چشم و گوش باطن
خلاصۀ جلسۀ دهم« تبیین عالم ذرّ»13 رمضان 1440
دیدنیها و شنیدنیهایی از جنس دیگر!
گفتیم که عناصر چهارگانه یعنی آب، باد، آتش و خاک با هم ترکیب میشوند و در اثر این ترکیب، از شدت تأثیرات فردیشان کاسته میشود تا بتوانند به تعادل برسند. مثلاً سردی آب، گرمی آتش را متعادل میکند و تأثیر و تأثرات ادامه مییابد تا مزاج تشکیل شده، آمادۀ پذیرش صور شود. اولین ظهوری که از ترکیب عناصر حاصل میشود «بدن عنصری» ماست.
جسم مرکب در هر مرتبه، یک صورت دارد که نقایص آن به سبب حرکت جوهری رفع میشود و صورت کاملتری را میپذیرد. حرکت، عین ذات و جوهرۀ نفس است. در این حرکت ما بخواهیم یا نخواهیم لطیف و بسیط میشویم. یک کافر یا مشرک به اندازۀ شیعۀ موحد بسیط میشود و این حرکت، ربطی به انتخاب مسیر سعادت یا شقاوت ندارد و برای همگان است.
ما چشمها و گوشهای دیگری داریم که همین الآن هستند، با این تفاوت که ثقل و سنگینی دیدن و شنیدن در عالم ماده را ندارند و تیزترند. وقتی بینایی بسیط میشود، میتواند خارج از ترکیب ببیند. چشم مادی فقط در صورتی میبیند که نور به جسم برسد و مانعی بر سر راه دیدن نباشد. در همین حال، «منِ بسیط» هم بیناست و میتواند در عالم وجود چیزهایی را ببیند، بدون اینکه به این روابط نیاز باشد. نورها، بوها و تمام دریافتهای «من بسیط» از جنسی دیگر است. چشمهای آن بدن متناسب با آن عالم میبیند و گوشهایش متناسب با آنجا میشنود.
الآن همۀ ما میتوانیم بگوییم که در خیال چگونه میبینیم. چون تجربۀ رؤیا را داریم و میتوانیم درک کنیم با غیر از عوامل ماده دیدن یعنی چه. اگر ما عالم خود را پیدا کنیم، جلوات ربوبی عالم الست را در منفصل خیال خود میبینیم با چشمهایی که در عالم ذرّ شاهد رب بوده است و راه باز میشود تا در عالم عقل هم شاهد الوهیت باشیم. اما الآن در خیال خود چه میبینیم؟! آنچه عالم نازل ما به آن سرگرم است، در تصورات برایمان شکل پیدا میکند. همانطور که شتر در خواب پنبهدانه میبیند! چون چیزی است که با آن سر و کار دارد.
میوهای که در خواب میخوریم، مشابه میوههای مادی است؛ اما متوجه بساطتش میشویم. چون ثقل غذای مادی را ندارد؛ خواصش را هم ندارد. به همین دلیل وقتی بیدار میشویم، در معدۀ خود احساس سنگینی نمیکنیم. اما لذتش بسیار بیشتر از خوردن میوه مادی است.
جوهر نفس ما از سنخ نور و ملکوت است. در باطن ما عالمی از نور است. عالمی از خوردنیها، شنیدنیها و لذتها. در بیرون، علاوه بر طبیعت، عوالمی قابل دیدن و شنیدن هست که رنگ مادی ندارد و ربوبی است. اما دست ما به آن نمیرسد، چون خودمان گوش و چشممان را بستهایم. وقت است که چشم بگشاییم. نه به این معنا که باطنبینی کنیم یا هالۀ نور ببینیم! بلکه خود و عالم خود را نظاره کنیم.
خداوند در قرآن افرادی را معرفی میکند که چشم و گوش درونی دارند، اما با آنها عالم منفصل را درک نمیکنند: "وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها"[1] درست مثل نوزادی که ظاهراً کامل به دنیا میآید؛ چشم دارد. ولی کور است. ابزار ناسوتی را دارد، اما به دردش نمیخورد.
