تخلّق؛ إخبار یا انشاء؟
در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمتواسعه » (جلسۀ 19، 23 محرم 1436) به تبیین موضوع «تخلّق؛ إخبار یا انشاء؟» میپردازیم.
گفتیم که "رحمان" و "رحیم" مشتق از "رحم" است و مظهر رحم، معصومین(علیهمالسلام) هستند. دانستیم معنای تطابقی رحمت رحمانی، ایجاد است و معنای رحمت رحیمی، إکمال وجود. پس نباید به اقتضای آنچه در مراتب پایین و در خود میبینیم، رحمت را رأفت و نرمی انفعالی معنا کنیم. اسماء الهی، برگرفته از حقایق ملکوتی هستند؛ ولی ما چون به ناسوت نزدیکیم، برای الفاظ آنها، معنایی را برمیگزینیم که با حالات و اوصاف و دل خودمان که هفتاد هزار حجاب نورانی و ظلمانی گرفته، هماهنگ باشد. بعد، همان معنا را به خدا، پیامبر و امام هم نسبت میدهیم و فکر میکنیم معنای حقیقی، همین است و اگر به آن متخلق شویم، به کمال رسیدهایم!
در حالی که تخلّق، فعلیت یافتن به حقیقت اسماء است، نه انفعال از مفهومی که خود از اسماء، برداشت کردهایم. اگر معنای "رحمان" را مهربانی و دلسوزی بگیریم و با همین معنا، مظهر رحمان شویم، به قرب خدا نرسیدهایم؛ چون این معنا با حقیقت رحمان که خداست، سنخیت و مشابهت ندارد. کسی به قرب خدا رسیده، که وجودش رحمان و رحیم را انشاء کند و مظهر شود، نه اینکه إخبار کند. فرق انشاء با إخبار چیست؟
نسبت بین إخبار و انشاء، مثل حفظ کردن شعر و سرودن آن است. حافظ شعر، ذهن را از الفاظ پر میکند و آنها را به زبان میخواند، یعنی إخبار؛ اما سراینده و شاعر، شعر را از روی کتاب نمیخواند، بلکه از درونش انشاء و ایجاد میکند.
کار ولایت، انشاء است، ایصال به مطلوب میکند؛ کاری میکند که قلب ما، انشاء نماید، چه حسن را و چه قبح را. ما اگر دنیایی از ظلم سخن بگوییم، تا آن را نچشیم، در مرحلهی إخباریم؛ اما اگر درد ظلم را چشیدیم، قبح آن در وجودمان انشاء میشود و خود را از آن دور میکنیم. در مورد خوبیها هم همین طور است. با صِرفِ سخن گفتن از آنها، چیزی به وجود ما اضافه نمیشود. اما وقتی خودمان خوبی میکنیم، وجودمان وسعت میگیرد و خودمان میفهمیم انسان جدیدی شدهایم؛ همان طور که فقط خودمان میفهمیم چگونه شعر از وجودمان انشاء میشود.
توشهی آخرت ما نیز اعمالی است که انشائی باشد، یعنی در وجود و نفسمان اثر بگذارد. همان طور که تخلق اسمائی، انشاء آنهاست. برای انشاء، دو مقدمه لازم است: یادگیری مفهوم اسماء و تخلّق به حقیقت آنها. یعنی باید اول، معنای تطابقی اسماء را بشناسیم و بعد آنها را در وجود خود کشف کنیم و ظهور دهیم. با این انشاء کردن است که انسان، مظهر حق میشود و نفَس و نگاه و حضورش إحیا میکند. همان گونه که امام حسین(علیهالسلام) حتی با تربت و گنبدش و حتی در وجود کافر، مسیحی و یهودی، انشاء رحمت میکند.
شیعه هم باید این طور باشد و در انفعال نماند. ما اگر به انفعال قانع شویم، هرگز به فعلیت نمیرسیم. میخواهیم همه به ما خوبی کنند، دربارهی خوبی هم خوب حرف میزنیم؛ اما خودمان خوبی انشاء نمیکنیم. انفعال یعنی تأثیر گرفتن، یعنی دیگران بکارند و ما بخوریم؛ اما فعلیت یعنی تأثیر گذاشتن، یعنی ما بکاریم و خودمان و دیگران از آن بخوریم.
