آیۀ الست
خلاصۀ جلسۀ اول «تبیین عالم ذر» 30 شعبان 1440
خداوند در آیۀ 172 سورۀ اعراف میفرماید:
"وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ."
و هنگامی که پروردگارت از پشتهای فرزندان آدم، نسل آنها را برگرفت و آنان را بر نفْسهایشان شاهد گرفت که: «آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: «آری، شهادت میدهیم»؛ تا مبادا روز قیامت بگویید: «از این غافل بودیم!»
"إِذْ" ظرف زمان برای گذشته است و هرجا در قرآن به صورت "وَ إِذْ" آمده، فعل "اذکُر" را در تقدیر دارد؛ یعنی به یادشان بیاور. پس معلوم میشود ما در این عالم بودهایم و شریعت آمده است تا همان را که از قبل داشتهایم، به یادمان آورد.
نیز روشن است که منظور، نام و نشانی و اوصاف زمانی و مکانی ما نیست؛ زیرا اینها را شناسنامه و تاریخ و جغرافیا نیز میتواند یادآوری کند و نیازی به شریعت ندارد.
"رَبُّكَ" اشاره به این دارد که آیه مربوط به ربوبیت خداست و ربوبیت یعنی: «سوق دادن شیء به سوی کمال و رفع نواقص، با تخلیه و تحلیه؛ در امور ذاتی یا عوارض، معارف و اعتقادات، صفات و اخلاق یا اعمال و آداب؛ آن هم در تمام موجودات اعمّ از انسان، حیوان، نبات و... .»[1] اگرچه ربوبیت برای انسان، جامع و در بالاترین رتبه است.
یعنی ربّ، آنچه را هست و ایجاد شده، به سوی کمالش میبرد؛ نه اینکه چیزی را ایجاد کند. ربّ در هر شیء، متناسب با اقتضای کمال همان شیء کار میکند و آن را به کمال خودش سوق میدهد. البته با دادن و گرفتن است که شیء را از نواقص، خالی و به کمال، آراسته میکند. پس نمیشود اعتراض کرد که چرا میگیرد!
"آدَمَ" نیز هرجا در قرآن آمده، به فطرت اصلیِ سلیم و صاف و خلقت پاک و خالص انسان اشاره دارد؛ پس از اینکه خداوند او را خلیفۀ خود در زمین قرار داد[2]. منظور از بنیآدم نیز تمام فرزندان آدم و به بیان دیگر، نوع آدمی است.
"ظُهُورِهِمْ" از ریشۀ "ظهر" و مقابل "بطن" است که نشان میدهد منظور آیه، عالم غیب محض و تجرد تام نیست.
"ذُرِّيَّتَهُمْ" نیز از ریشۀ "ذرّ" به معنی انتشار دقیق و لطیف است و منظور از ذرّیه، نسل منتشر بنیآدم در زمین.
"أَشْهَدَهُمْ" شهادت گرفتن است و شهادت یعنی شهود و حضور روحانیت و حقایق معنوی در وجود انسان.
"أَنْفُسِهِمْ" اشاره به نفس آدمی دارد و نفس، تعین خارجی و تشخص ذاتی شیء یعنی شیء بودن آن است؛ برخلاف روح که صِرفِ بودن شیء است. روح، مظهر تجلی و حاصل افاضه و نفخ الهی است، نه خلق و جعل؛ و زوایدی ندارد که پاک شود. اما نفس اگرچه اصلش از خداست، خود آدمی آن را تعیّن میدهد و حرکت و جهاد و تزکیه دارد.
روح، بسیط است و قائم به حقّ؛ اما وقتی تشخص گرفت، دیگر نامش روح نیست و از جهتی عقل و از جهتی نفس خوانده میشود. اگر هم گاهی این دو به جای یکدیگر استفاده شوند، اصطلاح فلسفی است. وگرنه از نظر قرآن چنین نیست و نمیتوان روح و نفس را در آیات، جایگزینِ هم کرد.
با بیان مجمل این مفردات، روشن میشود آیه از عالَمی سخن میگوید که تمام بنیآدم در آن حضور داشتند و وقتی خداوند از آنها برای ربوبیت خود شهادت گرفت، همه پاسخ مثبت دادند. گفتند: "شَهِدْنا"، نه "عَلِمْنا" یا "رَأیْنا" یا "عَرَفْنا" و...؛ یعنی حرف از شهود وجودی بوده، نه شنیدن یا دانستن و فهمیدن.
