مشتاق ما
در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمتواسعه » (جلسۀ 33، 13صفر 1436) به تبیین موضوع « مشتاق ما» میپردازیم.
دانستیم خداوند، اجابت تمام خواستهها با واسطه قرار دادن معصومین(علیهمالسلام) را تضمین کرده است. اما ما چقدر از حقایق غیبی وجودمان دوریم که از آغاز زندگی تا امروز، اسباب و علل را مؤثر دانستهایم؛ هرچند در کنارش توسّلی هم کردهایم. در حالی که تمام امور ما از غیب و ولایت انسان کامل، مدیریت میشود و علل و اسباب هم به دست اوست.
اما در ادامه، روایتی دیگر در تبیین مظهر تامّ و عینیتیافتهی "رحمان" و "رحیم". امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند:
"إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَنَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ صَنَعَنَا بِرَحْمَتِهِ؛ وَ خَلَقَ أرْوَاحَكُمْ مِنَّا. فَنَحْنُ نَحِنُّ إِلَیكُمْ وَ أنْتُمْ تَحِنُّونَ إِلَینَا."[1]
همانا خدای تبارک و تعالی ما را از نور عظمت خود خلق کرد و به رحمت خود ساخت؛ و ارواح شما را از ما آفرید. پس ما مشتاق شماییم و شما مشتاق مایید.
صنع به معنای ساختهی دست است و فرق خلقت و صنع، در این است که همهی موجودات، مخلوق خدا هستند؛ اما همهی مخلوقات، صنع او نیستند. تنها حضرات معصومین(علیهمالسلام) صنع الهی به رحمت خداوندند و ارواح بقیه، صنع حضرات است؛ چنانکه امام زمان(عجّلاللهفرجه) در توقیعی فرمودهاند: "نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنَائِعُنَا"[2]. پس اگر ائمه(علیهمالسلام) مظهر رحمت حق هستند، تمام شئون ما نیز باید جلوهی رحمت باشد.
"فَنَحْنُ نَحِنُّ إِلَیكُمْ"؛ "حنان" فراتر از دوست داشتن است؛ یعنی ما به شما تعلق داریم. شما هم به ما تعلق دارید. با این تفاوت که ما مدام دنبال شما میآییم، ولی شما یادتان رفته که صنع ما هستید!
راستی ما با این مهربانان، چه کردهایم؟ چقدر از آنان غریب و دور ماندهایم! ای کاش در مواجه شدن با هر محبوبی، میدانستیم امام است که از این جلوه به ما محبت میکند. کاش جای دل بستن به محبتهایی که یک روز هستند و یک روز نیستند، فقط به امامی دل میبستیم که همواره زنده است؛ چون صنع جامع الله است.
چه حسرتی است که فردا ببینیم او با تمام عشقش ما را احاطه کرده بود تا دستمان را بگیرد؛ ولی ما به سوی هرکسی دست دراز کردیم، جز او. ما بدون شناخت آن مهربان اصلی، هر روز کسی را مهربان دیدیم و پدر و مادر، دوست، همسر و فرزند را محبوب خود گرفتیم. به همین دلیل با مهربانی مادر، جسممان راه رفت و...؛ اما با محبت امام، روحمان راه نرفت و در اوصاف خود ماند.
امروز هم با اینکه مهربان اصلی را میشناسیم، جانمان آن قدر حجاب گرفته که قدرت حرکت و پاک کردن آلودگیهایمان را نداریم. وقتی هم خدا ما را به سختی میاندازد تا پاکمان کند، دردمان میآید و فرار میکنیم. در حالی که پاک شدن امروز، بسیار راحتتر از پاک شدن در برزخ است.
امام(علیهالسلام) در ادامهی روایت میفرمایند:
"وَ اللهِ لَوْ جَهَدَ أهْلُ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ أنْ یَزِیدُوا فِی شِیعَتِنَا رَجُلاً أوْ یَنْقُصُوا مِنْهُمْ رَجُلاً، مَاقَدَرُوا عَلَى ذَلِكَ؛ وَ إِنَّهُمْ لَمَكْتُوبُونَ عِنْدَنَا بِأسْمَائِهِمْ وَ أسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ عَشَائِرِهِمْ وَ أنْسَابِهِمْ."
