خلاصه بحث بصیرت
(جلسه بیست و دوم)
روزی، ثروت، تجمل
بحث را با مقدمهای در مورد اهمیت توجه به جسم برای تعالی روح، آغاز میکنیم. پزشکی و طب، ریشه در تعادل مزاج دارد. خداوند، بدن انسان را از چهار عنصر طبیعت آفرید و آنها را نضج داد، تا معتدل شوند؛ و وقتی به تعادل رسیدند، از روح خود در او دمید: "فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی"[1]. این مسئله، اشاره دارد به اینکه تا بدن به عنوان قالب روح، معتدل نباشد، قابلیت پذیرش اسماء الهی را ندارد و آنها را ناقص، ظهور خواهد داد. اینجاست که اهمیت متعادل کردن جسم با تغذیهی حلال و طیّب، مشخص میشود.
بر این اساس در ادامهی جلسهی قبل، بنا داریم با تعریف تجمل، ثروت و ضرورت، به سبک زندگی مناسبی برای تعادل جسم برسیم. در مقولهی اقتصاد، هر چیزی که در ادامهی حیات معقول، دخالت مثبت داشته باشد، ضرورت حیات طیّبه است و هر چیزی که غیر از این باشد، یا ثروت است یا تجمّل.
ضرورت، بهرهبرداری از زندگی و تأمین نیازهای حیات حیوانی در مسیر حیات معقول انسانی است؛ و تجمل، وسیلهی اشباعِ "میخواهم" هاست که خارج از ابعاد اصیل حیات معقول و انسانی باشد و فقط "منِ" طبیعی و حیوانی را تقویت و ارضا کند. البته تجمل نیز اگر به بُعد اصیل وجود و حیات انسان که همان اسماء، فطرت و روح الهی است، آسیب نرساند و به اجتماع و روند حرکت اقتصادی آن نیز ضرری وارد نکند، میشود ثروت؛ که آن هم مطرود و مذموم نیست.
در اسلام، کار و تلاش برای کسب روزی حلال، اصالت دارد و حتی در میدان عروج انسانی، جهاد و عبادت به حساب میآید. ابنخلدون در تعریف رزق میگوید: اگر سود حاصل از كار و اكتساب، به خود آدمی برگردد و او آن را در راه مصالح و احتیاجاتش مصرف کند، رزق گفته میشود[2]. اما نکتهی مهم، این است که اولاً سود باید حاصل از تلاش باشد، نه حاصل از دزدیدن کار، بیتعهدی و بُروکراسی؛ و ثانیاً اینکه میزان سود و درآمد، باید متناسب با کار باشد.
حتماً همهی ما افرادی را دیدهایم که با وجود کار و تلاش شبانهروزی، درآمد چندانی ندارند؛ اما برخی سرمایهداران هستند، که بدون هیچ زحمتی، سرمایهی خود را چند برابر میکند و هر روز ثروتمندتر میشود. که این درآمد، حتی اگر حرام نباشد، به روح و ابعاد انسانی، لطمه میزند.
رسول اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) میفرماید:
"هَلْ لَكَ مِنْ مَالِكَ، إِلاَّ مَا أكَلْتَ فَأفْنَیتَ، أوْ لَبِسْتَ فَأبْلَیتَ، أوْ تَصَدَّقْتَ فَأمْضَیتَ؟"[3]
آیا از مال تو، غیر از آنچه میخوری و فانی میکنی، یا آنچه میپوشی و کهنه میکنی، یا صدقه میدهی که برایت بماند، چیزی برای توست؟
در واقع رزق و روزیِ طیّب، دسترنج شخص است که در رفع احتیاجات او صرف شود؛ وگرنه آن منافعی که در رفع احتیاجات بهرهبرداری نشود، ثروت اندوخته است که اگر حلال باشد، حساب دارد و اگر حرام باشد، عقاب خواهد داشت؛ چنانکه روایت داریم: "فِی حَلالِهَا حِسَابٌ وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ"[4]. اما روزیِ خداداه، حساب ندارد. از امام صادق(علیهالسلام) روایت داریم که در خصوص آیهی "ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ"[5] فرمودند: همانا خداوند، کریمتر از آن است که مؤمنی را از غذا و خوراکش بپرسد[6]!