امام خمینی(قدّسسرّه) در بیان دو اسم رحمان و رحیم میفرمایند:
«این دو اسم شریف، از اسماء محیطه است كه تمام دار تحقّق، در ظلّ این دو اسم شریف به اصل وجود و و كمال آن رسیده و میرسند. رحمت رحمانیه و رحیمیه، شامل جمیع دار وجود است. حتی رحمت رحیمیه كه جمیع هدایت هادیان طریق توحید از جلوهی آن میباشد، شامل همه است. مگر آنكه خارجان از فطرت استقامت، به سوء اختیار خود، خود را از آن محروم نمودند؛ نه آنكه این رحمت، شامل حال آنها نیست.»[1]
معنای محیط بودن، این است که اگر این دو اسم را نیابیم، سایر اسماء را هم نخواهیم یافت. مثلاً اگر نتوانیم رحمان و رحیم را انشاء کنیم، توّاب و غفور را هم نمیتوانیم؛ لذا متناسب با رتبهی ناسوتی خود توبه میکنیم، نه به حقیقت توبه؛ در آخرت هم نشانی از توبهی خود نمییابیم!
دست زدن به سایر اسماء الهی بدون شناخت رحمان و رحیم، درست مثل رها کردن ریشهی درخت و توجه به شاخ و برگ آن است. مسلّم است که یک درخت هرچه تنومند و پربار باشد، بدون ریشه دوام نمیآورد؛ اما کسی که به ریشه اهتمام دارد، حتی از خشک شدن برگها و از دست رفتن شکوفهها و میوهها باکی ندارد؛ چون ریشه میتواند دوباره تمام آنها را انشاء کند.
رحمت برای همه هست، حتی رحمت رحیمی؛ منتها برخی خود را از این اسم الهی محروم میکنند. آنان کسانی هستند که هرچند علم به اسماء داشته باشند، معرفت ندارند و لذا نمیتوانند انشاء کنند؛ چون علم، به صورت تعلق میگیرد و در حوزهی فعل و صفت است؛ اما معرفت، کار وجود است و مربوط به شناخت ذات و نفس. متأسفانه ما معرفت را هم ناسوتی معنا کردهایم و آن را مترادف با علم گرفتهایم. در حالی که علم به رحمان و رحیم بودن خدا، ما را به او نزدیک نمیکند؛ اما اگر در رتبهی خود، رحمان و رحیم شدیم، به او نزدیک میگردیم.
مثل یک دانشجوی پزشکی که فقط با درس خواندن، پزشک نمیشود و حتماً باید طرح و دورهی عملی بگذراند. ما نیز فقط با علم حصولی به سعادت نمیرسیم؛ باید اهل معرفت شویم تا بتوانیم به فعلیت برسیم. البته برای ما که یک عمر راه را غلط رفتهایم، کار سخت است. باید تمام آنچه را ساختهایم و گمان کردهایم دارایی ماست، ویران کنیم؛ تا دوباره با موادی از جنس حقیقت، بسازیم و انشاء کنیم، بی آنکه اسباب و علل خارجی ظاهراً کمکی کنند.
البته در درون، کمک بسیار است و ملائکه، نبی، امام و خدا حاضرند تا ما را رشد دهند. پیدا کردن این حقایق در درون، همان انس است؛ که در همه حال حتی در امور دنیوی باید برقرار باشد. چون خدا فوق هر زمان و مکان، در تمام عوالم حضور دارد و با ماست. اگر او را پیدا کنیم، دیگر لازم نیست دنبال اسباب برویم و درِ این و آن را بزنیم؛ چون در هر شرایطی که قرار بگیریم، اسماء الهی از ما ظهور پیدا میکند. این همان انشاء است.
حضرت امام(قدّسسرّه) دربارهی اسم رحمت الهی میفرمایند:
«اسمی است که حقتعالی بیشتر، خود را با آن معرفی کرده و در هر یك از سوَر قرآن، آن را تكرار فرموده، تا دلبستگی بندگان به رحمت واسعهی آن ذات مقدس، روزافزون شود و دلبستگی به رحمت حق، منشأ تربیت نفوس و نرم شدن قلوب قاسیه گردد.»[2]
در جامعه، خانواده و دلی که این دو اسم باشد و ادراک و انشاء شود، خشونت، نزاع و ضیقصدر نیست و کسی درد "چه کنم" ندارد. ناسوت، دار تضاد و تزاحم است و تنها کسی میتواند اسیر تزاحم و سردرگمی نشود که این دو اسم را بیابد و بعد به تناسب موقعیت، از سایر اسماء الهی بهره ببرد. چون خزینهی اسماء، مثل داروخانهای است که هرکس به نسبت بیماری و مشکل خود، از داروهای آن استفاده میکند؛ دارویی که عین شفاست و عوارضی ندارد.
[1]- آداب الصلوة (آداب نماز)، متن، ص236.
[2]- تفسیر سوره حمد، متن، صص220-221.
نظرات کاربران