به خدا سوگند، اگر اهل مشرق و مغرب تلاش میکردند فردی به شیعیان ما اضافه یا از آنان کم کنند، نمیتوانستند؛ که همانا آنان به اسماء خود و نامهای پدران و قبایل و انسابشان در نزد ما مکتوباند.
سپس امام به راوی فرمودند: اگر میخواستی، اسمت را در صحیفهمان به تو نشان میدادم.
راوی میگوید: امام، صحیفهای آوردند و آن را گشودند. ولی من آن را سفید یافتم که اثری از نوشته در آن نبود. گفتم: ای پسر رسولخدا، من نوشتهای نمیبینم! حضرت بر آن دست کشیدند؛ آن گاه آن را نوشته یافتم و اسمم را در پایینش دیدم. پس سجدهی شکر به جا آوردم.
امام میفرماید که شیعیان نه در کتاب، بلکه در نزد ما و جان ما مکتوباند. اما اگر شیعه نتواند نام خود را ببیند، به خاطر دوری خودش از امام است. همان طور که این شخص برای دیدن نامش، باید در صحیفه مینگریست؛ معلوم هم شد که نام او در انتهای نام شیعیان است و مقرّب نیست.
در حدیث دیگر، امام صادق(علیهالسلام) از پدر بزرگوارش و ایشان از امام سجاد(علیهالسلام) روایت میکنند:
"نَحْنُ أمَانٌ لِأهْلِ الأرْضِ، كَمَا أنَّ النُّجُومَ أمَانٌ لِأهْلِ السَّمَاءِ؛ وَ نَحْنُ الَّذِینَ بِنَا یُمْسِكُ اللهُ السَّماءَ أنْ تَقَعَ عَلَى الأرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ، وَ بِنَا یُمْسِكُ الأرْضَ أنْ تَمِیدَ بِأهْلِهَا، وَ بِنَا یُنَزِّلُ الْغَیثَ وَ تُنْشَرُ الرَّحْمَةُ وَ تَخْرُجُ بَرَكَاتُ الأرْضِ. وَ لَوْلَا مَا فِی الأرْضِ مِنَّا، لَسَاخَتْ بِأهْلِهَا؛ وَ لَمْ تَخْلُ الأرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللهُ آدَمَ، مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ فِیهَا..."[3]
ما امان برای اهل زمین هستیم، همان طور که ستارگان، امان برای اهل آسماناند. و ما کسانی هستیم که خدا به ما آسمان را از فرو افتادن بر زمین -مگر به اذنش- حفظ میکند و به ماست که زمین، اهلش را نمیلرزاند و به ماست که باران میبارد و رحمت، منشتر میشود و برکات زمین بیرون میآید. اگر یکی از ما در زمین نبود، زمین، اهلش را در خود فرو میبرد. و از زمان خلقت آدم، هرگز زمین از حجت خدا خالی نبوده است.
اما اگر امام، امان ماست، چرا ما این قدر سرگردان و پریشانیم و اضطراب و نگرانی امروز و فردا داریم؟ چرا این قدر احساس بیپناهی میکنیم، تا جایی که حتی دنبال سایهی پناه دشمن میرویم؟! نشان شیعهی واقعی، این است که به امنیت امام، آرام و دور از اضطراب باشد. اگر خود را شیعه میدانیم، آیا نباید نشانههایش را داشته باشیم و همان طور که سلامت جسم خود را چکآپ میکنیم، وجودمان را برای شیعه بودن محک بزنیم؟
طبق این روایت، هر رحمت و نعمتی که به ما میرسد، به واسطهی امام است. حتی زمین به اذن او محصول میدهد. اما آیا ما در تمام نعمتها، قبل از دیدن علل و اسباب و تشکر از مخلوق، به حقیقت امام میاندیشیم و او را مییابیم؟
در زمان حضرت آدم، جسم هیچ یک از ائمه(علیهمالسلام) روی زمین نبود. اما امام میفرماید از همان زمان، وجود امام و ولایت او در زمین و آسمان و در همهی هستی، جاری بوده؛ زیرا حقیقتی لازمان و لامکان است.
