نگرانیهای پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)
در ادامۀ بحث «تبیین حدیث حذیفه» (جلسۀ 34، 13 جمادیالثانی 1444) به تبیین موضوع « نگرانیهای پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)» میپردازیم.
مختصری با نگاه دینستیزانۀ خلفا، بعد از رحلت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) آشنا شدیم. با تلاش یهودیان، مغرضین و منافقین درونی و بیرونی، مردم در انحراف افتادند و ضال و مغضوب شدند. بدعتها و حیلهها باعث شد مسیر دین در زمان خلیفۀ سوم تبدیل به اشرافیگری، مالاندوزی و قومگرایی شود و در نهایت دین به دست بنیامیه بیفتد. با اینکه پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در زمان حیاتشان، بارها و بارها به شکلهای گوناگون، مسیر هدایت را برای امت باز کرده و با روشنگریهای پدرانهشان نگرانیهای خود را از حوادث بعد از رحلتشان فرموده بودند.
حال بخشی از این نگرانیها را بررسی میکنیم تا جایگاه خود و کشور اسلامیمان را به عنوان امت رسولالله بیابیم و ببینیم در نگاه، بینش، صفات درونی و روحیه، نه در فعل و صفت ظاهری؛ همانند مردم مدینهایم که در ظاهر مسلمان بودند و به اسلام ضربه زدند یا همانند یاران ولایی حضرت علی(علیهالسلام) روحیۀ امام را داریم و در فتنهها ثابت قدم و بابصیرت هستیم.
پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، 3 چیز را عامل نگرانیشان از امت بعد از خود میفرمایند: "الضَّلَالَةُ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ وَ مَضَلَّاتُ الْفِتَنِ وَ شَهْوَةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ"[1]؛ گمراهی پس از شناخت (معرفت) و فتنه های گمراه کننده و شهوت شکم و شهوت جنسی.
نگرانی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، فقط مربوط به اهل مدینه در آن زمان نبوده، بلکه نگرانیشان برای مسلمانان در هر زمان بوده است؛ زیرا روحیه، فرهنگ و سیستم خلفای بعد از ایشان همواره جاری است و امت را تهدید میکند.
در این حدیث، گمراهی بعد از علم، ایمان یا اسلام نیست؛ بلکه گمراهی بعد از معرفت است. معرفت همان نور درونی است که قلب میگیرد و روحیه، نگاه و بینش را تغییر میدهد، نه آنچه ذهن و حواس ظاهری دریافت میکنند. اما آیا این معرفت به ضلالت دچار میشود؟ آری؛ ضلالت و گمراهی بعد از معرفت؛ یعنی انسان بعد از یافتنِ معرفت، سست شود و نتواند معارف را در ریز و درشت زندگیاش پیاده کند.
چنین معرفتی باید همواره در میادین ابتلا اشتداد یابد و زیاد شود. از آنجا که ولیّ "باب المبتلی به الناس"[2] است؛ مردم به ولایتش مبتلا میشوند اما هر کس نمیتواند در این ابتلا دوام بیاورد، مگر کسی که خالص و فانی در ولایت باشد.
وادی اسلام، وادی چشمپوشی و مداراست اما وادی ولایت، وادی غیرت است و ملاحظهکاری ندارد. چه بسیار افرادی که ابتدا در ولایت وارد شدند اما بعد از مدتی در فتنه افتادند؛ همانند طلحه و زبیر. آنان که در زمان سقیفه، مخالف بیعت با خلیفۀ اول بودند و بیعتشان با امام علی(علیهالسلام) بود، ولی در زمان عثمان، به مالاندوزی عادت کردند و با روحیۀ سرمایهداری، نتوانستند عدالت امام را قبول کنند.
افرادی همچون ابوذر نیز در میدان ولایت به علی(علیهالسلام) وصل شده بودند، نه در میدان نفاق. هنگامیکه عثمان به دلیل حمایتهای ولایتمدارانۀ ابوذر از حضرت علی(علیهالسلام)، او را به ربذه تبعید کرد و مانع بدرقۀ او شد، مولا و پسرانش، او را بدرقه کرده و به خلیفه اعتراض کردند، گرچه ابوذر توقعی از مولایش نداشت.
