خلاصه بحث بصیرت
(جلسه دهم)
دانستیم طبق تعریف علامه جعفری(رحمةاللهعلیه)، مشیت الهی، همان صورت علمی اشیاء و وقایع، قبل از وقوعشان در خارج است که در آن، همهی صفات و خصوصیات اشیاء، قبل از موجود شدنشان، ثبت شده است؛ و نکتهی مهم، آنجاست که این تعریف از مشیت، شامل تمام امور میشود، حتی اموری که مورد نهی خداست! به این معنا که چون مشیت خدا به اختیار انسان تعلق گرفته است، خدا هیچ کس را مجبور به طاعت نمیکند؛ بلکه او از قبل میداند که هر کس چه میکند و مشیتش هم، تبعاً به عمل او تعلق میگیرد، چه طاعت باشد و چه گناه.
با این تعریف، میتوان مشیت را دو قسم دانست: یکی مشیتی [یعنی آن صورت علمی] که مورد رضای خداست، و دیگری مشیتی که مورد رضای خدا نیست. و تنها چیزی که مشیت خداست، ولی مورد رضایت او نیست، شیطان و گناه است؛ که در قرآن فرمود: "لاتَعْبُدُوا الشَّیطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ"1. غیر از این، در سایر اتفاقات و فراز و نشیبهای دنیا، هر چه باشد، مورد رضای خداست و ما هم باید به رضای او و هر چه برایمان میخواهد، راضی باشیم؛ چون ما همهی صلاح خود را نمیدانیم و او که میداند، بر اساس ساختار ابدی و سعادت ما، برایمان پیش میآورد.
اما ما اغلب، فقط سعی میکنیم کاری کنیم که خدا از ما راضی باشد؛ ولی این، کافی نیست و خودمان هم باید از او راضی باشیم؛ "رَضِی اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ"2. آنجا که خدا از ما راضی میشود، تشریع است که باید طبق دستورات او عمل کنیم. اما علاوه بر امور تشریعی، در امور تکوینی، ماییم که باید به تمام احکام و مشیتهای الهی برای خود، راضی باشیم؛ و رضایت ما از خدا، رضایت برتر ثانوی او از ما را به ارمغان میآورد که نتیجهاش، تخلّق به اخلاق الهی و انس گرفتن با اسماء اوست. این جمع بین رضای خدا و انتخاب و اختیار بنده است؛ چنانکه حضرت حسینبنعلی(علیهالسلام) فرمود: "رِضَی اللهِ رِضَانَا أهْلَ الْبَیتِ"3. او میدانست و شك نداشت که خدا از او راضی است؛ ولی در میدانی قرار گرفته بود كه خود باید از خدا راضی میشد و از این رو، مشیت مورد رضای الهی را برگزید؛ که: "إِنَّ اللهَ قَدْ شَاءَ أنْ یرَاكَ قَتِیلاً"4.
بنابراین هر جا که ما بر اساس امیال نفسانی و گناه، حرکت کردیم، با مشیت خدا، ولی بدون رضایت او رفتهایم؛ و هر جا که بدون دغدغهی درونی و با رضایت به خواست خدا عمل کردیم، طبق مشیت مورد رضای او رفتهایم، اگر چه ظاهراً شکست بخوریم و از حقّ طبیعی و خواستههای مُباحمان هم محروم شویم. ما حتی در میدانهای فراز و نشیب كه مطابق با راحتی و امیالمان نیست و برایمان سخت است، باید به خواست خدا راضی باشیم، ریش و قیچی را به دست او دهیم و هرگز برای رهایی از سختیها، مرتکب معصیت نشویم. که نتیجهی این نوع حرکت، سعادت ابدی است.
