و امام حسین(علیهمالسلام) در راه یاری دین وارد شد، پیروزی ظاهری دشمنان بر آنان و در نهایت شهادتشان به دست طواغیت، پرسید؛ حضرت اینگونه جواب دادند: "إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی قَدْ كَانَ قَدَّرَ ذَلِكَ عَلَیهِمْ وَ قَضَاهُ وَ أمْضَاهُ وَ حَتَمَهُ عَلَی سَبِیلِ الإخْتِیارِ ثُمَّ أجْرَاهُ"؛ خدای تبارك و تعالی آن مصیبتها را برای آنها مقدر فرموده و از مرحلهی قضا و امضا و حتم گذرانیده و در اختیار خود آنها گذاشته بود؛ [و پس از آنكه خودشان آن مصیبتها را اختیار كردند،] خدا آن را به مرحلهی اجرا گذاشت.
سپس در ادامه فرمودند: "پس علی و حسن و حسین(علیهمالسلام) با توجه به خبری كه قبلاً از پیغمبر(صلّیاللهعلیهوآله) شنیده بودند و میدانستند، قیام كردند.... اگر آنان در زمان گرفتاری و غلبهی طغیانگران از خدای عزّوجلّ میخواستند كه سلطنت طغیانگران را زایل كند و دولتشان را نابود سازد، خدا اجابت میکرد و آن گرفتاری را از آنها دفع مینمود!..."2
با نگاهی دوباره بر وقایع پیش از عاشورا، در مییابیم که برای امام حسین(علیهالسلام) راههای گوناگونی باز بود؛ از جمله اینکه امام میتوانست طبق نظر بسیاری ناصحان، با حفظ دین و عقاید خود، عاظم کربلا نشود و چند صباحی سپاه جمع کند تا با شرایطی آماده وارد در جنگ یزید و یزیدیان گردد؛ اما او "عَلَی سَبِیلِ الإخْتِیار"، مشیت خدا را در میان همهی مقدرات یافت و آن چیزی را اختیار کرد که مورد رضای خدا بود. به عبارت دیگر امام حسین(علیهالسلام) در عین حال که اختیار داشت هر کدام از مقدرات گوناگونی را که خدا بر سر راهش قرار داده بود، انتخاب کند، اما چون از جدش شنیده بود که "ای حسین! خروج کن که خداوند میخواهد، تو را قتیل ببیند"3، شهادت و اربا اربا شدن را برگزید.
امام حسین(علیهالسلام) با این انتخاب، بندگی و عبودیت خدا را به نهایت رساند. سیدالشهدا چون میدانست خدا راضی است که برای احیاء دین در مقابل ظلم ظالم بایستد، با علم و یقین به اینکه شهید میشود و خانوادهاش اسیر میگردند، مسیر کربلا را در پیش گرفت و عبودیت را در حد کمال، به نمایش گذاشت.
حال میخواهیم ببینیم چگونه میتوانیم ما نیز مانند پیشوایمان، حضرت حسینبنعلی(علیهالسلام) در امتحانهای گوناگون، میان مقدرات مختلف، مشیت مورد رضایت خداوند را پیدا کنیم و بر سبیل اختیار به آن تن دهیم؟
پاسخ آن است که زمانی میتوانیم مشیت اصلی الهی را پیدا کنیم و اختیارمان با اختیار، خواست و رضایت خدا یکی شود که از حجابهایی که بر وجود کشیدهایم، رها گردیم و وجودمان را نورانی نماییم.
باید بدانیم اوج کمال ما در یافتن آن مشیتی است که خدا برای رسیدن به کمال اختیار کرده است. به این معنا که چون خداوند ما را برای رسیدن به کمال و سعادت اختیار، انتخاب و اصطفی کرده است -نه برای جهنم و درکات آن و نه حتی برای بهشت و درجات آن-، پس ما هم باید در مسیری قدم بگذاریم که به خواست و رضایت او برسیم؛ ولو این رسیدن، مستلزم تحمل بلاها و شدائد بسیاری باشد.
