وصول به رحمت
در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمتواسعه » (جلسۀ 22، 26 محرم 1436) به تبیین موضوع « وصول به رحمت» میپردازیم.
پس از آنکه معنای "رحمان" و "رحیم" را دانستیم، میخواهیم قدری هم دربارهی کیفیت قرب و وصول به این دو اسم بگوییم. اگر چهرهی حقیقی این دو اسم را در قرآن پیدا کنیم، تمام هستی و همهی اسماء را مییابیم. اما درک این دو اسم، دل میخواهد؛ چون ذهن اگرچه از شئون ماست، اما بدون قلب، هیچ است و اثری در وجود و حرکت ما ندارد. مثل شعاع خورشید که متصل به خورشید است و بی آن، اصلاً نیست که بخواهد نور و اثری داشته باشد.
"بسماللهالرّحمنالرّحیم"ذکر جامع است که تمام توحید، نبوت و ولایت را در خود دارد و لازم نیست چیزی دنبال آن بیاید. برخلاف آنچه ما برداشت کردهایم و فکر میکنیم باید بسمالله بگوییم و تازه کار خود را شروع کنیم. "بسماللهالرّحمنالرّحیم"، خودش کار است و ما باید با این ذکر، کار خود را انشاء کنیم، نه فقط آغاز. همان گونه که اگر در قرآن، متن سورهها پس از "بسماللهالرّحمنالرّحیم" آمده، درواقع آن را تبیین میکند و تمام قرآن، شرح بسمالله است؛ نه اینکه بسمالله فقط آغاز سورهها باشد.
حقیقت "بسماللهالرّحمنالرّحیم"، همه کار میکند و کلید و مفتاحی است که تمام درها با آن گشوده میشود و اگر آن را داشته باشیم، نیاز به هیچ چیز نداریم. تمام دایرهی "إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ" در "بسماللهالرّحمنالرّحیم" خلاصه میشود و با آن میتوانیم دایرهوار مدام از مراتب دانی به عالی و اعلی حرکت کنیم.
همهی ما اغلب کارهای خود را با ذکر "بسماللهالرّحمنالرّحیم" آغاز میکنیم؛ اما باز گرفتاریم و موفق نمیشویم. چرا؟ چون با حقیقت این ذکر، انس نداریم و فقط آن را به زبان میآوریم. مثل اینکه عکس کسی را که همه کار از دستش میآید، در جیب بگذاریم و هر وقت به او احتیاج داریم، به عکسش نگاه کنیم! در حالی که وجود عینیِ اوست که کار میکند، نه عکسش. ما این را در عالم ماده خوب میفهمیم؛ به همین دلیل برای بهبود بیماری، به خواندن و فهمیدن نسخهی پزشک بسنده نمیکنیم و "مصداق" داروها را در جهان خارج پیدا میکنیم تا با خوردن آنها، خواصشان را بگیریم. اما چگونه است که در عالم معنا به لفظ و مفهوم، بسنده کردهایم؟
انس و وصول به "رحمان" و "رحیم"، سه مرحله دارد.
اولین مرحله، تصور و تصدیق است. یعنی تمام معانی ناسوتی را که از قبل تصور میکردهایم، کنار بگذاریم و معانی تطابقی و حقیقت عینی این دو اسم را دریابیم. بدانیم که "الله" گنجینهی جامع تمام اسماء خداست و کلید این گنجینه، "رحمان" و "رحیم" است. "رحمان"، فراگیر است و آنچه را در "الله" است، جاری میکند و نشر و ظهور میدهد. "رحیم" نیز تمام آن ظهورات را به کمالشان میرساند و تشخّص میدهد. مثلاً نطفه به رحمت رحمانی ایجاد میشود و به رحمت رحیمی، تبدیل به بشری با قوای کامل میگردد و رشد میکند.
دومین مرحله، تخلّق به "رحمان" و "رحیم" است؛ یعنی از رحمت حق، استفاده کنیم و در حدّ خود، موفّق به انشاء و إکمال شویم. البته ما به هر حال، ایجاد و انشاء داریم؛ مثلاً هنگام غضب، شیر و پلنگ انشاء میکنیم و بعد هم رشدش میدهیم و اثراتش را میگیریم. اما باید این نحو انشاء را در جهت خصایص نوع انسانی یعنی استعدادهای خلیفةاللهی برگردانیم.
خداوند، ما را جامع تمام مراتب وجودی آفریده و باید همه را به فعلیت برسانیم؛ اما از آنها فقط در مسیر انسانیت و برای خدا استفاده کنیم. مثلاً قدرت شیر را داشته باشیم، اما در حیطهی ارزشهای انسانی از آن بهره ببریم. مثل قدرت حضرت علی(علیهالسلام) که با آن، در خیبر را از جا کند.