کسانی هم هستند که کور محشور میشوند و به خدا گله میکنند که چرا مرا کور محشور کردی، حال آنکه در دنیا بینا بودم؟[2] جواب این است که اگر ما در این دنیا کور باشیم و نتوانیم چشم درونی خود را فعال کنیم، در آن عالم هم کور خواهیم بود: "وَ مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبيلاً"[3]
ما به دنبال دیدۀ نورانی خود نیستیم. درحالیکه قبل از اینکه با چشم سر ببینیم در عالم ذرّ دیدهایم. هر چه در دنیا میبینیم، در عالم ذرّ لطیف و بسیطش را شاهد بودهایم. هر چه برای طبیعت استفاده میکنیم، قبلاً دیده و دریافت کرده و ارتباطش را با خود میدانیم. این دیدن و ارتباط برقرار کردن با چه بوده است؟ با جسم اصلی که در رتبۀ لطیف و الطف است.
قیامت: موعد رویارویی با صفات و نیتها
ما بخواهیم یا نخواهیم هستیم و با مردن تمام نمیشویم. مرگ مساویست با تنهایی ابدی ما با خودمان! اگر در این دنیا ناراحت شویم، با یک نفر درددل میکنیم؛ موقع عصبانیت میتوانیم بر سر دیگری فریاد بکشیم و او را بزنیم. وقتی به چیزی میل داریم، وسایل ارضای شهوات در بیرون هست و میتوانیم خلأهای درونی خود را از بیرون پر کنیم. البته در دنیا هم تنها هستیم، ولی میتوانیم به عالم ماده سرگرم شویم. اما در برزخ، خودمان هستیم و خودمان! هنگام غضب، خود را میدریم و میزنیم. فقط میتوانیم با خود درددل کنیم. لذتها هم از کمالات درونی است و از انفعال بیرونی خبری نیست. چند سال در دنیا زندگی میکنیم و چه زمانی در آنجا؟
دنیا و برزخ هر دو انفعالی هستند. در دنیا نفس از بیرون و در برزخ از خودش انفعال دارد؛ اما قیامت زمان انفعال نیست. چون نفس خلّاق و فعّال است. در جهنم باشیم یا بهشت یا لقاء فرقی نمیکند؛ به مقام "كُنْ فَيَكُونُ"[4] رسیدهایم و نفس ما مانند باریتعالی میشود و قدرت انشاء پیدا میکند. هرکس متناسب با شکل خود، صورتهایی را میآفریند.
در آنجا نوع واحدی هستیم که بسته به صفاتمان میتوانیم افراد گوناگونی شویم. روایات تکاندهندهای وجود دارد که انسانها را با چند چهره از حیوان توصیف میکند. این حیوانات که همه «من» هستند، مدام با هم درگیرند. همانطور که اگر امروز ما را با ده حیوان در یک اتاق تنها بگذارند، از یکی فرار میکنیم؛ به دیگری سنگ میزنیم و با هر چه داریم میخواهیم آنها را از خود دور کنیم. این حال ابدی کسی است که صورتهای متعددی از حیوان دارد؛ چون صفات حیوانی را ملکه نفس خود کرده است.
در همین دنیا هم بسیار پیش آمده است که در درون با چند «من» درگیر هستیم و آثار این کشمکش درونی را به بیرون هم انتقال داده و با دیگران درگیر شدهایم. این جدال با منهای درونی، امروز برای ما عذابآور است. در قیامت که همه اینها عینیت خارجی پیدا میکنند، حال ما چگونه خواهد بود؟!
این واقعیت هستی است. لازم نیست فلسفه بدانیم و عقلاً این موضوع را اثبات کنیم. آیات قرآن، روایات، شرح سفر معراج و حتی خوابهایمان جای شک باقی نمیگذارد.
به درون خود نگاهی بیندازیم. پر است از صورتهایی که خود از آن بیزاریم. نشانهاش هم این است که تا وقتی همه چیز طبق میل ما پیش میرود خوبیم، اما به محض اینکه چیزی برخلاف نظر و خواست ما باشد، صورتی دیگر انشاء میکنیم. آن «من» مهربان و آرام ناگهان فریاد میزند؛ متنفر میشود؛ کینه به خود میگیرد و...
