جلوات درونی و بیرونی طاغوت
در ادامه بحث «تبعیت احسن» (جلسه چهارم 29 اسفند 1391) به بررسی موضوع « جلوات درونی و بیرونی طاغوت »می پردازیم.
دانستیم جلوهی بیرونی طاغوت، شیطان و حبّ دنیاست و جلوهی درونی آن، نفس امّاره و خودمداری است؛ و اگر انسان در درون خود، طاغوت نداشته باشد، شیاطین بیرونی، تسلطی بر او ندارند؛ که "إِنَّ كَیدَ الشَّیطانِ كانَ ضَعیفاً"1 و "إِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یتَوَكَّلُونَ"2. اما محوریت خود طبیعی یا طاغوت درونی، انسان را حتی به هوٰیمداری در دین میکشاند؛ تا جایی که در عین شرک، خود را موحد میداند؛ چنانکه خداوند در قرآن میفرماید: "أَ فَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه"3.
انسان خودمدار، در روز قیامت هم بر اساس ملکهی زشت خودبینی، تمام فساد خود را به گردن شیطان میاندازد. اما آنجا شیطان میگوید: من فقط دعوتتان کردم، در حالی که خدا هم دعوتتان کرد؛ من تسلطی بر شما نداشتم، اما شما به انتخاب خودتان، مرا اجابت کردید. پس باید نفس خودتان را سرزنش کنید، نه مرا؛ که اکنون، نه من میتوانم به شما کمک کنم و نه شما میتوانید مرا از آتش برهانید!4
اینکه هم شیطان و هم خدا، ما را دعوت میکنند و ما اختیار داریم که به هر کدام خواستیم، پاسخ مثبت دهیم، یعنی ذاتیِ ما نه سعادت است، نه شقاوت؛ بلکه مقتضی ما، هم این است که به خدا قرب پیدا کنیم و رنگ "صبغةالله" را بگیریم و هم اینکه از خدا دور شویم و رنگ شیطان را بگیریم.
حضرت علی(علیهالسلام) در خطبهی 7 نهجالبلاغه میفرمایند:
"اتَّخَذُوا الشَّیطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً؛ فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ."
همانا شیطان را ملاک كار خود گرفتند و شیطان نیز آنان را دام خود قرار داد؛ پس در دلهاى آنان تخم گذارد و جوجههاى خود را در دامانشان پرورش داد.
پس اگر از طاغوت، اجتناب نکنیم و به شیطان، میدان دهیم، کارمان سخت میشود. چون شیطان، آن قدر تدریجی، آرامآرام و موذیانه حرکت میکند، که اصلاً نمیفهمیم آنچه به ما میرسد، از جانب اوست. البته چون مقتضی تقوا هم در وجود ما فعال است و نهیب میزند، اوایل که میخواهیم کار بدی انجام دهیم، ناراحتیم و از اینکه دیگران بفهمند، میترسیم یا خجالت میکشیم. اما اگر به این نهیبها توجه نکردیم، دفعات بعد، همان عمل را راحتتر انجام میدهیم؛ چون دیگر تخم شیطان، به جوجه تبدیل شده است!
البته ناراحتی و پشیمانی بعد از گناه هم، مؤثر است؛ چون برای شیطان، تنگی و فشار میآورد و او دیگر نمیتواند راحت به کارش ادامه دهد. لذا اگر قلب به گناه، راضی نباشد، بالأخره توفیق توبه و جبران پیدا میکند؛ هر چند سخت است. همچنین ادراک فقر و نقص خود، مانع از آن میشود که تخم شیطان به جوجه تبدیل گردد.
اما کار شیطان، به اینجا ختم نمیشود! آن تخم شیطان که در سینهی انسان به تدریج جوجه شد، در دامنش رشد و پرورش مییابد و انسانی که سینهاش قفسی برای نگهداری جوجههای شیطان بود، دیگر با آنها مثل فرزندان خودش انس میگیرد! اینجاست که گرایشهایش عوض میشود و از حرام، لذت میبرد! دیگر سوز دعا و مناجات و شوق زیارت ندارد، یقین و محبتش نسبت به خوبان کمرنگ میشود، حقایق را جدی نمیگیرد، از معارف فرار میکند و دنبال تخدیر میرود، گناه و شرکت در جلسات لغو برایش عادی میشود و...! پس باید بسیار مراقب قلب بود که کار به اینجا نکشد.
اما از کجا بفهمیم شیطان در درون ما چه میکند و چگونه باید از او رها شویم؟
ما در هر دم و بازدم و در هر فعل و قولمان، در معرض دو گرایش رحمانی و شیطانی هستیم؛ که همان انگیزه و نیتمان است. این دو گرایش، همان الهامات غیبی و خطورات شیطانی است. البته باید بدانیم اینکه خدا میفرماید: "فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها"5، یا اینکه شیطان میگوید من دعوتتان کردم، منظور این نیست که حتماً یک موجود فیزیکی خارجی با کلام و قول، ما را دعوت کند. به تعبیری میتوان گفت الهام و خطور، هر چیزی است که در وجود انسان، اثر و خاصیت داشته باشد و اثرش بتواند به صدور فعل از او منتهی شود. پس نه فقط صدا و لفظ، بلکه میتواند از جنس رمز و اشاره، دریافت درونی، دیدن کار دیگران، خواندن و شنيدن یک مطلب و یا هر چیز دیگر باشد و آثاری همچون وسوسه، ترغیب، ترساندن، وعده یا فریب انسان داشته باشد.