باب ولایت همان "حدیثنا صعب مستصعب"[3] است که منازل بسیار دارد و تنها نبی مرسل، ملک مقرب و مؤمنی که قلبش[4] به ایمان امتحان شده و روحیۀ ولایی دارد، میتوانند آن را حمل کنند.
دومین نگرانی پیامبر، ترس از فتنههای گمراهکننده است. کسی که اراده و طلب درونیاش بیعتکردن با ولایت باشد، وارد فتنهها و ابتلائات درونی و بیرونی میشود. در این میان افراد چند دسته میشوند: گروهی اصل ولایت به کامشان رفته و با معرفت و ثبات قدم و روحیۀ ولایی در مسیر ولیّ گام برمیدارند. اما عدۀ زیادی اصل ولایت را نچشیدهاند یا در ظرف روحیۀ خودشان ریختهاند؛ همانند کسانی که در افراط و خشونت عُمَری هستند یا افرادی که در تفریطند. همچنین کسانی که کورکورانه و تعصبی ولایت فقیه را قبول دارند یا روشنفکرانه به کارهای ولیّ فقیه اعتراض میکنند و ایراد میگیرند و نیز عدهای که روحیۀ سرمایهداری عثمانی دارند.
جوانان ولایی ایران که رسوبات فکری محمدرضا شاه آمریکایی و رضا شاه انگلیسی را ندارند و فقط در ظاهرشان گرد و غباری از فرهنگ غرب را به تأثیر از فضای مجازی گرفتهاند، میدانند مملکت ولایی ایران از روز اول انقلاب تا ظهور امام زمان(عجلاللهفرجه) در ابتلاست تا شیعه جایگاه حقیقی خودش را پیدا کند. پس ریزشها و رویشها امری طبیعی است؛ عدهای مردود شده و گروهی با سختی بسیار باقی میمانند. آنها در سن جوانی و شور و احساسات با هزاران وسوسۀ درونی و بیرونی، نیازمند توسل دائمی به امام زمان(عجلاللهفرجه) هستند تا قلبشان از معارف جدا نشود.
سومین نگرانی، ترس از شهوت شکم و فرج است. شهوت شکم در تنوع فست فودها که مزاج افراد را تغییر داده و پیر و جوان غذای ناسالم میخورند. در شهوت فرج نیز به دلیل عدم ارتباط سالم جنسی بین همسران، دو طرف ارضا نشده و تنوع در ارتباط و دوستیابی با نامحرم وجود دارد.
در حدیث دیگری پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میفرمایند: "اخاف علی امتی من بعدی الغفله بعد المعرفه"[5]؛ بر امت بعد از خودم از غفلت بعد از معرفت میترسم.
در حدیث قبلی عامل نگرانی، ضلالت پس از معرفت بود و در این حدیث غفلت بعد از معرفت. اما ضلالت با غفلت چه تفاوتی دارد؟
غفلت جوگیری است؛ انسان غافل در هر جمعی قرار گیرد به دلیل سست بودن اعتقاد و ارادهاش، با همگان مدارا کرده، ملاحظهکار میشود و سود و زیان شخصی و شرایط را در نظر میگیرد، پس نمیتواند محکم و قاطع باشد. همانند مؤمنانی که خودشان مجالس گناه ندارند اما در مراسم عروسی همراه با گناه شرکت میکنند تا اطرافیان ناراحت نشوند. در حالیکه انسان ولایی غیور است و محکم و قاطع در چنین مراسماتی شرکت نمیکند و میداند کوتاه آمدن از عقاید مساویست با تندادن به گناه و توسریخور شدن.
پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نگران چنین مسلمانان ملاحظهکاری است. علی(علیهالسلام) امام و الگوی شیعیان هیچ ملاحظهای در کارش نبود و سود و زیان شخصی را نمیسنجید. حتی برای حفظ اسلام ظاهری و بدبین و دینزده نشدن دیگران هم ملاحظهکاری و مدارا نمیکرد. آنجا که میتوانست کمی کوتاه بیاید تا طلحه و زبیر به عدالتش دینزده نشوند و جنگ جمل راه نیندازند ملاحظهکاری نکرد؛ زیرا اسلام آنها علیه اسلام حقیقی بود. پس چگونه است عدهای برای دینزده نشدن دیگران به هر ذلتی تن میدهند و پرده روی باورها و اعتقادهای دینیشان میکشند؟!
