دین رحمت
در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمتواسعه » (جلسۀ 13، 16 محرم 1436) به تبیین موضوع «دین رحمت» میپردازیم.
با توجه به آیهی مربوط به ابتلای حضرت ابراهیم، وارد بحث ظلم و رحمت شدیم و این دو را مقابل هم معرفی کردیم؛ در حالی که ظاهراً نقطه مقابل ظلم، عدل است، نه رحمت. اما تقابل ظلم و رحمت، ریشهی قرآنی دارد. طبق آیات کلامالله مجید، هرجا پیامبری میخواهد توجه الهی را در جهت دفع و رفع ظلم از خود یا قومش جلب کند، به رحمت خدا متوسل میشود، نه به عدل او؛ زیرا آنچه ظلم را از وجود انسان برمیدارد، رحمت و آنچه انسان را از رحمت الهی دور میکند، ظلم است. لذا انسان در هر بُعدی ظلم داشته باشد، به همان اندازه از ذات حق که رحمت است، دور مانده.
به عنوان نمونه، آدم و حوّا از ظلم به نفس خود، به رحمت الهی متوسّل شدند:
"قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ."[1]
گفتند: پروردگارا، ما بر خود ظلم كردیم و اگر بر ما نبخشایی و به ما رحم نكنی، هرآینه از زیانكاران خواهیم بود.
همان طور که حضرت موسی(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) نیز وقتی خود را آلوده به ظلم دید، به رحمت خدا پناه برد:
"قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْ لی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ."[2]
گفت: پروردگارا، همانا من بر خود ظلم كردم، پس مرا ببخش. پس خدا از او درگذشت كه همانا او آمرزنده و رحیم است.
حضرت موسی، ظلم قومش را نیز به رحمت خدا إرجاع داد:
"وَ إِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلَی بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَیرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَیكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ."[3]
و آن گاه که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من، همانا شما چون گوساله را گرفتید، بر خود ظلم کردید. پس به سوی خالقتان توبه کنید و برگردید و نفسهای خود را بکشید؛ که این در نزد خالقتان خیر است. پس خدا توبهی شما را پذیرفت؛ که همانا او بسیار توبهپذیر و مهربان است.
موسی(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) به قومش گفت: شما به خود، ظلم کردهاید و از روی اختیار، گوسالهپرست شدهاید؛ "اتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ". یعنی سامری، آنان را مجبور به گوسالهپرستی نکرد. او فقط گوساله را ساخت و مردم را به آن دعوت کرد. اما هرکسی میتوانست منتظر موسی بماند و گوسالهپرست نشود.
راهحل موسی برای توبه دادن قومش، این بود که خود را بکشند. نه به این معنا که به یکدیگر حمله کنند یا دست به خودکشی بزنند! بلکه نفس خود را بکشند و تعیّنی را که از گوسالهپرستی گرفتهاند، از دست بدهند. به عبارت دیگر قبل از آنکه وارد برزخ شوند، مکافات عملشان را در همین دنیا پس دهند تا از مجازات برزخ و قیامت، مصون بمانند. این همان خیری است که در آیه آمده و در انتها نیز میفرماید: خدا چون رحیم است و رحمت دارد، این توبه را میپذیرد؛ یعنی ظلم آنان را به خودشان را، رحمت الهی پاک میکند، نه عدل.
"وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللهَ یَجِدِ اللهَ غَفُوراً رَحیماً."[4]
و هركس بدی كند یا بر خود ظلم نماید، سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را آمرزنده و رحیم مییابد.
با وجود این همه توصیه به رحمت در قرآن، یک مسلمان هرگز نمیتواند خشن باشد؛ حتی در غیرت و جلالش. پس این همه خشونت که در دنیا به اسم اسلام مشاهده میشود، از کجا نشئت گرفته است؟
یکی از حربههای غرب برای مقابله با اسلام، خشن معرفی کردن آن است. سالهاست که آنان در فیلمها و سایر رسانههایشان، رحمت و رقّت را به خود و خشونت را به مسلمانان نسبت دادهاند و گروههای تروریستی را در قالب اسلام به وجود آورده و حمایت کردهاند. در حالی که ساختار حاکمیت اسلام، رحمت و پیامبر اسلام "رَحْمَةً لِلْعالَمینَ"[5] است. رحمت الهی در سیرهی معصومین(علیهمالسلام) نیز در برخورد با دوست و دشمن، ظهور دارد.