تخلّق به "رحمان" و "رحیم" یعنی اینکه ببینیم چه خلق شدهایم و بعد، همان بشویم. مثلاً کمال نوعی چاقو، تیز بودن و بریدن است؛ اما اگر چاقویی کُند باشد و نتواند ببرد، دیگر چاقو نیست، آهن است. ما نیز در نوعیت انسان، خلق شدهایم و کمال نوعیمان خلیفهی خدا شدن است؛ این یعنی اسم "رحمان". اما اگر به این کمال نرسیم و نوعیت انسانی خود را ظهور ندهیم، از اسم "رحیم" بهره نبردهایم.
مرحلهی سوم پس از متخلّق شدن، تحقّق و مظهریت است؛ یعنی آنچه بدان متخلّق شدهایم، به ظهور رسد. کسی که مظهر شده است، میتواند در وجود دیگران هم انشاء و ایجاد کند و تمام حرکات و سکناتش اثر کمالی دارد. همگان با دیدن او، یاد خدا میکنند و به کمال میرسند؛ نه مفهومی، بلکه در وجودشان خدایی میشوند. به این معنی که زشتیهای خود را میفهمند و اصلاح میکنند یا زیبایی او را میبینند و آن را در درون خود تقویت مینمایند.
این سه مرحله، راهی است که خود ما باید برویم، نه خدا. خداوند با رحمانیت خود، به ما وجود بخشیده است. اما در رحیمیت، شرایط گذاشته تا خودمان حرکت کنیم و به کمال برسیم. او با قرار دادن تمام مسیرهای تکوینی و تشریعی، حجت را بر ما تمام کرده و این ما هستیم که باید کمالات انسانی را در خود بارور کنیم. لذا اگر یک عمر خطا رفتیم و همه چیز را خراب کردیم، با یک دعا درست نمیشود.
خدا قدرت داده، اما ما به اختیار خود از آن استفاده میکنیم؛ یا به نفع خود یا در رضای خدا. پس اگر غلط برویم، خودمان باید کار را درست کنیم. خدا درست نمیکند؛ اما راه برگشت را هم نمیبندد و همان راهی که دیروز میتوانستیم درست برویم و غلط رفتیم، امروز هم برایمان باز است و میتوانیم برگردیم و درست برویم. چگونه؟ با معرفت.
اگر همان گونه که بودیم، برگردیم تا همه چیز را درست کنیم، دوباره غلط میرویم و وضع بدتر میشود. وقتی تصور و تصدیقمان غلط است، غلط هم عمل میکنیم و دنبال نتیجهاش میگردیم؛ در حالی که نتیجهای ندارد. اول باید تصور و تصدیق خود را در باب اسماء، اصلاح کنیم و اهل تخلّق و تحقّق شویم، تا بعد بتوانیم درست برویم.
حال ببینید ما چقدر از خود، بیگانه و از خدا دوریم و چقدر کار داریم! امروز باید تمام کارهای حاشیهای را کنار بگذاریم و فقط دنبال کسب معرفت باشیم. تا قبل از رسیدن به معرفت، حتی مستحبّات عملی هم در بیراهه و برای نفس انجام میشود. اما با معرفت، هر واجب به اندازهی هزاران مستحب، عروج میدهد.
اصول دین، تقلیدی و مفهومی نیست و ما هیچ عذری برای عدم درک آن نداریم. جهل، بزرگترین دشمن ماست. انسان با جهل، ممکن است گمان کند در بهشت است، اما درواقع به سوی جهنم برود. جاهل حتی اگر در مقابل امام قرار گیرد، نمیداند چه بپرسد و چه بخواهد و استعداد و زمینهی درک حقیقت را ندارد. همان گونه که در زمان حضرت علی(علیهالسلام) نیز کسی گوشِ شنیدن این معارف را نداشت و لذا آن حضرت با چاه، سخن میگفت!
حال از خود بپرسیم ما اگر امام را ببینیم، جز خواستههای دنیوی از او چه میخواهیم؟ آیا وجود خود را برای طلبهای بالاتر و معرفتهای بالاتر آماده کردهایم؟ یا فقط میخواهیم او را ببینیم تا جلو برویم و خود را نشان دهیم؟ غافل از اینکه جریان حقیقت، جلو و عقب ندارد و اگر درست رفته باشیم، او خود، ما را میبیند، بی آنکه ما بخواهیم خود را نشان دهیم...
نظرات کاربران