إحیای تاریخ
در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمتواسعه » (جلسۀ 35، 15صفر 1436) به تبیین موضوع « إحیای تاریخ» میپردازیم.
گفتیم مظاهر تامّ "رحمان" و "رحیم" چهارده معصوم(علیهمالسلام) هستند و شرایط ظهور رحمت در شیعه، بیش از سایرین است؛ چون محبت و مودّت اهلبیت(علیهمالسلام) را دارد و وجودش از خشونت و ظلم به خود و دیگران دور است. پس چرا این رحمت در بین ما، این گونه به ظلم و خشونت آمیخته است؟
چون شیعه نسبت به تاریخِ بودن خود در اتصال به ولایت، جهل دارد. تاریخ حقیقی این اتصال را باید در عالم الست و مبادی وجودی خود جستجو کنیم؛ همان طور که تاریخ جسممان را میشناسیم و میدانیم گذشتگانمان چه کسانی و اهل کجا بودهاند. تاریخ شیعگی را باید در دو زمینه بررسی کنیم؛ یکی بدایات وجودی فوق ناسوت و یکی تاریخ ناسوتی. شیعگی نه پس از واقعهی غدیر، بلکه قبل از آن به وجود آمد؛ اما با غدیر، مسلمان از شیعه منفک شد.
ما باید آغاز تاریخ شیعه را در ایران بررسی کنیم و ببینیم ایرانی، چه ویژگیای دارد که او را آمادهی پذیرش ولایت کرده و با اینکه خلفا ایران را فتح کردند، ایرانی، دین خود را نه از او، بلکه از امام گرفته است. ایران، تنها کشور غیرعربی است که پذیرای معصوم بوده و امروز هم مزار معصوم در آن است.
متأسفانه ما تلاش نمیکنیم خود را بشناسیم و بدانیم ایران کجاست. درخواست از نوابغ برای اینکه نبوغ خود را صرف آبادانی ایران کنند، ناشی از تفکر ناسیونالیستی نیست. به این خاطر است که ایران، ویژگیهای معنوی خاصی دارد و در روایات، تعداد قابل توجهی از یاران امام زمان(عجّلاللهفرجه) ایرانی و اهل طالقان معرفی شدهاند.
گویا دشمن، این موضوع را بهتر از خود ما میداند. به همین دلیل در طول تاریخ، نه تنها به ذخایر مادی ما چشم دوخته، بلکه تمام تلاش خود را برای ربودن ذخایر معنوی و استعدادهای نوابغ ایران به کار گرفته تا ما را عقبمانده نگه دارد. امروز هم به هر وسیله میخواهد ما را از جایگاه واقعیمان یعنی شیعه بودن، دور کند؛ تا جایی که اسممان شیعه باشد و رسممان خشونت!
در تاریخ گذشتهی ایران، حاکمان جور، شمشیر به دست و چکمه به پا بر ما حکومت کردند؛ در حالی که برخی از آنها ادعای شیعگی هم داشتند. مثل محمدرضاشاه که در کنار حرم ائمه(علیهمالسلام) عکس میگرفت؛ اما در زمان او روحانیت به دار آویخته و باب روضهها و منبرهای حسینی بسته شد. و همهی اینها به خاطر جهل مردم بود.
امروز هم که به یُمن خون شهدا، حاکم جور بر ما حکومت نمیکند، باز هم نسبت به رسم شیعگی خود جاهلیم و این جهل، پای دشمن را در زمینههای مختلف اقتصادی، علمی، صنعتی، فرهنگی و... به مملکت ما باز میکند.
تکتک ما باید همت کنیم و داشتههایی را که از دست دادهایم، دوباره إحیا نماییم. برای این منظور باید از روزمرّگی فاصله بگیریم. ما برای خور و خواب و غرق شدن در روزمرّگی خلق نشدهایم. زندگی روزمرّه، مساوی مرگ است؛ آن هم نه مرگ جسم، بلکه مرگ فکر، روح و قلب.
امروز ما زنان باید در هر زمینهای وارد جامعه شویم؛ اما نه با جهل، بلکه با معرفت به شخصیت و جایگاه خود. باید إحیاگر باشیم و زندگی علمی، تولیدی و تحقیقی داشته باشیم. باید تمدنی عرضه کنیم که تلألؤ پیشرفت دنیامدار غرب را از چشم بیندازد.
