ارتباط با دنیای بیرون
در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمتواسعه » (جلسۀ 34، 14 صفر 1436) به تبیین موضوع «ارتباط با دنیای بیرون» میپردازیم.
در کیفیت نشر رحمت الهی در مظهریت انسان کامل، وارد روایاتی شدیم که بیداری از خواب ناسوت و گرایشهای جزیی و شخصی را در جلوهی این دو اسم بر ما یادآوری میکند تا حقیقت امام را در جان خود بیابیم. در این صورت، امام در عالم ناسوت هم پرده از نقاب خواهد کشید. این، سنت الهی است که نه با شعر، بلکه با شعور حاصل میشود؛ یعنی با چشم سر و در ظاهر دنیا ادراک نمیگردد و چشم و درک بالاتری میخواهد.
حضرت حجت(روحیلهالفداء) از ما شعور میخواهد. آنکه شعر یا قرآن را فقط حفظ میکند، منفعل از بیرون است. به این معنا که صورتی از معلوم خارجی را از بیرون به درون خود میبرد و بعد همان را ارائه میدهد. اما شاعر یا آنکه حقیقت قرآن را درک میکند و از درون خود بیرون میکشد، صاحب شعور است و فعلیت وجودش را ظهور میدهد.
در سیر هستی، همه چیز به فعلیت کار میکند. هر درختی از دل یک دانه بیرون آمده و هرچند علل إعدادی در رویش آن مؤثر بوده، اصل کار را خود بذر و با جوهرهی درونش کرده است؛ جوهرهای که آن را از یک ریگ متفاوت میکند. ما نیز در عالم ماده به خوبی درمییابیم کاری ارزشمند است که از درون ما بجوشد. مثلاً مهندس که سالها درس میخواند، درس خواندنش امری انفعالی است و تنها زمانی به فنّ مهندسی شناخته میشود، که خودش نقشه بکشد و فعلیت مهندسی را از درون خود به ظهور آورد.
ما این را میدانیم؛ اما در انسانیت خود، فعلیت نداریم و در برخورد با معنا، انفعالی عمل میکنیم. این معارف را خوب میفهمیم؛ اما منتظریم خدا و امام، خودشان اینها را در وجود ما به فعلیت برسانند. پس خودمان چهکارهایم؟! خدا استعدادهای لازم را داده و زمینه را فراهم کرده است. ما موجوداتی ذیشعور هستیم که علم الهی را در خود داریم. کار رسول هم تذکر است و کسی را به جبر، هدایت نمیکند. فعلیت یافتن، با خود ماست.
این همان معنای زیبای اختیار و حقیقت جمع بین جبر و تفویض است. اما ما که از یک پیامک، یک اخم، یک حرف و کوچکترین مشکل منفعل میشویم، چگونه میتوانیم به فعلیت وجودی برسیم و خلیفةالله شویم؟ ما از انفعال، نتیجهای جز بیماری جسم و روح نگرفتهایم و مشغولیات جزیی نگذاشته بفهمیم جان و وجودی هم داریم و قلبی که یک گوشه افتاده و دارد جان میدهد. در حالی که شأن و شئون دنیا اصلاً مال ما نیستند تا غصهشان را بخوریم. باید مال و سرمایهی واقعی خود را بشناسیم و تمام توجّهمان به آن باشد؛ "...عَلَيْكُمْ أنْفُسَكُم..."[1]. تنها در آن صورت است که به آرامش میرسیم.
خداوند در حدیث قدسی به نقل از پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله)میفرماید:
"عَلِیّ بْنُ أبِیطَالِبٍ(علیهالسلام) حُجَّتِی عَلَى خَلْقِی وَ دَیّانُ دِینِی؛ اُخْرِجُ مِنْ صُلْبِهِ أئِمَّةً یَقُومُونَ بِأمْرِی وَ یَدْعُونَ إِلَى سَبِیلِی، بِهِمْ أدْفَعُ الْعَذَابَ عَنْ عِبَادِی وَ إِمَائِی وَ بِهِمْ اُنْزِلُ رَحْمَتِی."[2]
علی(علیهالسلام) حجت من بر خلقم و برپادارندهی دینم است. از نسل او امامانی میآورم که امر مرا اقامه میکنند و به راهم دعوت نمایند؛ به آنان عذاب را از بندگانم دفع میکنم و به آنان رحمتم را فرو میفرستم.
