روح بخاری
خلاصۀ جلسۀ هشتم «تبیین عالم ذرّ» 9 رمضان 1440
پیش از این سخن از ماده و صورت بود. گفتیم وقتی وجود، سریان پیدا میکند به رتبهای میرسد که فقط استعداد صِرف است و در عین حال میتواند مراتب بالای وجود را که عقل یا همان اسماء هستند بپذیرد. به این رتبۀ نازل، ماده میگویند و مراتب بالفعل بالای وجود را صورت مینامند. درواقع ماده همان رتبۀ نازلۀ صورت است. نفس انسان هم چیزی نیست جز اتحاد ماده و صورت.
این نفس، همان حقیقت ماست که هیچگاه بدون بدن نیست. بدنش عین نفس است و نفس هم عین بدن. دریافتیم که منظور از این بدن، جسد و بدن مادی ما نیست. چرا که این جسد با نفس، اتحاد ذاتی ندارد و بالاخره از آن جدا میشود. اما بدنی که همواره با نفس است با آن اتحاد ذاتی دارد.
این بدن برای ظهور صوری که نفس دارد باید در هر عالمی ابزار داشته باشد. منظور از این ابزار در دنیا جسد مادی ماست که نفس به واسطۀ بدن، آن را از عناصر چهارگانه میسازد؛ البته متناسب با شرایطی که این عناصر را دریافت کند. از همین رو ظاهر انسانها با هم متفاوت است: مثلاً یکی سفیدپوست است و دیگری سیاه پوست و ... . این تفاوتها در روند نفس و تجردش خیلی تأثیری ندارند؛ چون ابزارند و فینفسه ارزش وجودی ندارند.[1]
گاهی هم شرایط بهگونهای به بدن تحمیل میشود که جسد را نامتعادل میسازد. البته خداوند قبل از خلقت آدم (علیهالسلام) شرایط ظهور ابزار و جسد آدم را در تعادل کامل آفرید تا او بتواند با یک مزاج خوب و معتدل زندگی را در دنیا آغاز کند و صورت و ماده بتوانند جسدش را خوب تدبیر کنند. آدم این تعادل را از طریق نطفه به بنی آدم رساند. نوع انسان اختیار دارد که جسدش را متعادل بسازد یا نه. در عین حال خداوند آدابی را در شریعت وضع کرد که رعایت آنها کمک میکند که بدن ابزارش را متعادل بسازد؛ از جمله آداب تغذیه و مزاج. اگر هم جسد با اختیار آدمی نامتعادل ساخته شود، با همین طبیعت، امکان اصلاحش هست و بسیاری از نارساییهایش در دنیا قابل درمان و تنظیم است.
به هر حال جسد در هر شکلی باشد با مرگ کنار میرود. اما نفس و بدن، بعد از مرگ هم همچنان به ابزار نیاز دارد که با موادی متناسب با عالمش ساخته میشود. در برزخ، ابزار نفس و بدن، با ملکات شکل داده میشود که برخلاف جسد ظاهری، منفعل و قابل ترمیم نیست. البته اگر رذائل اخلاقی برای نفس ملکه نشده باشد، در برزخ هم امکان جبران هست؛ اما فشار و سختیاش با سختترین عملهای جراحی دنیایی قابل مقایسه نیست.
اگر در دنیا ملکۀ غضب را به نفس داده باشیم، در برزخ، نفسی هستیم زیبا با بدنی کامل؛ اما با ظاهری شبیه شیر و پلنگ[2]. زیرا به هر حال نفس انسان روحانیةالبقاء است و هیچ چیزی از جمله گناه و شرک و اختلافات ظاهر ... نمیتواند در این مسیر، مانع آن شود. یعنی نفس و بدن، زیبا، متعادل ، کمالجو، عین حیات، شعور و اراده و حامل ربوبیت است. اما ما میتوانیم ظاهر و ابزار بدنمان را- و نه شیئیت بدنمان را- با نوع ملکاتمان زشت یا زیبا بسازیم. بنابراین اگر قرآن فرموده "کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ"[3] یعنی نفس در کیفیت استفاده از ابزار و نحوۀ شکلدهی به بدنش، مرهون است و نه در اصل بدنش.
همانگونه که نفس ما در دنیا و برزخ ابزار دارد در قیامت هم ابزار دارد که توسط عقل ساخته میشود. یعنی اگر انسان در رتبۀ حیوانی نماند و به رتبۀ عقل برسد ظاهر بدن قیامتیاش ربانی میشود؛ یعنی مصداق "من رآنی فقد رأی الحق"[4]؛ رتبهای که سلمانها و شیعیان حقیقی به آن رسیدهاند و امکان رسیدن به آن برای همۀ ما فراهم است.