خداوند از ما میخواهد که روزیِ خود را نزد او جستجو کنیم؛ میفرماید: "فَابْتَغُوا عِنْدَ اللهِ الرِّزْقَ"[7]. و آنچه نزد خداست، مربوط به حیات معقول است. پس روزیِ الهی که خدا مقدّر کرده و مستند به خداست، مساوی است با مصرف معقول، و با تجملات و ثروتهای اندوخته، سازگار نیست. اگر هم این قدر به قناعت و مصرف در حد ضرورت، سفارش شده، از آن روست که اگر بخواهیم خواستههای نفس را اجابت کنیم، سیری ندارد و به حد مشخصی از ثروت و تجمل، قانع نمیشود؛ بلکه مقتضیاش این است که هر چه به او بدهیم، بیشتر میخواهد. اما اگر فقط به قدر ضرورت در اختیارش قرار دهیم، ادب میشود و به سوی کمالش میرود.
از طرف دیگر، زیادهخواهیهای اقتصادی، حیات اجتماعی را نیز مختل میکند و تضاد طبقاتی، فقر، جرائم و... را موجب میشود. همان طور که سرمایهداری غربی، اقتصاد و در نتیجه کل سیستم جهان را بیمار کرده است؛ "ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أیدِی النَّاسِ"[8]. پس اموال و منافعی را که با قدرت و حیلهگری، استثمار ظالمانهی دیگران، و تولید و عرضهی مواد مضر و تجملات ویرانگر حیات معقول به دست میآید، نمیتوان رزق خدادادی دانست.
قرآن نیز شاهد این مطلب است که ثروت اندوخته، مزاحمی برای حیات معقول فرد و اجتماع است؛ از جمله، این آیه که در مذمّت کنز میفرماید:
"وَ الَّذینَ یكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاینْفِقُونَها فی سَبیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ ألیمٍ."[9]
و کسانی که طلا و نقره میاندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمیکنند، پس آنان را به عذابی دردناک، بشارت ده.
پول اعمّ از طلا و نقره، چیزی است که میتواند وسیلهی تبادل کالا در اجتماع شود. اما اگر آن را به صورت پولِ انباشته یا کالاهای تجملی گرانقیمت نگه داریم، مانع از جریانِ آن شدهایم و چرخهی اقتصادی اجتماع را مختل کردهایم. گذشته از این، اندوختن بیش از اندازه، ناشی از ضعف توحید و توکل است؛ یعنی خدا را روزیرسان نمیدانیم و همیشه ترسِ نداشتن و کم آوردن داریم.
خداوند در آیهی دیگر، برای اینکه ثروت فقط در دست سرمایهداران نچرخد، یک راهکار عملی معرفی میکند:
"ما أفاءَ اللهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أهْلِ الْقُرٰی فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیتامٰی وَ الْمَساكینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ كَی لایكُونَ دُولَةً بَینَ الأغْنِیاءِ مِنْكُمْ."[10]
آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آنِ خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [این اموال عظیم] در میان ثروتمندان شما دست به دست نشود!
یعنی باید فیء[11] را به افراد مستضعف و فقیر سپرد؛ چرا که اگر اموال مسلمانان به دست اغنیا بیفتد، ثروتِ اندوختهای میشود که به خودکامگی، ارضای هوای نفس و تباه کردن معیشت مردم، اختصاص مییابد.
به بیان قرآن، کسی که مال میاندوزد، "هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ" است؛ یعنی عیبجو و مسخرهکننده:
"وَیلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ. الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ. یحْسَبُ أنَّ مالَهُ أخْلَدَهُ."[12]
وای بر هر عیبجوی مسخرهكننده؛ همان كس كه مال جمع میکند و میشمرد؛ گمان میكند كه مالش، او را جاودانه میسازد!
چنین فردی با روحیهی سرمایهداری و با ثروت و داراییهایش، به دیگران طعنه میزند و شخصیتها را جریحهدار میکند. چنانکه میبینیم خود ما، به محض اینکه از لحاظ اقتصادی رشد میکنیم و لباس و خانه و فرم زندگیمان تغییر میکند، شأن خاصی برای خود قائل میشویم و دیگر حاضر نیستیم با طبقات کمدرآمدتر، رابطه داشته باشیم؛ یعنی ملاک ارزشگذاریمان، ثروت اشخاص میشود، نه شخصیت آنها!