اولین نشانههای خشونت در اسلام، زمانی پدید آمد که اعراب مسلمان، اسلام را عربی کردند. در حالی که اسلام برای همهی جهان و تمام ممالک بود، نه فقط برای اعراب. این دین عربی بود که برای بیعت، شمشیر بر سر امام علی(علیهالسلام) گرفت، درب خانهی وحی را سوزاند و پسر دختر پیامبر را در کربلا به خاک و خون کشید. پیامبر اسلام به شاه ایران و روم، نامه نوشت و آنان را به اسلام، دعوت کرد؛ اما این اعراب به این سرزمینها حمله کردند.
این بود که ایرانیان، دین را از آنها نگرفتند و اسلام عربی را نپذیرفتند؛ بلکه با رحمت اهلبیت(علیهمالسلام) و نورانیت وجود آنان بود که اسلام آوردند، لذا شیعه شدند. امروز هم اسلام عربی است که خشونت دینی را در جهان ترویج میدهد، نه اسلام حقیقی. اولین اصل در اسلام پس از معرفت، نرمش و رحمت است و نمیتوان با خشونت، ولایتمدار بود. وجود شیعه، عشق و صفا و محبت است و اصلاً خشونت نمیپذیرد.
اغلب لغتنامهها، رحمت را نرمی، احسان، رقّت و عطوفت، معنا کردهاند. اما تمام این معانی، مطابقی نیست. درضمن اگر رحمت، امری انفعالی باشد، نمیتوان آن را به خدا نسبت داد. لذا ناگزیر باید رحمت خدا را در معنای مَجاز بگیریم، در حالی که او اسم مَجاز ندارد و اسمائش عین ذاتش است. باید اصل معنای رحمت را پیدا کنیم و براساس آن، رحمت حق و رحمت خلق را بشناسیم.
رحمت انفعالی مثل این است که ما با دیدن زمین خوردن فردی، دلمان بسوزد و به او کمک کنیم. در این صورت اگر او زمین نخورد، کمکی هم از جانب ما بروز نمیکند. انفعال یعنی اثرپذیری و هر انفعالی، از ضعف و کوچکی سرچشمه میگیرد. اما خدا هرگز ضعف ندارد و منفعل نمیشود. معنای حقیقی رحمت، ایجاد، احسان، فضل و إعطاست، بدون منفعل شدن. یعنی خداوند بر اساس نیاز ما نیست که رحمت میورزد؛ بلکه او ذاتاً رحیم و رحمان است، چه ما محتاج باشیم، چه نباشیم. رحمت انسان نیز ظهور همین رحمت ذاتی حقّ است؛ که اگر دلسوزی و رقّت انفعالی باشد، سبب میشود طرف مقابل را کوچک و خوار و خود را بزرگ و عزیز ببیند و دچار کبر و غرور شود.
پس برخی مظاهر خشونت هم که گاه از ما بروز میکند، به دلیل معنای غلطی است که از رحیم و رحمان گرفتهایم. معنای حقیقی رحمان، اعطای وجود و معنای رحیم، ختم وجود است و وجود، به "بسماللهالرّحمنالرّحیم" ظهور یافته است. حال بیندیشیم روحیه و زندگی یک مسلمان که خود را ملزم به تحقّق دین خدا میبیند، باید سرشار از رحمت و عطوفت و بسط باشد یا غضب و خشونت و قبض؟
[1]- سوره اعراف، آیه 23.
[2]- سوره قصص، آیه 16 : گفت: پروردگارا، همانا من بر خود ظلم كردم، پس مرا ببخش. پس خدا از او درگذشت كه همانا او آمرزنده و رحیم است.
[3]- سوره بقره، آیه 54.
[4]- سوره نساء، آیه 110.
[5]- اشاره به آیه 107، سوره انبیاء : رحمتی برای جهانیان.
نظرات کاربران