به عنوان مثال در نظر بگیرید بدون اینکه تقصیری داشته باشیم، کسی به ما ظلم کند. مسلماً خدا به این ظلم، راضی نیست؛ چون آن فرد، مرتکب گناه شده است. ولی ما که گناهی مرتکب نشدهایم، آن میدان برایمان، هم مشیت و هم رضای خداست که طبق علم و حكمت خود و استعدادهای ما برایمان قرار داده است. حال اگر در این میدان، بیصبری کنیم و تقصیر را گردن خدا بیندازیم، ما هم او را از خود، ناراضی کردهایم؛ اما اگر تسلیم مشیت و رضای خدا شویم و راضی باشیم و بدون معصیت و اعتراض، وظیفهمان را انجام دهیم، رضایت ثانوی خدا شامل حالمان میشود، صبر و حلممان را بالا میبرد و به جای جزع و فزع، قوای الهیمان فعال میگردد؛ حال آنکه اگر در آن میدان قرار نمیگرفتیم، معلوم نبود بتوانیم به اینجا برسیم. و البته این، مشیتی است که فقط و فقط خدا میداند.
مسئلهی مهم دیگر، این است که مشیت الهی هر چه باشد، تا قبل از اینکه تحقق عینی پیدا کند، میتواند مورد بداء قرار گیرد. یعنی صورت علمی، تا زمانی كه به عینیت و وقوع خارجی نرسیده، قابل محو و اثبات است؛ اما هنگامی كه واقع شد و به عینیت خارجی رسید، دیگر بداء در آن نیست. به عنوان نمونه در مثال قبل، اگر مطابق رضایت خدا عمل کنیم، که هیچ؛ ولی اگر در درونمان مذبذب و دودل باشیم و به قول بزرگان، احتیاط كنیم، تا وقتی خلاف رضای خدا را پیاده نكردهایم و به عینیت درنیاوردهایم، ممكن است بداء شود و خداوند، روحیات و حالات درونی قلبمان را عوض کند تا كاری كنیم که او از ما راضی باشد و ما نیز از او راضی باشیم. اما وقتی خلاف رضای خدا را پیاده كردیم، دیگر بداء به آن، تعلق نمیگیرد.
همین است که همواره ما را به احتیاط و مراقبت، توصیه کردهاند، تا هر کاری را نکنیم، هر حرفی را نزنیم و...؛ و دقت و توجه داشته باشیم که اگر آنچه میخواهیم بکنیم، خلاف رضای الهی است، از انجام آن منصرف شویم، تا بتوانیم مورد سنت بداء قرار گیریم. البته بداء، جزء اختیارات تامّ خداست که فقط و فقط خودش میداند و ما در آن، نه اختیاری داریم و نه میدانیم كجا، کی، چگونه و به چه کسی تعلق میگیرد؛ پس فقط مسئولیم بر اساس تكالیف قضا و قدر، راهمان را برویم. با این حال از ما خواستهاند هر روز صبح و شام (بعد از طلوع و قبل از غروب آفتاب) سه مرتبه با معرفت، این دعا را بخوانیم:
"اللَّهُمَ مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الأبْصَارِ، ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِینِكَ وَ لاتُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنِی وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أنْتَ الْوَهَّابُ وَ أجِرْنِی مِنَ النَّارِ بِرَحْمَتِكَ. اللَّهُمَّ امْدُدْ لِی فِی عُمُرِی وَ أوْسِعْ عَلَی فِی رِزْقِی وَ انْشُرْ عَلَی رَحْمَتَكَ؛ وَ إِنْ كُنْتُ عِنْدَكَ فِی اُمِّ الْكِتَابِ شَقِیاً، فَاجْعَلْنِی سَعِیداً؛ فَإِنَّكَ تَمْحُو مَا تَشَاءُ وَ تُثْبِتُ وَ عِنْدَكَ اُمُّ الْكِتَابِ."5
پروردگارا، ای دگرگونکنندهی قلبها و دیدگان؛ قلب مرا بر دینت، ثابت کن و پس از اینکه هدایتم کردی، قلبم را منحرف نگردان و از نزد خود، رحمتی بر من ببخش، که همانا تو بخشندهای؛ و به رحمتت، مرا از آتش، پناه ده. پروردگارا، عمر مرا طولانی و روزیام را وسیع کن و رحمتت را بر من بگستران؛ و اگر در نزد تو در امّالکتاب، شقی هستم، مرا سعید قرار ده. پس همانا تو آنچه را که بخواهی، محو و آنچه را بخواهی، اثبات میکنی و امّالکتاب، در نزد توست.
