خلاصه بحث بصیرت
(جلسه نوزدهم)
انگیزههای محبت
در جلسهی قبل، به آیاتی از قرآن مجید اشاره کردیم که به موضوع عمل و ارزش و اهمیت آن پرداختهاند و چهار گروه از این آیات را بیان نمودیم. گروه پنجم، آیاتی هستند که ایمان و عمل صالح را موجب هدایت و افزایش علم و روشنایى میدانند؛ و از آن دسته است:
- "إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یهْدیهِمْ رَبُّهُمْ بِإیمانِهِمْ."[1]
این آیه، از نوعی هدایت، سخن میگوید که موجب افزایش ایمان مؤمنین میشود. این هدایت، همان هدایت ثانوی است که با آن، انسان در یک رتبه نمیماند و اندیشه، عقیده، اخلاق و فعل او مدام ارتقا مییابد.
- "رَسُولاً یتْلُوا عَلَیكُمْ آیاتِ اللهِ مُبَیناتٍ لِیخْرِجَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ."[2]
و منظور از ظلمت برای انسان، هر مرحلهای جز انسانیت است که در آن، متوقّف شود! مثلاً ماندن در رتبهی حیوانیت و امیال و غرایز حیوانی، برای او یعنی ماندن در ظلمت؛ در حالی که حیوانیت برای حیوان، کمال است و ظلمت نیست. طبق این آیه، ایمان و عمل صالح، انسان را از بُعد ظلمانی وجودش به سوی نور یعنی عقل، انسانیت و ملکوت، رهنمون میشود.
این آیات، نشان میدهد کسی که ایمان و عمل صالح دارد، مدام در حال حرکت و صیرورت و طی مدارج بالاتری از علم و عمل است و حدّ ایستایی و توقف ندارد. پس اگر فکر میکنیم ایمان و عمل صالح داریم، اما میبینیم که هیچ ارتقاء وجودی و پیشرفت معنوی نداریم، باید نگران شویم!
گروه ششم، آیاتى هستند كه محبت را زاییدهی ایمان و عمل صالح معرفی مىكنند:
"إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً."[3]
همهی ما، محب اهلبیت(علیهمالسلام) هستیم؛ اما محب بودن، به تنهایی کافی نیست. چنانکه حتی اهالی کوفه هم که خون به جگر امام علی(علیهالسلام) کردند، محبّ او بودند! باید کاری کنیم که مثل سلمان و ابوذر و مقداد شویم، که نه تنها آنان علی(علیهالسلام) را دوست داشتند، علی(علیهالسلام) هم آنان را دوست داشت و در نتیجه، محبوب خدا هم بودند. اگر ما شیفتهی امام زمان خود باشیم و برایش بمیریم، اما دل او از ما راضی نباشد و سبک زندگیمان را نپسندد، نمیتوانیم از او، فیض وجودی بگیریم. به همین دلیل است که در زیارت امینالله از خدا میخواهیم ما را نه تنها محب، بلکه محبوب و مورد پسند اولیاء خود قرار دهد:
"اللّهُمّ فَاجْعَلْ نَفْسِی... مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِیائِكَ، مَحْبُوبَةً فِی أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ."[4]
گروه ششم آیات، راه را به ما نشان میدهند، که برای محبوب شدن نزد کسی که او را دوست داریم، باید ایمان و عمل صالح داشته باشیم؛ همان طور که حضرات معصومین(علیهمالسلام) که بالاترین درجهی ایمان و عمل صالح را داشتند، محبوب کل هستی بودند.