پس لازم نیست آن قدر فریاد بزنیم که صدایمان به کربلا برسد! همین جا هم اگر حقیقت امام را پیدا کنیم و از صقع جان به او سلام دهیم، لبیکش را میشنویم. آن وقت "کلّ أرض" برایمان کربلاست و اگر زیارت هم برویم، به دعوت میرویم و میفهمیم آنجا که او دعوت کند، هدفی دارد و میخواهد حرکتی در وجودمان ایجاد نماید. اما اگر او را پیدا نکنیم، کربلا هم برویم، همانیم که بودیم و هیچ گام رو به جلو برنمیداریم. پس امام را محدود نکنیم و بدانیم او فقط زائر نمیخواهد؛ بلکه در هر جا هستیم، ببینیم همان جا چه کاری میتوانیم برای حسین(علیهالسلام) انجام دهیم.
***
طبق روال، نمونهای از رحمت امام حسین(علیهالسلام) را در جریان کربلا مرور میکنیم. ایشان در یکی از منازل بین راه، با چند تن از یاران خود به خیمهی عبیداللهبنحرّ جُعفی رفتند که از کوفه خارج شده و منزل به منزل میرفت تا با امام روبهرو نشود. امام به او فرمودند:
"یابْنَ الْحُرّ، إِنَّ أهْلَ مِصْركُمْ كَتَبُوا إلَیّ أنّهُمْ مُجْتَمِعُونَ عَلَی نُصْرَتِی وَ سَألُونِی الْقُدُومَ عَلَیْهِمْوَ لَیسَ الأمْر عَلَی مَا زَعَمُوا. وَ أنّ عَلَیكَ ذُنُوباً كَثیراً؛ فَهَلْ لَكَ مِنْ تَوْبَةٍ تَمْحُو بِهَا ذُنُوبكَ؟"
ای فرزند حر، همانا مردم دیار شما به من نامه نوشتند كه بر یاریام جمع شدهاند و از من خواستند به سویشان بشتابم؛ اما حقیقت امر، طبق آنچه میپنداشتند، نیست! و همانا تو گناهان بسیار داری؛ آیا قصد توبه نداری تا گناهانت محو شود؟
آن گاه از او خواستند به یاریشان بیاید؛ که اگر پیروز شدند و حقّ خود را گرفتند، فبهاالمراد؛ و اگر نه، او از یاران امام در طب حق بوده است. اما عبیدالله گفت: به خدا سوگند، من میدانم هركس از تو پیروی كند، به سعادت ابدی میرسد؛ ولی احتمال نمیدهم كه یاری من، سودی به حالت داشته باشد. زیرا در كوفه كسی را ندیدم كه عزم بر یاریات داشته باشد. به خدا سوگند میدهم كه مرا از این كار معاف بدار؛ در عوض، بهترین اسبم را به تو هدیه میكنم كه در میدان جنگ، بسیار چالاك است.
حضرت در پاسخ فرمودند: ما برای اسب و شمشیرت نیامدهایم! پس اگر از جانت بر ما بخل ورزیدی، ما را به اسبت حاجتی نیست و ما از گمراهان، کمک نمیگیریم. پس برو به جایی که فریاد دادخواهی ما را نشنوی و واقعاه را نبینی؛ که به خدا سوگند، هرکس صدای ما را بشنود و یاریمان نکند، هلاک است.
ببینید امام حتی برای کسی که از هدایت میگریخت، چطور سفرهی رحمت را گستردهاند که خود به سراغش میروند و اتمام حجت میکنند. اما عبیدالله با اینکه در مقابل امام ایستاده، او را نمیشناسد و به همین دلیل برای یاری امام آماده نیست. با این حال، امام او را نفرین نمیکند و چون هنوز به او رحمت دارد، میگوید: لااقل از اینجا دور شو تا ندای یارخواهی مرا نشنوی؛ که عذابت دوچندان نشود.
راسنی کدام مهربان را سراغ دارید که رحمتش تا این اندازه وسعت داشته باشد؟
[1]- بحار الأنوار، ج26، صص131-132.
[2]- الإحتجاج، ج2، ص467.
[3]- کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص207.
نظرات کاربران