علامه جعفری(رحمةاللهعلیه) در تفسیر نهج البلاغه، مشیت خداوند را در تعبیری متفاوت از آنچه اغلب تا کنون شنیدهایم، این گونه توضیح میدهند:
"مشیت خداوندی عبارت است از آن خواست الهی که در زمینهی آماده به جریان میافتد. به این معنی که آدمی با به کار انداختن عقل و وجدان و تلاش برای وصول به "حیات معقول"، زمینهی جریان مشیت خداوندی را برای هدایت در زندگی خود آماده میکند؛ و بالعکس کسی [است] که با غوطهور شدن در خودخواهی و تمایل به انحرافات، زمینهی جریان مشیت الهی را برای ضلالت در زندگی خود مهیا میسازد."4
این میشود مشیت، قضا و قدر خدا بر سبیل اختیار: "كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ"5.
در حقیقت اگر ما بتوانیم رابطهی خود را با خدا، خود و هستی اصلاح کنیم، دیگر هرگز دچار این همه هرج و مرج در قوای درونی و زندگی بیرونیمان نخواهیم شد؛ و ما از آنجا که دقیقاً به همین رابطه معرفت نداریم، متأسفانه همه چیز ما در اقبال و ادبار دنیا6، بر اساس رضایت خود و نفسمان در مشیت الهی است، نه رضای خداوند. مشیت خدا آن است که انسان به کمالش برسد؛ اما در کنار آن، مشیت کرده که ما بسیاری از چیزها را به خواست خودمان انتخاب کنیم. به طور مثال در مصیبت، صبر، مشیت الهی است برای خودش و در مسیر رضای خودش؛ جزع، فزع، ناله، انتقام و... هم مشیتهای الهی است، اما برای ما و در مسیر تلذذ نفسمان.
حال اگر منصفانه به فراز و نشیبهای زندگیمان توجه کنیم، میبینیم که اغلب در میدانهای مختلف کدام مشیت را انتخاب میکنیم! یک روز اقبال دنیا مشیتمان را تعیین میکند؛ وارد باغ پر نعمت دنیا میشویم و سرمستانه و غافلانه میگوییم: "ما أظُنُّ أنْ تَبیدَ هذِهِ أبَداً"7! و روز دیگر در ادبار دنیا چنان دچار خسران میشویم که مدام جزع و فزع میکنیم و ناله میزنیم "عدالت خدا پس کجاست؟". یعنی اغلب مشیتمان را بر اساس رضا و لذتهای نفسانی خودمان تعیین میکنیم؛ نه رضای الهی.
ببینید امام حسین(علیهالسلام) چگونه مشیت مورد رضای خدا را یافت! ایشان میتوانست زنده بماند، حجّش را تمام کند و در مسیر دینداری حرکت نماید؛ اما فهمید خدا میخواهد او را قتیل ببیند، نه اینکه خدا بر او حتم و جبر کرده که قتیل بشود؛ لذا بر سبیل اختیار، مسیر اکمل بندگی را انتخاب کرد. مسلماً اگر ایشان مسیری غیر از شهادت را برمیگزید، خدا هم غیر از شهادت را برای حضرت تقدیر میکرد؛ اما چون حسین(علیهالسلام) مانند اجدادش خواستش را در خواست خدا فانی کرده بود، همان چیزی را که خدا میپسندید و به آن راضی بود، انتخاب کرد.
در روایتی از امام هادی(علیهالسلام) درباره مشیت خدا چنین آمده است:
"بِالْعِلْمِ عَلِمَ الأشْیاءَ قَبْلَ كَوْنِهَا وَ بِالْمَشِیةِ عَرَفَ صِفَاتِهَا وَ حُدُودَهَا وَ أنْشَأهَا قَبْلَ إِظْهَارِهَا."8
خداوند با علم أشیاء را پیش از بودن آنها دانسته است و با مشیت، صفات و حدود آنها را شناخته و پیش از آشکار شدنشان، آنها را إنشاء کرده است.
یعنی خداوند به علم ذاتی و ازلی خود به همهی اشیاء قبل از اینکه واقع شوند و قالب بگیرند، علم داشته است و بر اساس همین علم ذاتی، ویژگیها و حدود همهی اشیاء را شناسانده، و قبل از وقوع خارجی آنها، صورت علمیشان را ایجاد نموده است. این مرحله همان مشیت الهی است.