علی(علیهالسلام) چون محبوب خداست، آسمانی و زمینی، گنهکار و بیگناه، و دوست و دشمن، او را دوست دارند. حسینبنعلی(علیهالسلام) محبّ و محبوب خدا بود و چون مسیر محبوبیت را با ایمان و عمل صالح طی کرد، به مقام ثاراللّهی رسید. او همه چیزش را نثار محبوب کرد؛ ما برای محبوب خود، چه کردهایم و چقدر از دست دادنها را به خاطر او پذیرفتهایم؟
از دیدگاه علامه جعفری(رحمةاللهعلیه)[5] محبت، چهار عنصر دارد. عنصر اول، «محب» یا كسى است كه محبت مىورزد؛ و عنصر دوم، «محبوب» یعنی شخص یا موضوعى است كه مورد محبت قرار مىگیرد.
عنصر سوم، «محبت» است كه همگان مفهوم آن را مىدانند و كم و بیش، طعم آن را چشیدهاند. محبت، مراحل و خواص مختلفی دارد و درجات آن از یک سلام متعارف، آغاز میشود و در شدت و قوّت، به جایی میرسد که محب، نه تنها حاضر است جان خود را فدای محبوب کند، بلکه آرزو میکند ای کاش هزار جان میداشت و با هر هزار، در راه معشوق میمرد و زنده میشد و دوباره جان خود را به او تقدیم میکرد[6]!
عنصر چهارم، انگیزهی محبت است که ارزش محبت را تعیین میکند و انواعی دارد. گاه انگیزههاى محبت، وابسته به قوانین جبرى است كه در طبیعت انسانها وجود دارد؛ مانند قانون مادرى و فرزندى. علاوه بر این، احتیاج و جلب سود نیز از عواملی هستند که سبب محبت میشوند.
اما قسم دیگرى از عوامل محبت داریم كه به طور مستقیم از امور مادى محض نیستند و به نوعی از خواستههاى روانى ما برمىگردند؛ مانند زیبایى كه به طور كلى، یكى از خواستههاى فطری ماست.
محبت به انگیزهی رفع احتیاج و جلب سود، از معاملهگرى آدمى است. محبت به خاطر قوانین جبری و خواستههای روانی نیز، نشاندهندهی وضع طبیعى روان آدمى است كه ریشههاى جبرى دارد. تمام این اقسام انگیزهها، چون ارزشی نیستند، به هر حال رو به فنا میروند و پیوند محبت را سست میکنند. مثلاً اگر یک روز، آن کسی که نیاز ما را برطرف میکرد یا به ما سود میرساند، دیگر نتواند برایمان کاری کند، دوستش نخواهیم داشت. یا کسی را که به خاطر زیبایی ظاهریاش دوست داریم، اگر این زیباییاش را از دست بدهد، دیگر دلیلی برای دوست داشتنش نداریم! حتی همان مادری که اینجا خود را برای فرزندش فدا میکند، فردا حاضر میشود فرزندش را فدای خود کند تا از عذاب، رهایی یابد[7]!
همین است که خداوند میفرماید: "الْأَخِلاَّءُ یوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ"[8].
در روز قیامت، تمام دوستیها به دشمنی تبدیل میشوند، مگر دوستیهای ارزشی بر اساس تقوا!
پس کجاست آن محبت اصیل که ارزش ذاتى و مستقل از سودجویىها و جبر روانى آدمى دارد؟ کجاست محبتی که بالاترین و عالیترین محرّک انسان برای رسیدن به کمال انسانی است؟ محبتی از جنس دوستی دوطرفه بین انسان و معبود: "یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَهُ"[9] و "رَضِی اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ"[10]!
ما انسانها، استعداد محبت ورزیدن داریم. از سوی دیگر هم، گرایش به كمال داریم و چون گرایش بدون محبت، ممكن نیست، ما محبت به كمال داریم و كمال، محبوب ماست. محبت اصیلى كه ارزش ذاتى دارد نیز، منحصر در به فعلیت رسیدن همین گرایش و محبت به كمال در ذات انسانى است و چون گرایش به کمال، با گرایش به خودخواهی تناقض دارد، محبت اصیل ارزشی، با خودمحورى ناسازگار است.
