انس در دنیا
در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمتواسعه » (جلسۀ 21، 25 محرم 1436) به تبیین موضوع « انس در دنیا» میپردازیم.
دربارهی اسم "رحمان" و "رحیم" سخن گفتیم و دانستیم "رحمان" اعمّ اسماء است که بر همه چیز وسعت دارد و تا به آن متخلّق نشویم، نمیتوانیم به سایر اسماء برسیم. کار "رحمان"، ایجاد است و هر موجودی به واسطهی آن، وجود را گرفته؛ اما "رحیم"، بذر وجود را پرورش میدهد و ظرایف و کمالات خاص موجودات را به ظهور میرساند.
حضرت علی(علیهالسلام) و ابنملجم(لعنهالله) هر دو عبد "رحمان" هستند؛ اما علی(علیهالسلام) "رحیم" را نیز ظهور داده و ابنملجم، ظهور نداده و خصایص عالی انسانی همچون علم، قدرت، ایمان و اخلاص در او به ظهور نرسیده است.
در قرآن به جز سه مورد، همواره اسم "رحیم" همراه با اسماء دیگر آمده؛ چون تکمیلکننده است و بسته به مقام آیه و حال مخاطب، هر بار زمینهی خاصی میخواهد. مثلاً گنهکاری که میخواهد در سایهی "رحیم" برود، باید با "غفور" برود و یا کسی که قساوت قلب دارد، با اسم "رئوف". به بیان دیگر، هرکس به هر نوعی گرفتار شود، "رحیم" برای او گرهگشاست.
بلوغ "رحمان" در سیطره است و بلوغ "رحیم" در ختمیت. "رحمان"، "هو الباعث" است و "رحیم"، "هو الوارث". مثل رسالت و ولایتاند که یکی سفرهی عامّ است و دیگری سفرهی خاص. انسانی که مظهر "رحمان" است، باید بتواند انشاء کند؛ یعنی اول در خود و سپس در جهان خارج، قدرت تصرف داشته باشد. ولی ما حتی نمیتوانیم صفت زیبایی را که دوست داریم و ارزشش را میدانیم، در خود ایجاد کنیم!
چون با حقایق این اسماء، انس نداریم و فقط مفاهیمشان را گرفتهایم؛ آن را هم بایگانی کردهایم و انتظار داریم در قیامت به کارمان بیاید و خدای "رحیم" دستگیرمان شود! در حالی که خدا ما را "در زمین" خلیفهی خود کرده است و اگر در زمین نتوانیم اسماء او را پیدا کنیم و ظهور دهیم، در آخرت هم بهرهای نخواهیم داشت.
راه صعود ما، اسماء است و جز متوسّل شدن به اسماء، راهی برای کمال نداریم. ما ناگزیریم در دنیا از اسماء الهی استفاده کنیم؛ اما به لحاظ غیب و آخرت و برای خلیفةاللّهی. این، شرط سعادت است.
پس هرگز نباید به درک مفاهیم اسماء بسنده کرد. اگر این چند روز، این همه دربارهی رحمت شنیدهایم، باید اتفاقی در درونمان افتاده باشد؛ نه اینکه فقط بشنویم و بفهمیم و عبور کنیم. باید یافته باشیم که رتبهای از وجودمان همان رحمت است. صِرف مفهوم، چیزی نیست و اثر وجودی ندارد؛ مثلاً مفهوم آب هرگز کسی را سیراب نمیکند. زندگی ما هم پر از مفهوم است؛ اما کو اثرش!
متأسفانه ما حقایق عالی را در معانی ناسوتی محصور کردهایم. خدا، پیامبر، بهشت، جهنم، میزان، حساب و کتاب، همه برای ما مفهوماند؛ لذا باور به آنها آثاری برایمان نداشته است. ما این همه از جهنم و بهشت میدانیم؛ اما از جهنم فرار نمیکنیم و به بهشت، شوق نداریم. هرروز بارها "إِيَّاكَ نَعْبُدُ" میگوییم، اما حقیقتاً معبود را نیافتهایم؛ در حالی که عبودیت معبود باید به تمام هویت ما رنگ و بوی او را ببخشد. این، معنی انس است. مثل شاگردانی که آن قدر با استاد خود انس دارند که حتی در راه رفتن هم شبیه او میشوند.