منظور از عذاب و رحمت در این روایت، فقط برای آخرت نیست. چون کسی که در دنیا در عذاب است، در آخرت هم گریزی از عذاب ندارد و اهل رحمت نیست. البته عذاب دنیا هم مشکلات و سختیها نیست. کسی که نمیتواند با قوای خود کنار بیاید و سالم نیست، هم خودش در عذاب است، هم دیگران از او در عذاباند و هم زمین و آسمان!
امروز ما یا باید بگوییم عذاب نداریم و غرق رحمتیم، یا بپذیریم که علی(علیهالسلام) را نیافتهایم. این برای ما معیار است. آشفتگی و اضطراب، عذاب است و ما به قدری که خشونت داریم و در خیالات و توهمات خود اسیریم، از امام دوریم. او عین رحمت است. اگر ما واقعاً در رحمتیم، پس کو آرامش وجود و اطمینان قلب در ما؟ چرا هنوز نگران از دست رفتن اموال و اولاد و بالا و پایین شدن دنیا هستیم؟ در حالی که وجود انسان، به وسعت تمام هستی است و مؤمن اگر همه چیز را هم از دست بدهد و تنهای تنها باشد، با حضور خدا هیچ وحشت ندارد.
در روایت دیگر، امام صادق(علیهالسلام) میفرماید:
"إِنَّ اللهَ... جَعَلَنَا عَینَهُ فِی عِبَادِهِ، وَ لِسَانَهُ النَّاطِقَ فِی خَلْقِهِ، وَ یَدَهُ الْمَبْسُوطَةَ عَلَى عِبَادِهِ بِالرَّأفَةِ وَ الرَّحْمَةِ... بِنَا أثْمَرَتِ الأشْجَارُ وَ أینَعَتِ الثِّمَارُ وَ جَرَتِ الأنْهَارُ، وَ بِنَا یُنْزِلُ غَیثُ السَّمَاءِ وَ یُنْبُتُ عُشْبُ الأرْضِ؛ وَ بِعِبَادَتِنَا عُبِدَ اللهُ وَ لَوْلَا نَحْنُ مَا عُبِدَ اللهُ."[3]
همانا خداوند... ما را چشم خود در بین بندگانش و زبان گویا در میان خلقش و دست گشودهی مهر و رحمتش بر آنان قرار داد... به ما درختان، ثمر میدهند و میوهها به پختگی میرسند و رودها جاری میشوند؛ به ما آسمان میبارد و گیاه زمین میروید؛ و به عبادت ما، خدا پرستش میشود و اگر ما نبودیم، خدا پرستیده نمیشد.
این چشم بینا و دست رحمت الهی، نه فقط در نجف و کربلا، که در تمام هستی گشوده است. زیارت هم شعائر است و باید زنده بماند؛ از تیرگی و سنگینی دنیا باید به حرم پناه برد. اما کار خواص، زنده نگه داشتن خود امام است. هر شعوری که به فرهنگ و حقیقت امام زنده شود، تار و پودی از پردهی غیبت را رقیق میکند.
همهی هستی به دست امام، رو به فعلیت میرود؛ اما ما نتوانستهایم مراتب وجودی و انسانی خود را بالفعل کنیم و هنوز میوهی انسانیت ندادهایم. از بس منفعلیم! در هر میدان، از انتزاعات ذهنی خود و قوانینی که ذهن میآفریند و توهّمی بیش نیست، خوش و ناخوش میشویم. مثلاً پدیدههای بیرون و اعمال و سخنان دیگران را برای خود، سود و زیان اعتبار میکنیم و از "تصور" خود از سود، خوشحال و از "تصور" خود از ضرر، ناراحت میشویم. در حالی که هیچ کدام در جهان خارج، وجود ندارند. به همین دلیل، این خوشحالی و ناراحتی، وجود ابدی ما را خراب میکند.
انسان، ظهور حقّ است و همه چیز برای او آفریده شده. پس چرا به جای آنکه همه چیز در دست ما باشد، ما اسیر همه چیزیم؟ ما همهی مراتب هستی را داریم؛ در سیر صعود باید همه چیز را بدهیم تا به الله برسیم. اما ما برعکس عمل میکنیم؛ هرچه را باید از دست دهیم، محکم میگیریم و به جای اینکه هر روز خود را سبکتر کنیم، بیشتر اسیر داشتههایمان میشویم! به ویژه در این زمان که تنوع در ناسوت غوغا کرده و دلمشغولیها بیشتر است.