نگرانی دیگر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) از نحوۀ عمل به دانستههاست. ایشان میفرمایند: «من از چیزهایی که شما نمیدانید نمیترسم اما نظر کنید آنچه را که میدانید، چگونه عمل میکنید؟»[6]. ترس پیامبر از ندانستن امت نیست، بلکه از دانستنیهاییست که طبق اصول اسلام حقیقی پیاده و عمل نمیشوند و هرکس با هزاران توجیه، مطابق روحیه، فهم، فرهنگ، ملاحظهکاری و محیط اطرافش عمل میکند و اصول را طبق خواست خودش جابهجا میکند.
همچنین ایشان نگران خطای امت نبودند؛ زیرا خطا[7]، امری تعمدی نیست؛ اما از گناهان عمدی که از روی آگاهی انجام میشود نگران بودند.[8] پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نگران ابزار شدن دین اسلام برای دنیاخواهی، افراط و تفریط کردن در جادههای ضال و مغضوبِ اندیشۀ نصارا و یهود بودند. فتوحاتی نیز که در زمان خلفا انجام شد برای گسترش و پیشرفت دین نبود بلکه آنان به دنبال کشورگشایی بودند.
در چنین جامعهای که حتی خلفا احادیث پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را جعل میکردند تا بتوانند بر مردم حکومت کنند، حضرت علی(علیهالسلام) ساکت نبودند و روشنگری و هدایت میکردند. ایشان در نهجالبلاغه میفرمایند:"فان هذا الدین قد کان أسیرا فی ایدی الاشرار یعمل فیه بالهوی و تطلب به الدنیا"[9]؛ همانا این دین (اسلام) در دستان اشرار اسیر است. با هوی و هوس در آن عمل میکنند و آن را وسيلۀ طلب دنيا قرار دادهاند.
آری؛ میشود به دین عمل کرد اما با هوی و هوس، با رشوه و ربا و هدیه و با حفظ موقعیت و مقام خود در دنیاطلبی دینی. میتوان دیندار بود اما بردۀ دنیا؛ همان که امام حسین(علیهالسلام) فرمودند: "اِنَّ النّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ يَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانونَ"[10]؛ به راستى كه مردم بندۀ دنيا و دين لقلقۀ زبانشان است، تا جايى كه دين وسيلۀ زندگى آنهاست، ديندارند و چون در معرض امتحان قرار گيرند، دينداران كم مىشوند.
مقام ولایت، در درگاه خدا خالص است و همه چیزش فانی در الله است و چون غیور است ناخالصی را نمیپذیرد. پس کسانی پذیرفتهاند که اهل فنا باشند، نه اهل بقا و اسم و رسم و پول و مقام. کسی که خدمتگزار خالص حق باشد و چنین کسانی جوانان آخرالزمانیاند.
همچنین پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نگران لغزش علما، جدال منافق با قرآن[11] و برداشت غلط از قرآن[12] بود. اینکه مسلمانان با انحراف در معنای تأویلی قرآن، هوامدار و دنیاخواه شده و به دینِ ظاهری، دلخوش و قانع شوند. ریشۀ تغییر روند علما در تأویل و فهم قرآن نیز در زمان خلیفۀ دوم بود که مانع تبیین معنای تأویلی قرآن شد و به کمک کعبالاحبار احادیث را جعل میکرد. به خصوص در حکومت معاویه که قرآن را در شام به نفع خود بیان میکرد.
این انحراف دینی و تحریف معنای تأویلی قرآن به حدی بود که بعد از شهادت امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، آیهای که در شأن ایشان نازل شده بود[13] به قاتلش ابنملجم نسبت دادند و آیۀ مربوط به منافقین[14] به ایشان نسبت داده شد. در حالیکه مردم این آیات را در زمان حضرت رسول شنیده بودند و میدانستند که در شأن چه کسانی است؛ اما امان از غفلت و ضلالت بعد از معرفت. و به قول معاویه: «اگر جهل مردم نبود، هرگز بر علی غالب نمیشدم.»
پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نگرانیهایشان را از لحاظ انحراف اقتصادی، سیاسی و دینی بیان کردند، اما مردم غافل و جاهل همۀ رهنمودهایشان را فراموش کردند و زمینۀ انحراف در زمان سه خلیفه فراهم شد. حضرت علی(علیهالسلام) شرط شورای بعد از عمر را نیز نپذیرفت و زیر بار عملکردن به سنت شیخین نرفت؛ زیرا سنت آنها مخالف اسلام حقیقی و ولایی بود. به طوریکه در زمان حکومتشان اسلام علیه اسلام شده بود و حال باید حضرت با این اسلام دروغین و بدعتهای سه خلیفه مبارزه میکرد و آن را تغییر میداد؛ و این بود حکایت جنگهای متعددی که در مدت 5 سال حکومت ایشان بین مسلمانان اتفاق افتاد!
در زمان خلفای سابق مسئلۀ جنگها، فتوحات بود که میان مسلمانان و کفار و مشرکین اتفاق میافتاد اما جنگهای زمان حضرت علی(علیهالسلام)، جنگ میان مسلمین در جبهۀ حق و باطل بود. بررسی تاریخ این دوره نشان میدهد که نباید فریب ظاهر متشرعین را خورد و به عنوان عرفان و فلسفه، سخن هر گویندهای را قبول کرد؛ بلکه باید همواره متمسک و متوسل به منابع نور ولایی حضرات معصومین(علیهمالسلام) شد که فقط ایشان جبهۀ حق هستند.
نگرانی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) از اینکه قرآن بر غیر باطنش تأویل شود[15] را میتوان در جنگ صفین که پایان آن به ظهور خوارج انجامید، بهتر فهمید. آنجا که مالک اشتر در چند قدمی پیروزی بود، اما با حیلۀ عمرو عاص قرآنها بر سر نیزه رفت. امام هر چه فریاد زدند که من قرآن ناطق هستم و این حیلۀ دشمن است، سپاهیان جان برکف زیر بار نرفتند و فریب خوردند؛ تا جایی که کار را به حکمیت و ابوموسی اشعری رساندند! حضرت هر چه فرمودند این کار "كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا الْبَاطِلُ"[16] است خوارج در مقابل گفتند "لا حكم إلا للّه"[17].
امروز نمونههایی از این نوع تفکر را میتوان در گروههایی چون داعش، طالبان، سَلفیها و حتی متعصبین دیندار در جامعۀ اسلامی مشاهده کرد. با ظهور خوارج، ظاهرگرایی، تأکید و تکیه بر الفاظ قرآن، عقاید و قوانین خشک و توجیه انجام گناهان کبیره به نام اسلام شکل گرفت.
اصالتدادن به صورت و ظاهر و عدم توجه به باطن و تأویل آنچنان تخریبکننده و نگرانکننده است که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در روایتی میفرمایند: "سَيَأْتِي عَلَى اَلنَّاسِ زَمَانٌ تَخْبُثُ فِيهِ سَرَائِرُهُمْ وَ تَحْسُنُ فِيهِ عَلاَنِيَتُهُمْ طَمَعاً فِي اَلدُّنْيَا لاَ يُرِيدُونَ بِهِ مَا عِنْدَ رَبِّهِمْ يَكُونُ دِينُهُمْ رِيَاءً لاَ يُخَالِطُهُمْ خَوْفٌ يَعُمُّهُمُ اَللَّهُ بِعِقَابٍ فَيَدْعُونَهُ دُعَاءَ اَلْغَرِيقِ فَلاَ يَسْتَجِيبُ لَهُمْ."[18]؛ به زودی زمانى براى مردم پيش آيد كه براى طمع دنيا، باطنشان پليد و ظاهرشان زيبا شود، خواهان آنچه نزد خداست نیستند، دينشان رياست و ترس از خدا با آنها آميخته نشده، خدا آنها را مجازاتى همگانى كند، سپس مانند كسى كه در حال غرقشدن است، دعا كنند و خدا مستجاب نكند.