ما، هم الهامات شیطانی داریم و هم الهامات رحمانی؛ الهامات شیطانی در جلوات گوناگون امیال دانی، حبّ دنیا و خود طبیعی، و الهامات رحمانی در جلوات گوناگون اسماء، ملائکه، انبیاء و اولیاء. البته هیچ یک از این دو، ذاتیِ ما نیست و ما پیوسته با انتخاب هر یک از آنها در دو بُعد گرایش و کنش، خودمان را میسازیم.
اما تفاوت این دو نوع خطورات چیست؟ تشخیص این دو، نیازی به تعلیم و تعلّم ندارد؛ چون قلب و وجود است که الهام را مییابد؛ و ما، هم به طور فطری میتوانیم فرق این دو را تشخیص دهیم، و هم با معرفت به قرآن و احسنالحدیث. خطورات رحمانی و مَلکی، همراه با شرح صدر است و خطورات شیطانی، همراه با بخل نفس و تنگی سینه. پس باید ببینیم اتفاقاتی که برایمان میافتد، سخنانی که میشنویم، پدیدههایی که میبینیم، خیالاتی که در درونمان میگذرد، اندیشههایی که داریم و...، چقدر به ما سعهی صدر، گشایش، انبساط خاطر و آرامش میدهند و دعوت به صبر و عبرت گرفتن میکنند، و چقدر ما را تنگنظر و سنگین میکنند و به ما نگرانی، اضطراب و دلسردی میدهند. و یکی از بارزترین میادین برای محک این مسئله، آنجاست که کسی به ما بدی میکند و باید ببینیم حال درونمان نسبت به او چه میشود!
با توجه به بحث جلسات قبل، انسان، احسنالمخلوقین است و باید سلوک احسن داشته باشد؛ همان که در آیهی جلسهی قبل گفتیم: "یتَّبِعُونَ أَحْسَنَه"6. تبعیت احسن یعنی تبعیت از ولایت امام و انسان کامل در قول و فعل و سیرتش؛ و امام یعنی سعهی وجود و فانی شدن در مقابل خدا، که نه وقتی درِ خیبر را از جا میکَند، سرخوش میشود و به خود میبالد، نه وقتی بر گردنش ریسمان میاندازند، وجودش ضیق میگیرد.
بنا بر آیهی "وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا"7، وصف امام، هدایت است؛ و هدایت، مساوی سعهی صدر است. هر چیزی که به ما سعهی صدر دهد و ما را به دین و اسماء الهی نزدیک کند و ملکوتمان را آباد سازد، هدایت الهی و خطورات رحمانی است. هدایتِ امام و هدایت به امر، هدایتی است که با هر چیز، درون ما را از کوچکی، محدودیت و رذایل آزاد کند و باطنمان را به سعهی صدر برساند. کسی که در مسیر هدایتِ امامت و "یتَّبِعُونَ أَحْسَنَه" حرکت میکند، از همه چیز، از خود و از غیر، رهاست و با "هر چه از دوست رسد"، خوش است. اما آنکه هدایت نمیپذیرد، وجودش ضیق دارد و اسیر چون و چراها و "ایکاش"هاست.
خلاصه اینکه تبعیت احسن، تبعیت از هدایت باطنی امام است؛ هر چند در ظاهر، ممکن است با مظاهرش هدایت کند. تبعیت احسن، حرکت در باطن، از خودی و محدودیت به بینهایت بزرگی و سعهی صدر است. هدایتِ امام، دست دل را میگیرد، انسان را به راه حق میبرد و ضیقهای وجودش را برمیدارد. اما چنین هدایتی، صبر میخواهد؛ صبر بر بخلها، محدودیتها، از دست دادنها و حتی به دست آوردنها! و کسی بدون صبر نمیتواند در وادی احسن، حرکت کند.
پینوشت:
[1] سوره نساء، آیه 76 : زیرا كه نقشهی شیطان، (همانند قدرتش) ضعیف است.
[2] سوره نحل، آیه 99 : همانا او بر مؤمنین و آنان که بر پروردگارشان توکل میکنند، تسلطی ندارد.
[3] سوره جاثیه، آیه 23 : آیا دیدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده است؟
[4] سوره ابراهیم، آیه 22 : "وَ قالَ الشَّیطانُ لَمَّا قُضِی الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِی عَلَیكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِی إِنِّی كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ"؛ وشیطان، هنگامى كه كار تمام شد، مىگوید: همانا خداوند به شما وعدهی حق داد و من به شما وعده دادم و تخلّف كردم؛ من بر شما تسلّطى نداشتم، جز اینكه دعوتتان كردم و شما دعوتم را پذیرفتید. پس مرا سرزنش نكنید؛ خود را سرزنش كنید! که نه من فریادرس شما هستم و نه شما فریادرس منید. همانا من به آنچه شما شرک ورزیدید، کافرم؛ همانا برای ظالمان، عذاب دردناکی است.
[5] سوره شمس، آیه 8 : پس فجور و تقوایش را به او الهام كرد.
[6] سوره زمر، آیه 18 : از نیكوترین آنها پیروى مىكنند.
[7] سوره سجده، آیه 24 : و از آنان امامانی قرار دادیم كه به امر ما هدایت مىكنند.
نظرات کاربران