به بیان دیگر در بیشتر موارد، دارایی، نه تنها ظاهر، بلکه روحیه، فکر و قلب ما را عوض میکند؛ به مال خود، دلخوش میشویم و قلبمان دچار قساوتی میگردد، که دیگر درد مردم را نمیفهمد و حقایق دین را درک نمیکند!
البته اسلام، مالکیت را به معنیِ اختصاص تصرف در یک موضوع به مالک، قبول دارد؛ اما هنگامی که این مالکیت، جنبهی هدف به خود گیرد، انسان را مملوک و اسیر خود میکند. یعنی دارایی، مالک انسان میشود، نه انسان، مالک دارایی؛ و این، زمانی است که دارایی، فکر و قلب او را مشغول کند، طوری که مدام نگرانِ از دست دادنش باشد و در فکر اینکه چطور به هر طریقی، آن را بیشتر کند؛ و از به دست آوردنش سرخوش و با از دست دادنش اندوهگین و فسرده شود. در نتیجه این مالکیت که قرار است به او امنیت و آرامش دهد، برایش اندوه و نگرانی و اسارت به ارمغان میآورد.
بنابراین اسلام با ثروت و مالکیت شخصی، به طور کلی مخالف نیست؛ بلکه اگر افراد، ثروت خود را در چرخهی اقتصادی اجتماع وارد کنند و با به جریان انداختن آن، به پیشرفت جامعه کمک نمایند، نه تنها ثروتشان مذموم نیست، بلکه توصیهشده و مطلوب است.
بر این اساس، مالکیت اختصاصی، تا جایی مُجاز است که به حیات اقتصادی جامعه، لطمه نزند. لذا به عنوان مثال اگر شرایط اجتماع مساعد باشد، در اختیار داشتن غذایی که برای چند ماهِ خانواده کفایت کند، نه احتکار است، نه ثروت اندوخته. اما در صورت پیش آمدن ضرورت اجتماعی، همان غذای چندماههی یک عائله، چیزی شبیه احتکار خواهد شد!
نقل است که در زمان امام صادق(علیهالسلام) گندم، کمیاب و گران شد. لذا ایشان به غلام خود دستور دادند ذخیرهی گندمشان را در بازار به مردم بفروشد و پس از آن، گندم را به طور روزانه خریداری کند و نیمی از طعام خانواده را با گندم و نیم دیگر را با جو تهیه نماید. سپس فرمودند: «من میتوانم برای خانوادهی خود، نان گندم تهیه کنم؛ ولی میخواهم خداوند، مرا بندهای ببیند که با مردم، همدردی میکنم!»[13]
امید است تکتک ما با عمل به دستورات اقتصادی اسلام، راه خود و جامعه را برای رسیدن به حیات طیّبه هموار گردانیم؛ إنشاءالله.
[1]- سوره حجر، آیه 29 : پس چون او را تسویه کردم و از روح خود در او دمیدم... .
[2]- به نقل از ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، علامه جعفری، ج4، صص68-69.
[3]- بحار الأنوار، ج70، ص138.
[4]- نهج البلاغه، خطبه 82.
[5]- سوره تکاثر، آیه 8 : سپس هر آینه از نعیم، سؤال خواهید شد.
[6]- بحار الأنوار، ج63، ص318 : "إنَّ اللَّهَ أكْرَمُ مِنْ أنْ یسْألَ مُؤْمِناً عَنْ أكْلِهِ وَ شُرْبِهِ".
[7]- سوره عنکبوت، آیه 17 : پس رزق را نزد خدا بجویید.
[8]- سوره روم، آیه 41 : فساد در خشکی و دریا ظاهر شد، به سبب آنچه مردم کسب کردند.
[9]- سوره توبه، آیه 34.
[10]- سوره حشر، آیه 7.
[11]- "فیء"، اموال دشمن است که به دست مسلمانان میافتد و فرق آن با غنیمت، این است که بدون زحمت و جنگیدن، به دست میآید. مانند اموال بنینضیر که صاحبانشان آنها را رها کردند و به دست مسلمانان افتاد.
[12]- سوره همزه، آیات 1 تا 3.
[13]- مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج18، ص43.
نظرات کاربران