روایت شده شخصی خدمت حضرت علی(علیهالسلام) رسید. سلام کرد و گفت: چگونه شب کردید؟ حضرت فرمودند:
"أمْسَیتُ مُحِبّاً لِمُحِبِّنَا وَ مُبْغِضاً لِمُبْغِضِنَا؛ وَ أمْسَى مُحِبُّنَا مُغْتَبِطاً بِرَحْمَةٍ مِنَ اللهِ كَانَ یَنْتَظِرُهَا وَ أمْسَى عَدُوُّنَا یُؤَسِّسُ بُنْیانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ."[4]
شام كردم در حالى كه دوستدار ما اهلبیت را دوست دارم و دشمنمان را دشمن؛ و شام كرده محبّ ما در حالى كه آرزومند رحمت خداست که انتظار آن را داشت، و شام كرده دشمن ما در حالى كه اساس خود را بر لب پرتگاه بنا میکند.
امام در این حدیث، مصداق شیعه و دشمن را معرفی نکرده؛ بلکه وصف و معیار آنها را بیان نموده است. وصف شیعه، غرق در رحمت بودن است و وصف دشمن، لب پرتگاه آتش بودن. وصف، مربوط به باطن و حقیقت انسان است و امام با باطن کار دارد، نه اسم و ظاهر. پس ممکن است کسی به اسم، شیعه باشد، اما وصف دشمن را داشته باشد. همان طور که کوفیان، محبّ امام حسین(علیهالسلام) بودند؛ ولی چون وصف عدو را داشتند، در مقابل امام ایستادند. برعکس، حرّ در سپاه دشمن بود و آب را بر امام بست؛ اما چون وصف شیعه را داشت، در نهایت به امام پیوست.
"عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ"، همان توهمات ماست. ما در ارتباط با پدیدههای خارجی، همواره صورتی از آنچه را معلوم است، به درون خود میبریم. اگر این صورت مطابق علم حقتعالی و منطبق با واقع باشد، میشود عقل؛ و نور و رحمت میآورد. اما اگر مطابق علم خدا یعنی اسماء و فطرت نباشد، توهم است.
به عنوان مثال، اگر دریافت و درک ما از ابتلا و سختی، همان باشد که در علم خداست، یعنی میدانی برای تطهیر و عروج ما، عاقلانه عمل میکنیم و به رحمت میرسیم. اما اگر فقط سختی ابتلا را ببینیم و آن را بیاعتنایی خدا به خود برداشت کنیم، در توهّمیم و از این توهّم که حقیقت ندارد، فشار میکشیم و منفعل میشویم. لذا زمان که میگذرد، یک بدن بیمار داریم و یک فکر متشتّت؛ و نمیتوانیم وصف شیعه را که آرامش و رحمت است، داشته باشیم.
معلومهای بیرونی و پدیدههای خارجی، قدرت ضربه زدن به وجود ما را ندارند. اما وقتی ما معلوم را نه بر اساس خیر و شرّ، بلکه بر اساس سود و زیان شخصی خود توهّم میکنیم، از آنها منفعل میشویم و همین توهمات، فردا آتش جهنم ما میشود. چنانکه امروز هم به آتش همین توهّمات میسوزیم.
امام در ادامهی این روایت میفرمایند:
"مَنْ سَرَّهُ أنْ یَعْلَمَ أمُحِبٌّ لَنَا أمْ مُبْغِضٌ، فَلْیَمْتَحِنْ قَلْبَهُ؛ فَإِنْ كَانَ یُحِبُّ وَلِیّاً لَنَا فَلَیسَ بِمُبْغِضٍ لَنَا، وَ إِنْ كَانَ یُبْغِضُ وَلِیّاً لَنَا فَلَیسَ بِمُحِبٍّ لَنَا."
هركه دوست دارد بداند دوست ماست یا دشمن ما، باید دل خود را بیازماید؛ پس اگر دوست ما را دوست داشت، دشمن ما نیست و اگر دوست ما را دشمن داشت، دوست ما نیست.
ما باید نه هر روز، بلکه هر لحظه قلب خود را برای شیعه بودن، امتحان کنیم و ببینیم هر تصوری که از معلومات جهان خارج در درون خود داریم، چقدر مطابق اسماء و عقل است و هرچه توهّمی بود، بیرون بریزیم تا عقل از ما ظهور کند. تا کی میخواهیم در امتحان قلب، مردود شویم؟ آیا وقت آن نرسیده که خود را بشناسیم و مهر قبولی بخوریم؟
[1]- سوره مائده، آيه 105 : بر شما باد به نفسهایتان.
[2]- الأمالی شیخ صدوق، ص544.
[3]- الکافی، ج1، ص144.
[4]- بحار الأنوار، ج27، صص53-54.
نظرات کاربران