قبل از هر چیز باید این تفکر غلط، اصلاح شود که دنیا بد و مذموم است. این تفکر باعث شده ما سرمایههای خود را از دست بدهیم و وابستهی بیگانگان باشیم. مذموم، دنیاطلبی به معنی کسب دنیا برای نفس است؛ اما دنیایی که برای خدا و دین باشد، نه تنها بد نیست، بلکه ارزشمند است. هر کاری که در دنیا برای دین انجام گیرد، عبادت است.
دیروز شهدا، نه از تعصب میهنپرستی، بلکه برای إحیای فرهنگ ناب شیعی و ایران علوی جانفشانی کردند. امروز هم ما وظیفه داریم از استعدادهای خود برای آبادانی و پیشرفت ایران شیعی استفاده کنیم. ولی متأسفانه استعداد جوانان ما حتی در محیطهای علمی و دانشگاهها شناخته نمیشود و مورد بهرهبرداری قرار نمیگیرد.
ما باید معماری ایرانی-اسلامی را در مقابله با معماری غربی تقاضا کنیم. باید طبیعت ناب و بکر را بخواهیم، نه پارکهای مصنوعی را. در مقابل ترویج مراکز خرید آنچنانی و مالها و هایپرها با معماری غربی که فقط سبک زندگی غرب را رواج میدهد، بایستیم. نگذاریم با بهرهبرداریهای غیرضروری و قطع درختان، طبیعت رو به نابودی رود. خلاصه آنکه نسبت به جامعهی خود احساس مسئولیت کنیم و برای این منظور باید با بصیرت، تاریخ و قابلیتهای خود و کشورمان را بشناسیم.
در ادامهی روایات، روایتی از امام رضا(علیهاسلام) نقل میکنیم. شخصی به نام سلیمان جعفری نقل میکند نزد امام بودم که فرمودند:
"یا سُلَیمَانُ، اتَّقِ فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ؛ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللهِ."
ای سلیمان، از فراست و زیرکی مؤمن بر حذر باش؛ که همانا او به نور خدا میبیند.
سلیمان میگوید: من ساکت شدم، تا امام را در خلوت بیابم؛ آن گاه توضیح این جمله را از ایشان پرسیدم؛ فرمودند:
"إِنَّ اللهَ خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ نُورِهِ، وَ صَبَغَهُمْ فِی رَحْمَتِهِ، وَ أخَذَ مِیثَاقَهُمْ لَنَا بِالْوَلَایَةِ؛ وَ الْمُؤْمِنُ أخُ الْمُؤْمِنِ لِأبِیهِ وَ اُمِّهِ؛ أبُوهُ النُّورُ وَ اُمُّهُ الرَّحْمَةُ، وَ إِنَّمَا یَنْظُرُ بِذَلِكَ النُّورِ الَّذِی خُلِقَ مِنْهُ."[1]
همانا خداوند، مؤمن را از نور خود آفریده و به آنان رنگ و صبغهی رحمتش را داده و از آنان بر ولایت ما عهد گرفته. پس مؤمن، برادر پدری و مادری مؤمن است؛ پدرش نور است و مادرش رحمت، و همان به آن نور که از آن خلق شده، میبیند.
امروز دشمن باید از فراست ما بترسد! کسی که فراست دارد، سر خود را پایین نمیاندازد تا دشمن بتواند هر برنامهای را برای او پیاده کند. مؤمن، به چشم حق میبیند؛ پس به ابدیت و وجه باقی نظر دارد. او نیازهای اصیل انسان را در راستای زندگی سالم و جسم و روح سالک میبیند و برای برآوردن این نیازها تلاش میکند.
این مؤمن، همان شیعه است که به دلیل صبغهی رحمتی که دارد، نه خشونت میکند و نه خشونت میپذیرد؛ چون دینش را از امام رحمت گرفته و طینت او از طینت امام است. میثاق خداوند با شیعه، وجودی است، نه ظاهری و قراردادی؛ به این معنا که ولایت را در جانش چشیده است. طبق روایت، پدرش نور و مادرش رحمت است.
این، شناسامهی حقیقی شیعه است. اما آیا ما تا به حال، خود را این گونه شناختهایم؟
[1]- بحار الأنوار، ج64، ص73.
نظرات کاربران