انس یعنی تأثیر گرفتن؛ و بیشتر ما از ناسوت تأثیر میگیریم، چون با ناسوت انس داریم و کم و زیادش را خوب میچشیم. با حقایق ملکوتی نیز اگر انس بگیریم، همین میشود. مثلاً انس با نماز یعنی ورود و سیر در عوالمی حقیقی که هریک از اذکار و اعمال نماز، ما را به آن میبرند.
کسب معرفت نسبت به امام زمان(عجّلاللهفرجه) نیز مقدمهی انس گرفتن با اوست. کسی که با امام خود انس بگیرد، حتی نفس کشیدنش، به ارادهی امام خواهد بود و لذا هرگز "چه کنم؟" و بنبست ندارد؛ چون امام، حقیقتی ساری و جاری در وجود است و تأثیر دارد. اگر ما نمیتوانیم از امام تأثیر بگیریم، به این دلیل است که او را در وجود پیدا نکردهایم.
آن کس که اسماء الهی را در وجود خود را پیدا کند و با آنها انس بگیرد، هستی مسخّرش میشود و هیچ چیز نمیتواند به او ضرر برساند. این، رتبهی انسانی همهی ماست. چرا از تواناییهای خود غافلیم و در غل و زنجیرهای درونی و بیرونی گیر کردهایم؟ اگر گرههای بیرونی را نمیتوانیم باز کنیم، از آن روست که درونمان پر از گره است. ما حتی بر خودمان تسلط نداریم؛ و این یعنی خشونت و عدم رحمت.
اما غرب از اسماء الهی برای آبادانی دنیا استفاده کرده و توانسته به اوج پیشرفت و تکنولوژی برسد. البته کار غربیها، سعادتی نیست؛ چون غایت نگاهشان، در دنیای فانی است. اما کسی میتواند در برابر آنها تمدن قویّ الهی بسازد، که رحمان را در غیب و شهود یافته و با آن انس گرفته باشد و بتواند آثارش را در ماده و معنا انشاء کند.
روایت داریم که در زمان ظهور، عقول مردم کامل میشود؛ یعنی مؤمنان، قدرت انشاء پیدا میکنند. در زمان امامان گذشته(علیهمالسلام) بشر حتی به آن حد از معرفت نرسیده بود که بتواند حقایق را بشنود؛ چه رسد به اینکه آنها را انشاء کند. امام علی(علیهالسلام) از مردم میخواست از گنجینهی علم او بهره بگیرند و میفرمود: "سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي"[1]؛ از من بپرسید، قبل از آنکه مرا از دست دهید. او میگفت: "فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ، أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ"[2]؛ تا مردم بفهمند که حقایق غیبی و ملکوتی را بپرسند؛ اما مخاطبان ایشان به آن درجه از معرفت نرسیده بودند که پذیرای حقایق غیبی باشند. لذا امام زمان(عجّلاللهفرجه) زمانی میآیند که عقول، آمادهی کامل شدن و پذیرش حقایق و کمالات شده باشد.
شیعه باید دنیا و آخرتش را آباد کند. امام زمان(عجّلاللهفرجه) هم که بیاید، باب دنیا را نمیبندد. جامعهی شیعی، جامعهای عقبمانده و بیمار نیست. در زمان ظهور، ثروت و آبادانی به قدری زیاد و بابرکت میشود که نیازمندی نمیماند تا خمس و زکات دریافت کند. اما متأسفانه غرب با حربههای بلندمدتش، زهد را برای ما، ترک دنیا جا انداخته و گفته دنیا را رها کنید، تا دین داشته باشید؛ اما در دین هم، ما را در مفهوم نگه داشته و خود، دنیا را به استعمار کشیده است!
لذا امروز ما هیچ مسئولیتی بالاتر از شناخت حق و حقیقت دین و چشیدن و چشاندن آن نداریم. این، واجب عینی برای تکتک ماست و بقیهی کارها، واجب کفایی هستند. پس هر کسی که زمینه و استعداد دارد و میتواند وجودش را پاک و صاف کند تا حق را به قلوب برساند، باید تمام تلاشش را در این راه به کار گیرد و عمر و سرمایهاش را در این راه بگذارد.
[1]- نهج البلاغه، خطبه 189.
[2]- نهج البلاغه، خطبه 189 : پس هرآینه من به راههای آسمان، آگاهترم تا راههای زمین.
نظرات کاربران