آنجا عالم شهود است و بنیآدم کاملاً دیدهاند و شهادت دادهاند؛ نه اینکه به حکم و تکلیف شرعی پذیرفته باشند. این شهادت هم در مبدأ وجودشان واقع شده و ازاینرو چنانکه در آیه آمده، در معادشان عذری ندارند و نمیتوانند آنچه را دیدهاند، انکار کنند؛ زیرا آنجا شناختی به انسانها داده شده که هیچ بهانهای نمیتواند سدّ راه آن شود.
این عالَم، همان عالَمی است که با عنوان ذرّ میشناسیم و نظرات دربارۀ آن گوناگون است. عدهای گفتهاند ما به این عالم راه نداریم و نمیتوانیم بفهمیم منظور چیست. برخی گفتهاند ذرّ همان عالم ارواح است و روح ما به شهود ربوبیت حق رسیده؛ اما وصف روح، علم است، نه شهود.
برخی این آیه را مربوط به عالم وحی و تشریع دانستهاند؛ اما چنانکه گفتیم، پیش از آنکه شریعتی باشد، این شهود اتفاق افتاده و کار شریعت، یادآوری آن چیزی است که ما در درون خود داریم. علاوه بر این، آیه دربارۀ نوع بنیآدم است؛ اعمّ از آنها که برایشان شریعت آمده یا نیامده. پس نمیتوان گفت شهود در وادی تشریع اتفاق افتاده است.
ضمن اینکه طبق آیه، این شهود راه عذر را بر بنیآدم بسته؛ اما در تشریع میتوان عذر و بهانه آورد که: «به من نرسید، نفهمیدم، نتوانستم، نشد و...»؛ چنانکه ما بارها بهانه آوردهایم و میآوریم!
برخی گفتهاند موطن ذرّ، دنیاست؛ اما ازآنجاکه شریعت یادآور این عالم است، معلوم میشود دنیا ظرف ظهور این شهود است، نه ظرف خود شهود. برخی نیز ذرّ را عالم عقل یا موطن فطرت دانستهاند. اما حقیقت کدام است؟
عجیب است که بسیاری از مفسّران، از نصّ آیه غفلت کردهاند. در خود آیه آمده که خدا بنیآدم را بر نفسهایشان شاهد گرفت: "أَنْفُسِهِمْ". پس میتوان گفت عالم ذرّ در موطن نفس است و شهود ربوبیت در آن رتبه از وجود ما اتفاق افتاده؛ که البته نفس به تمام عوالم روح، عقل، فطرت و شریعت مرتبط است.
بیشتر آیاتی که با "إذ" شروع شدهاند، مربوط به دنیا و ناسوتاند؛ غیر از چند آیه که دربارۀ جعل خلیفه و سجدۀ ملائکه بر آدم هستند. به نظر میرسد موطن این آیه نیز شبیه به همان عالمی باشد که در آن جعل خلیفه شده و ملائکه بر آدم سجده کردهاند؛ یعنی جنّت اسماء که در جای خود گفتهایم بهشت اخروی نبود، وگرنه خروج نداشت و نمیشد از آن هبوط کرد. هرچند دنیایی نیز نبود؛ زیرا تشنگی، گرسنگی، گرما، سرما و سایر نیازهای ناسوتی در آن راه نداشت.
ذرّ نیز نه عالم گِل و بدن است و نه عالم روح؛ بلکه مربوط به روحی است که در گِل دمیده شده و تعلیم اسماء دیده، یعنی همان نفس. پس این عالم، هم به دنیا و ناسوت نزدیک است و هم به عالم عقل و روح.
طبق آیۀ مورد بحث، برخی از ویژگیهای این عالم عبارتاند از:
تقدم بر دنیا دارد؛ زیرا یادآوری برای گذشته است. البته منظور نه تقدم زمانی و مکانی، بلکه تقدم رتبی است.
اگرچه اقتضای غفلت دارد، قابل فراموشی نیست. همانگونه که ما ممکن است چشممان را ببندیم و نبینیم؛ اما یادمان نمیرود که چشم داریم. غفلت آنجاست که موضوع جریان دارد و ما حواسمان نیست؛ اگر به آن توجه کنیم، یادمان میآید. اما در فراموشی حتی اگر توجه کنیم، به یاد نمیآوریم. این آیه نیز یادآوری عالم ذرّ است و اگر آن را از یاد برده بودیم، دیگر نمیتوانست بر ما اتمام حجت کند و راه عذر و توجیه را ببندد.