در این زمان عبادت بیشتر از عبودیت حاکم شده و ظاهر پرستی و تظاهر به دین رواج یافته و با وجود حُسن فعلی، مردم در نیت و انگیزهشان گرفتار شرک خفی هستند. ایشان در اینباره میفرمایند: «من از شرک اصغر بر شما میترسم؛ شرکی که ریاست[19]! و جای پای ریا در میان امت، از جای پای مورچه بالای کوه روی سنگ سیاه در شب تاریک مخفیتر است.»[20]
دنیاخواهی و دنیاپرستی[21] ویژگی ظاهرگرایانی است که اسیر شرک خفیاند؛ ایشان پرخور، پرخواب، زیادهگو و پرخندهاند. ناراضی و زیاده طلبند و غر میزنند. خشمشان بسیار است، از خطایشان عذرخواهی نکرده و عذر دیگران را نیز به سختی میپذیرند. در اطاعت خدا تنبل و در معصیت او بیباکاند و از او نمیترسند. از خوبیهای مردم چشمپوشی کرده و به بدی یاد میکنند اما کار خود را بسیار تعریف و تمجید میکنند. حساب نفس را نمیکشند و آرزوهای طول و دراز دارند. شکیبایی و شکرگزاری ندارند. نادان و احمقاند؛ بهنظر خودشان خردمندند اما بیخردانی بیش نیستند و در مقابل معلم خود فروتنی نمیکنند.
اما به فرمودۀ امام کاظم(علیهالسلام) که از غفلت و دلبستن مردم به دنیا غمگین شده بود، انسانهای مؤمن هیچگاه به این دنیا و ماندن در آن اطمینان ندارند. آنها اهل فکر و عبرتگیریاند و تا نشانه و علامت خدا را نبینند آرام نمیگیرند!
حضرت علی(علیهالسلام) در خطبۀ 131 نهجالبلاغه دنیای ممدوح را معرفی کرده و میفرمایند: "إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا؛ مَسْجد أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ؛ اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ"؛ همانا دنيا سراى راستى براى راستگویان و خانۀ تندرستى براى دنیاشناسان، و خانۀ بینیازی براى توشهگيران و خانۀ پند براى پندآموزان است. دنيا محل سجدۀ دوستان خدا، محل نماز فرشتگان الهى، محل نزول وحى خدا و جايگاه تجارت دوستان خداست كه در آن رحمت خدا را به دست آوردند و بهشت را سود بردند.
روایات متعددی نگرانیهای پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را از دنیاخواهی، تکاثر (زیادهخواهی)، کسب و کار حرام و شهوت و ربا[22] و... بیان میکند. ثروتاندوزی و کاخسازی از زمان عثمان رواج یافت. او دنیاخواهی را هدف اسلام قرار داد و در زندگی شخصیاش برخلاف دو خلیفۀ قبل عمل کرد و بذل و بخششهای بیحساب و کتاب داشت.
پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نگران ضعف اراده و یقین، سستی و کسالت روحی امت (زود خستهشدن در راه دین) نیز بودند[23] که از صفات راضیشدگان به حیات دنیاست. همانها که "اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ"[24] هستند و متاع اندک دنیا را به آخرت ترجیح میدهند و فکر میکنند میتوانند در آسایش دنیا دینداری کنند! همانهایی که در راه دین «نمیتوانم و نمیشود» را بهانه میکنند، زود فرار کرده و استعفا میدهند.
همچنین ایشان از زوال نعمت برای کسی که حمد خدا را در چهار چیز به جا نیاورد، میترسند: «حمد خداوندی که خود را به من شناساند و مرا کوردل نگذاشت، سپاس خداوندی را که مرا از امّت محمد(صلیاللهعلیهوآله) گردانید، و حمد خداوندی که خودش متکفّل روزی من شد و به دست مردم نسپرد، و سپاس خداوندی را که گناهان مرا پوشانید و مرا میان خلق رسوا نگردانید.»[25]
برای داشتن زندگی آرام، به دور از نگرانیهای ذهنی، باور و یقینی الهی لازم است تا انسان بتواند با ندیدن اسباب در آرامش زندگی کند.