تا در دنیا هستیم، این صور در باطن انسان و به شکل صفت و نیتهاست و در بیرون موجود نیست، اما فردا همۀ صفات شکل میپذیرد؛ چون نفس به ربوبیت و بساطت رسیده است و صورتهایی را که از دنیا با خود آورده انشاء میکند. آنچه اینجا باطنی است، فردا ظهور خارجی دارد. نیتها و صفات انسان مثل دانه در دل خاک و حیات دنیوی مثل فصل زمستان است. در طبیعت با شروع بهار و تابیدن حرارت خورشید، بذرهای پنهان شده در زمین، به شکل درختان سبز پر از برگ و شکوفه به ظهور میرسند و میوههایی با طعمهای مختلف میدهند. به همین ترتیب با آغاز بهار قیامت بذر نیات و صفات ما به شکلهای مختلف در عینیت خودمان به ظهور میرسند.
درخت در زمستان ظاهراً هیچ چیز ندارد جز تنهای خشک. اما در بهار هر چه دارند بیرون میریزند. در قیامت هم ما هر چه داریم بیرون میریزیم.
خوشبختانه تا زنده هستیم، میتوانیم همۀ نواقص را رفع و خود را پاک کنیم. اما اگر صفت بدی در ما ملکه شود، صورت پیدا میکند و روز قیامت تعین خارجی مییابد. پس باید خیلی مراقب صفتهایمان باشیم.
معاد عنصری هست یا نه؟!
ملاصدرا عقیده دارد که معاد اگر چه «جسمانی» است؛ ولی «عنصری» نیست. آیات قرآن جسمانی بودن معاد را ثابت میکند، اما ما با همین بدن مادی محشور نمیشویم. بلکه جسم ما بسیط و عقلی خواهد بود. چه جهنمی باشیم چه بهشتی.
اگر حشر با بدن مادی باشد، برای خدا کار عبثی است که خواص مادی مثل تضاد، فنا و مرگ را دوباره به بدن بازگرداند و انسان با همین خواص زندگی ابدی داشته باشد. اینکه همان زندگیای است که امروز هم داریم و تجرد و بسیط شدن معنا ندارد. حشر با بدن مادی خلاف قواعد حاکم بر حرکت جوهری است که ثابت میکند انسان چگونه به سمت کمال و تجرد میرود و از خواص ماده دور میشود.
البته ظاهر برخی از آیات قرآن نشان میدهد که معاد با همین عناصر است و ما از خاک بلند میشویم.
درستتر آن است که بگوییم درعینحال که حشر ما عنصری هست، عنصری نیست! به این معنا که عنصری بودن حشر را با در نظر گرفتن بسیط شدن و مجرد شدن همین عنصر بپذیریم. قرآن هم اشاره میکند که در روز قیامت، زمین به غیر زمین تبدیل میشود.[5] یعنی همین زمین و همین خاک و آب هست، اما مسیر تجرد و بساطت خود را طی کرده و چیز دیگری شده است. در حرکت جوهری تمام قوهها بالفعل میشود و در قیامت دیگر قوهای وجود ندارد.
ضمن آنکه بدن مادی عنصری ما در طول عمر چندین بار عوض میشود: از نوزادی به کودکی، نوجوانی، جوانی و پیری میرسد. یعنی بدن امروز ما بدن ده سال قبل نیست؛ اما وحدت شخصیه برقرار است. «من» همان «من» است، تنها هیئت و شکلش تغییر میکند. پس بدن اخروی ما عین همین بدن مادی که امروز داریم نیست؛ بلکه در طول حرکت نفس در حیات دنیا تشکیل میشود.
[1] - آیۀ 179 سورۀ اعراف: و محققاً بسيارى از جن و انس را براى جهنم آفريديم، چه آنكه آنها را دلهايى است بىادراک و معرفت، و ديدههايى بىنور و بصيرت، و گوشهايى ناشنواى حقيقت.
[2] - آیۀ 125 سورۀ طه: "قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً"
[3] - آیۀ 72 سورۀ اسراء: و كسى كه در اين دنيا كوردل باشد، در آخرت هم كوردل و گمراهتر است.
[4] - آیۀ 82 سورۀ یس: "إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ"
[5] - آیۀ 48 سورۀ ابراهیم: "يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ"
نظرات کاربران