در محبت اصیل، پاى شخصیت آدمى در كار است و آگاهى به موضوع محبوب، نخستین شرط اساسى آن است؛ زیرا محبت کوركورانه، چندان ارزش ندارد. پس محبت حقیقی، با عقل سازگار است و از این رو، انسان را به سودرسانی به دیگران، وادار مىكند؛ چون عقل به انسان مىگوید هر قدمی که برای سود شخصی خود بردارد، او را به مرگ که مساوی است با از دست دادن تمام این محبوبهای وهمی، نزدیک میکند؛ اما محبت حقیقی، او را به حرکت برای سعادت همگان میکشاند و مرگ را پل رسیدن به محبوب میسازد.
البته آن آگاهى و تعقّلى، شرط اساسی محبت است، كه بتواند شخصیت محب را در جذبهی محبوب قرار داده، آن محبت را جزیى از شخصیت محب کند.
علاوه بر این، آنچه مىتواند محبوب ما قرار گیرد، حقیقتى است كه موصوف به كمال باشد؛ زیرا هیچ بشر عاقلى، به موضوعى پستتر از موقعیتى كه خودش دارد، محبت نمىورزد! به عنوان مثال، انسانی که از عظمت و بزرگی شخصیت خود آگاه است، هرگز حاضر نمیشود یک قطعه الماس را - اگر چه گرانترین قیمت را دارد- جزء فعال شخصیت خود کند. همچنین است سایر موضوعات از نباتات و حیوانات، كه قطعاً موجودیتى پایینتر از شخصیت انسانى دارند.
از اینها که بگذریم، کمال محبوب انسان، نسب و نژاد برتر هم نیست، و نه زیبایى ظاهری و نه حتی هوش بالا؛ کمال، به ایمان و عمل صالح است و ملاك شایستگى انسان براى محبت اصیل، معرفت و ایمان و عملى است كه با هدفگیرى آرمانى، جهت داده مىشود.
[1]- سوره یونس، آیه 9 : همانا كسانى كه ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، پروردگارشان آنان را به ایمانشان هدایت میكند.
[2]- سوره طلاق، آیه 11 : پیامبرى كه آیات روشن خدا را بر شما میخواند، تا كسانى را كه ایمان آورده، اعمال صالح انجام دادهاند، از تاریكىها به سوى نور، بیرون آورد.
[3]- سوره مریم، آیه 96 : همانا كسانى كه ایمان آورده، اعمال صالح انجام دادند، به زودى [خداى] رحمان براى آنان [در دلها] محبتى قرار خواهد داد.
[4]- بارالها، جان مرا... محبّ خاصان اولیاء خویش و محبوب در زمین و آسمانت قرار ده.
[5]- ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج4، ص34.
[6]- اللهوف على قتلى الطفوف، صص92-93 : زهیربنقین، از شهیدان کربلا بود که به امام حسین(علیهالسلام) گفت: "وَ اللَّهِ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، لَوَدِدْتُ أنِّی قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ أَلْفَ مَرَّةٍ، وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ دَفَعَ الْقَتْلَ عَنْكَ وَ عَنْ هَؤُلَاءِ الْفِتْیةِ مِنْ إِخْوَانِكَ وَ وُلْدِكَ وَ أَهْلِ بَیتِكَ"؛ به خدا ای فرزند رسولالله، آرزو داشتم هزار بار میمردم و زنده میشدم و خداوند، کشته شدن را از تو و این جوانان از برادران و فرزندان و اهلبیتت، دور میکرد.
[7]- سوره معارج، آیه 11 : "یوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یفْتَدی مِنْ عَذابِ یوْمِئِذٍ بِبَنیهِ".
[8]- سوره زخرف، آیه 67 : در آن روز، دوستان دشمن یكدیگرند، مگر پرهیزكاران.
[9]- سوره مائده، آیه 54 : خدا، آنان را دوست دارد و آنان هم خدا را دوست دارند.
[10]- سوره مائده، آیه 119 : خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند.
نظرات کاربران