[1]- الكافی (ط - الإسلامية)، ج 2، ص 79.
[2]- زیارت جامعه کبیره: بابهایی که مردم به آنها مبتلا (امتحان) میشوند.
[3]- الخصال، ج 1، ص 208: "إن حديثنا صعب مستصعب لا يحتمله إلا ملك مقرب أو نبی مرسل أو عبد امتحن الله قلبه للإيمان"
[4]- قلب یعنی روحیه.
[5]- نهجالفصاحه، ص 172.
[6]- نهجالفصاحه، ص 358.
[7]- خطا امور عارضی هستند که بدون عمد وارد زندگی شدهاند؛ مثل استفاده از وسایلی که ریشه در فرهنگ غرب دارد و با اینکه گناه نیست اما عوارضی برای جسم و مزاج انسان دارند.
[8]- نهجالفصاحه، ص 694: "و ما أخشى عليكم الخطاء، و لكني أخشى عليكم التعمد".
[9]- نهجالبلاغه (للصبحی صالح)، ص 435.
[10]- تحفالعقول، ص 245.
[11]- الخصال، ج 1، ص .163: "زَلّةُ عالِمٍ، أو جِدالُ منافقٍ بِالقرآنِ".
[12]- تنبيه الخواطر، ج 2، ص 227: "اخْوَفُ ما أخافُ علی اُمّتی: زَلاّتُ العُلَماءِ، و مَیلُ الحُکماءِ، و سُوءُ التّأویلِ".
- منية المريد، ص 369: " اكثَرُ ما أخافُ على اُمَّتِي مِن بَعدي رجُلٌ يَتَأوَّلُ القرآنَ يَضَعُهُ على غيرِ مَواضِعِهِ".
[13]- سورۀ بقره، آیۀ 207 : "وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ"؛ و از مردم کسی است که جانش را برای خشنودی خدا میفروشد.
[14]- سورۀ بقره، آیۀ 204: "وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ"؛ و از مردم كسى است كه خدا را به آنچه در قلبش است گواه مىگيرد و سخنش دربارۀ زندگى اين دنيا تو را به شگفت مىآورد (کسیکه در شعار دادن و توجیه با آیات قوی است)، در حالى كه كينهتوزترين دشمنان است.
[15]- الخصال، ج1، ص 164: "...أن يَتَأوَّلوا القرآنَ على غيرِ تَأوِيلِهِ".
[16]- نهجالبلاغه (للصبحی صالح)، ص 81، خطبۀ 40: «گفتار حقّى است كه به آن باطلى اراده شده.»
[17]- هیچ حکمی جز حکم خداوند نیست.
[18]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص 296.
[19]- بحار الانوار، ج 69، ص 304: "انّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اَلشِّرْكُ اَلْأَصْغَرُ. قَالُوا وَ مَا اَلشِّرْكُ اَلْأَصْغَرُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ؟ قَالَ اَلرِّيَاءُ."
[20]- وسائل الشيعه، ج 28، ص 342.
[21]- دنیازدگی (دنیای مذموم و رکود در امکانات) با استفاده از دنیا به عنوان ابزار آخرت (جاری کردن امکانات دنیا) متفاوت است.
[22]- الكافی (ط - الإسلامیة)، ج5، ص 124: "إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي هَذِهِ اَلْمَكَاسِبُ اَلْحَرَامُ وَ اَلشَّهْوَةُ اَلْخَفِيَّةِ وَ اَلرِّبَا"
[23]- نهجالفصاحه، ص 173: "أخْشي ما خَشِيتُ عَلی اُمّتی كِبَرُ الْبَطْنِ وَ مُداوَمَةُ النَّومِ وَ الكَسَلِ وَضَعْفِ الْيَقينِ".
[24]- سورۀ توبه، آیۀ 38: "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ".
[25]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج83، ص 282.
نظرات کاربران