صورت علمی اشیاء مکشوف ذات اقدس اله است؛ لذا خداوند حدودی را که اشیاء از آن لاتعینی، تعین بگیرند، با مشیت تعیین میکند و با همهی خصوصیات آن شیء که در علم الهی هست، مقدرات او را رقم میزند. مشیت شامل همهی اموری است که واقع میشوند و آنچه خدا از آن نهی کرده نیز از این قضیه استثنا نیست. اما آیا این شائبهی جبر را پیش نمیآورد؟ خیر. علم خدا تابع معلوم است؛ یعنی مثلاً خدا ما را از انجام معاصی نهی فرموده، ولی ما به اختیار خود آنها را مرتکب میشویم. خداوند هم از قبل میدانسته که ما با اختیار و انتخاب خود به آن گناهها تن خواهیم داد؛ پس بر اساس همان علم ذاتی، صورت علمی آنها را از قبل خلق فرموده است. از این رو میتوان پذیرفت که خدا ما را از انجام کاری نهی کند، اما در عین حال سر زدن آن را از ما به اختیار خودمان، مشیت نموده باشد.
لازم به ذکر است علم خدا به هیچ وجه سبب انجام فعل نیست؛ یعنی معصیتکار، با کمال اختیار دست به نافرمانی زده، نه به جبر؛ و خدا هر چند به انتخاب وی عالم است و آنچه را که او با اختیار خود انتخاب خواهد کرد، معلوم خداوند است، اما در این انتخاب شریک نیست.
قبل از اینکه تک تک ما در عالمِ "شرایط و زمینهها" و "عِدّه و عُدّهها" قرار بگیریم، ذات اقدس الهی به حقیقت ما و اینکه ما در باطن چه کسی هستیم، به کجا خواهیم رفت، چه کار خواهیم کرد، بین رضای خدا و رضای نفس و شیطان کدام را انتخاب خواهیم کرد و...؛ بر همهی اینها آگاه بوده است؛ لذا مطابق آن مسیری که در هر مرحلهای از زندگی انتخاب خواهیم کرد، چه خیر باشد و چه شر، مشیتی قرار داده است.
اما برای اینکه مبادا در ذهن ما شائبهای از جبر خطور کند، سنت مهمی برای هدایت ما به نام "بداء" نیز فراهم کرده؛ بداء یعنی آنچه مورد مشیت خدا واقع شده، تا پیش از عینیت یافتن قابل تغییر است. به عبارت دیگر ممکن است خدا صورت علمی چیزی را ایجاد کرده باشد، اما پیش از آنکه آن چیز تحقق و وقوع خارجی یابد، آن صورت علمی را "محو" و صورت علمی دیگری را به جای آن "اثبات" کند. بداء روزنهای است که خدا آن را بر تمام مشیتهایش حاکم کرده است تا اگر ما تصمیم داریم راهی خلاف رضایت او را در پیش گیریم، بتوانیم با برگشتی قلبی و درونی، همه چیز را عوض کنیم و اهل نجات شویم.
درست است که هرگز نمیتوان فهمید چه کسی با استفاده از بداء سرنوشت خود را تغییر داده است، اما قطعاً در طول تاریخ بودهاند انسانهایی که با این سنت زیبای الهی، خود را از درک شقاوت به اوج سعادت کشاندهاند؛ سعادتی که خداوند برای همهی ما انسانها خواسته است. حال اگر در زندگی سی، چهل، پنجاهسالهی خود فرصتهای بیشماری را از دست دادهایم و اکنون با شناختن و یافتن جایگاه حقیقی خود، میخواهیم خطاهای گذشتهمان را جبران کنیم، طبق سنت بداء الهی میتوانیم مسیر مشیت خود را عوض نماییم.
البته نباید فرصتها را از دست داد! بارها شده که روزنهای رو به نور، برای قلبهای من و شما باز شده و نفحهای روحانی به ما رسیده، اما آن قدر دو دوتا چهارتا کردهایم و حرکت نکردهایم که آن فرصت نورانی را از دست دادهایم؛ لذا جا دارد که لحظات را دریابیم و تا به عینیت شقاوت نرسیدهایم، از سنت بداء نهایت بهره را ببریم.
پینوشت:
[1] سوره فاطر، آیه 8.
[2] الکافی، ج1، ص262.
[3] لهوف، ص65 : "یا حُسَینُ، اخْرُجْ فَإِنَّ اللهَ قَدْ شَاءَ أنْ یرَاكَ قَتِیلاً".
[4] تفسیر نهج البلاغه، علامه جعفری، ج8، ص26.
[5] سوره اسراء، آیه 20.
[6] اقبال: رو آوردن؛ ادبار: پشت کردن.
[7] سوره کهف، آیه 35 : من گمان نمىكنم هرگز این باغ نابود شود!
[8] توحید شیخ صدوق، ص 335.
نظرات کاربران