تا اینجا بدن اصلی و ابزار آن را که جسد بود، شناختیم. بدن ما ابزار دیگری نیز دارد که «روح بخاری» نام دارد. روح بخاری همان مزاج و روح حیوانی ما و امری از عالم ماده است که نابودشدنی است؛ برخلاف جسم که نابودشدنی نیست. درواقع روح بخاری به همراه جسد، ابزار بدن حقیقی ما هستند و هر یک موضع ادراک و احساس خاصی هستند. روح بخاری از لطافت مزاج و اخلاط چهارگانه تشکیل میشود و اعضای جسد ما از ثقل مزاج. بنابراین روح بخاری از جسم و بدن اصلی ثقیلتر و از جسد لطیفتر است. همچنین به جسد نزدیکتر است تا به جسم.
روح بخاری و جسد هر دو برای دریافت حیات از نفس، واسطه میخواهند. اما بدن اصلی، حیات را بیواسطه از نفس میگیرد. روح بخاری حیاتش را به واسطۀ بدن از نفس میگیرد و این نفس است که در اصل، حامل حیات است و نور وجود را از حق میگیرد. یعنی حیات روح بخاری، عرضی است و نه ذاتی. بدن اصلی هم همان رتبۀ پایین نفس است و تعلق شدید به نفس دارد. در عین حال اصالت در حیات ندارد و آویزان به نفس است. با این توضیح جسد ما را هم نفس تدبیر میکند بالاصاله، هم بدن با آویزان بودنش به نفس و هم روح بخاری به تبع جسم. در این میان برای جسد از سهم حیات چه میماند؟ سیهرویی. اگر در قرآن میخوانیم که "أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ"[5]این فقر مربوط به نفس است؛ وگرنه حتی فقیر بودن را هم نمیتوان به جسد نسبت داد.
نسبت نفس با خدا هم مثل نسبت ظاهر ما با نفس است. ظاهر ما برای شنیدن و دیدن و ... باید خاضع و خاشع در برابر نفس باشد و بدون ارتباط با آن مردهای بیش نیست. به همین ترتیب نفس هم باید درمقابل عوامل حیاتش که عقل و ولایت و الله است خضوع و خشوع داشته باشد. وقتی ظاهر ما نمیتواند ارتباطش را از روح بخاری ببرد و مستقیم به سراغ بدن و نفس برود، چطور انتظار داریم در سیر صعودمان بدون واسطه با خدا ارتباط داشته باشیم؟! در قرآن هم بر حقیقت خضوع و خشوع دربرابر واسطههای فیض تأکید شده است: "قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللّهُ"[6]. خداست که محبوب و مطلوب فطری ماست؛ ولی برای شهود این مطلوب جانمان باید در مسیر تبعیت از واسطههای خدا قرار بگیریم که همان امام، پیامبر، مراجع تقلید، علمای ربانی و ... هستند.
تا اینجا بدن اصلی، روح بخاری و جسد را شناختیم. در جلسات بعدی شناخت نفس را پی خواهیم گرفت.
[1] . به گونهای که یک انسان زیبارو میتواند مؤمن یا کافر شود یا تولد در یک خانوادۀ مؤمن یا کافر هم ارزش یا ضدارزش نیست. نمونۀ واضحش زن نوح و همسر فرعون بود.
[2] . رسائل فيض کاشانی، ج2، رساله10، ص57؛ پیامبر اکرم فرمودهاند: «يُحْشَرُ بَعْضُ النَّاسِ عَلَی صُوَرٍ يَحْسُنُ عِنْدَهَا الْقِرَدَةُ وَ الْخَنَازِيرُ»؛ بعضی از امت من با صوری محشور میشوند که بوزینه و خوک درمقابلشان زیبا هستند.
[3] . سورۀ مدثر، آیۀ38: هر نفسی در گرو کسب خویش است.
[4] . پیامبر اکرم(صلیاللهعلیه وآله): هر کس مرا ببیند حق را دیده است.
[5] . سورۀ فاطر، آیۀ15: ای مردم شما به خداوند نیازمندید و خداست که بینیاز ستوده است.
[6] . سورۀ آل عمران، آیۀ 31: اگر خدا را دوست دارید مرا تبعیت کنید تا خدا شما را دوست بدارد.
نظرات کاربران