یعنی باید هر روز بداء را از خدا بخواهیم؛ چون ما نه در ظاهر و فعل، بلکه در درون، پیوسته در معرض شقاوتیم و معلوم نیست در پیشامدها و دگرگونی حالات درونی، بتوانیم خود را كنترل كنیم. ممكن است در مقابل احكام تكوینی و تشریعی خداوند، راضی نباشیم و بی آنکه بفهمیم، در طرفةالعینی، شقی شویم؛ یا برعکس. هر لحظه، ممکن است به خاطر عدم رضایت ما از خدا، كارهای خوبمان محو و کارهای بدمان اثبات شود و یا ممكن است به خاطر رضایتمان از او، كارهای بدمان محو و کارهای خوبمان ثبت و ضبط شود، یعنی اثرش در وجود و روند حركتمان تثبیت گردد؛ که این، بداء است و چون و چرا هم ندارد. بداء، اوج عظمت، محبت و رأفت خدا به بندگان است، كه اگر چه در تجلی علمی، رو به شقاوت میروند، اما ممکن است در یك لحظه، درونشان برگردد و از شقاوت به سعادت، رجعت کنند.
لذا اعتقاد به بداء، اثرات تربیتی گوناگونی دارد که از جملهی آنها، توکل بر خدا، اتصال به غیب، امیدواری تا آخرین لحظات عمر، حسنظن به مردم به خاطر احتمال وقوع بداء دربارهی آنان و مهمتر از اینها، رهایی از اسارت ظواهر است؛ چون دیگر فرد تمام بندگی خود را در خم و راست شدنها نمیبیند و میفهمد كه درونش هم باید عوض شود.
اعتقاد به مسئلهی بداء، از ضروریات مذهب ماست که در روایات، بسیار به آن، اشاره شده است. از جمله در كافی، ج1، ص147 از امام صادق(علیهالسلام) روایت شده:
"إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَینِ: عِلْمٌ مَكْنُونٌ مَخْزُونٌ لایعْلَمُهُ إِلاَّ هُوَ؛ مِنْ ذَلِكَ، یكُونُ الْبَدَاءُ. وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أنْبِیاءَهُ، فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ."
همانا خدا، دو علم دارد: یکی علم پوشیدهی مخزون که جز خودش نمیداند و بداء، از آن است؛ و دیگری علمی که آن را به ملائکه و انبیاء و رسولان آموخته، پس ما آن را میدانیم.
و در روایت دیگر فرمودهاند: "مَا بَدَا لِلَّهِ فِی شَیءٍ، إِلاَّ كَانَ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أنْ یبْدُوَ لَهُ."6
خدا در چیزی بداء ندارد، مگر اینكه پیش از آن، در علم او بوده است.
در انتهای بحث، مسئلهی قضا و قدر مطرح شده و اینکه قضای الهی، دو قسم است: یكی قابل تغییر و دیگری غیر قابل تغییر. همچنین مقدّرات، دو نوعاند: اموری كه مصلحت دائمی دارند، یعنی قانونشان هرگز تغییر نمیكند؛ و اموری كه غیر حتمیاند و مصالح آنها تابع حركت، یا بهتر بگوییم، تابع اختیار ماست؛ یعنی خداوند، آنها را نسبت به ما معلّق گذاشته، اگر چه برای خودش، همه چیز روشن است. مثلاً دعا و صدقه، یكی از شرایط این تعلیق است که میتواند آن را ثابت یا لغو کند.
پینوشت:
[1] سوره یس، آیه 60 : شیطان را نپرستید، که همانا او برای شما، دشمنی آشکار است.
[2] سوره بینه، آیه 8 : خدا از آنان راضی است و آنان از او راضیاند.
[3] لهوف، ص61 : رضای خدا، رضای ما اهلبیت(علیهمالسلام) است.
[4] لهوف، ص65 : همانا خدا خواست که تو را کشته ببیند!
[5] مفاتیح الجنان، اعمال وقت طلوع و غروب آفتاب.
[6] الكافی، ج1، ص148.
نظرات کاربران