پیوسته و بدون انقطاع جریان دارد و نقطهای در زمان و مکان نیست که تمام شده و رفته باشد؛ بلکه همواره با انسان و رتبهای از وجود اوست که آنبهآن او را به عالم ربوبی سوق میدهد. این پیوستگی به علاوۀ غفلتناپذیری اصل عالم ذرّ، نشان میدهد که نمیتواند عالم تشریع باشد؛ زیرا اینها وصف عالم تکوین است.
تکتک افراد بنیآدم در آن عالم حضور داشتند و بدون استثنا به استشهاد خدا پاسخ "بَلى" دادند.
نفوس در آن عالم، عین درک و شعور بودند؛ زیرا شهادت، فرع بر حمل واقعه است و حمل، فرع بر ادراک.
آن عالم، قابلیت اظهار ربوبیت خدا و درنتیجه عبودیت نفس را داشته و نفس با شهادتش به ربوبیت حق، عبودیت تامّ خود را پذیرفته است؛ آن هم به حضور و شهود، نه فهم و شنیدن و گفتن.
توضیح آنکه ما تا چیزی را نبینیم، حتی نمیتوانیم آن را دوست داشته باشیم؛ چه رسد به اینکه او را بپرستیم و بندهاش شویم. به فرمایش مولا(علیهالسلام): "مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ"[3]؛ ربّی را که نبینم، نمیپرستم. تمام عنایات خدا بر ما، با ربوبیتش است که آن را دیدهایم و اگر ربوبیت او را دیدهایم، عبودیت خود را نیز دیدهایم و قابلِ آن هستیم؛ یعنی در وجود پذیرفتهایم.
اما با اینهمه اصلاً چرا این آیه در قرآن آمده و چه لزومی دارد که ما عالم ذرّ را بشناسیم؟
اولاً اگر ما عوالمی را که در سیر نزول طی کردهایم، نشناسیم، عوالمی را نیز که باید طی کنیم، نمیشناسیم و نمیتوانیم درست به آنها وارد شویم.
ثانیاً گفتیم عالم ذرّ، به عالم دنیا و ناسوت نزدیک است؛ چون نه عالم الوهیت[4] و عقل، بلکه عالم ربوبیت و نفس است. برای همین هم هیچکس نمیتواند بگوید: «وقتی در تضاد و تنازع دنیا آمدم، از خدا غافل شدم!»
ثالثاً اگرچه خدا و الوهیت او را بپذیریم، تا این عالم را نشناسیم، رشد و تعالی به سوی کمال نداریم؛ زیرا ذرّ، عالم ربوبیت است و ربّ است که ما را بالا میبرد و رشد میدهد.
رابعاً همانگونه که در انتهای آیه و آیۀ بعد آمده، به دلیل این عالم، ژن و محیط و شرایط در وجود انسان، تأثیر تام ندارد؛ زیرا مربّی حقیقی او، آن است که در الست دیده، نه آنکه از دیگران شنیده یا در کتابها خوانده.
پس با اینهمه اسرار، واضح است که جایی برای غفلت از این آیه و بیتوجهی به عالم ذرّ نمیماند. این آیه با یادآوری الست، به ما نشان میدهد که توان شناخت این عالم را داریم. زیرا ربوبیت حق پیوسته با ماست و سیر به سوی کمال با تخلیه و تحلیه، پیوسته انجام میگیرد؛ اگرچه ما نفهمیم و حواسمان نباشد.
هرکس عالم ذرّ را بشناسد، نفس خود را میشناسد و ربّ را در رتبۀ خود مییابد و هرکس ربّ خود را پیدا کند، خود را به او میسپارد و دیگر برای مخالفت یا مقاومت در برابر قواعد تکوینی یا تشریعی او دست و پای بیهوده نمیزند. میفهمد تمام این احکام و قواعد، مساویاند با حرکت او به سوی کمال و چون این حرکت مستلزمِ هم تخلیه و هم تحلیه است، انتظار ندارد بدون درد و فشار برود و بدون اینکه چیزی از دست بدهد، زیبا و کامل شود.
خلاصه آنکه عالم ذرّ، عالم حضور اسماء، روح الهی و ربوبیت در جان تکتک بنیآدم از آغاز آفرینش تا قیامت است؛ اما ظهور آن به بهرهبرداری و شناخت و انتخاب آنها در دنیا بستگی دارد.
[1]- لغتنامۀ التحقیق، ذیل ریشۀ "ربب".
[2]- لغتنامۀ التحقیق، ذیل ریشۀ "أدم".
[3]- الكافی، ج1، ص98.
[4]- الوهیت، خداییِ خدا و سزاوار بودن او برای پرستش است.
نظرات کاربران