قلب، جای رحمت
در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمتواسعه » (جلسۀ 27، 4 صفر 1436) به تبیین موضوع «قلب، جای رحمت» میپردازیم.
رسول اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) میفرمایند:
"إِنَّ اللهَ تَعَالَى كَتَبَ كِتَاباً بِیَدِهِ لِنَفْسِهِ، قَبْلَ أَنْ یخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَ الأرَضِینَ؛ وَ وَضَعَهُ تَحْتَ الْعَرْشِ، فِیهِ: رَحْمَتِی سَبَقَتْ غَضَبِی."[1]
همانا خداوند تعالی قبل از اینکه آسمانها و زمینها را بیافریند، به دست خود، کتابی برای خود نوشت و آن را زیر عرش قرار داد؛ در آن نوشته بود: رحمت من بر غضبم پیشی گرفته است.
قبل از خلقت، یعنی مرحلهی ظهور "الله" که اسم جامع حقتعالی است. "الله"، دو تجلی علمی و عینی دارد؛ که اولی، عینیت یافتن اسماء الهی است و دومی تشخص اسماء در قالب زمین، آسمان، مرد، زن و سایر موجودات. عرش، حقیقتِ حامل تمام اسماء علمی است و مظهر این مرتبه، قلب انسان است؛ که "أنَّ قَلْبَ الْمُؤْمِنِ، عَرْشُ الرَّحْمَنِ".
کتابت خداوند، با قلم و جوهر نیست، بلکه ظهور علم اوست؛ و منظور از ید الهی، قدرت است. پس میتوان روایت را این گونه معنا کرد که: خداوند با قدرت خود، حقیقت سبقت رحمت بر غضب را در قلب انسان ظهور داد.
پس انسان در تعین خود، اسم "رحمان" را دارد و فطرت او کمترین خشونت و بغض را برنمیتابد. اما همین عرش الهی در قالبی قرار گرفته که هم خشونت دارد و هم رحمت. اینجاست که باید رحمتش بر غضبش غلبه داشته باشد و به طبیعت، به خود و به همنوعانش رحمت کند، تا جایی که حتی گیاهی را بیجهت از خاک جدا نسازد. انسانی که این گونه است و ذرهای بغض و غضب در وجودش ندارد، همان امام است. لذا اوج بیرحمی یزیدیان، در این است که بدترین خشونتها را بر کسی روا داشتند که در وجودش ذرهای خشونت و بغض نبود.
پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) در روایت دیگری میفرمایند:
"إِنَّ لِلَّهِ مِائَةَ رَحْمَةٍ؛ أنْزَلَ مِنْهَا رَحْمَةً وَاحِدَةً بَینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ وَ الْبَهَائِمِ وَ الْهَوَامِّ، فِیهَا یَتَعَاطَفُونَ وَ بِهَا یَتَرَاحَمُونَ وَ بِهَا یَعْطِفُ الْوَحْشُ عَلَى وَلَدِهَا. فَأخَّرَ اللهُ تِسْعاً وَ تِسْعِینَ رَحْمَةً، یَرْحَمُ بِهَا عِبَادَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ."[2]
همانا برای خدا صد رحمت است که یکی از آن را بین انسان و جنّ و چهارپایان و حشرات نازل کرده؛ پس با آن به هم توجه و رحمت میکنند و به آن، حیوانات وحشی بر فرزندان خود، مهر میورزند. پس خداوند نود و نه رحمت دیگر را تأخیر انداخته تا در روز قیامت بر بندگانش رحم کند.
عالم ناسوت، محدود است و فقط تحمل یک درصد رحمت الهی را دارد. اما قلب انسان، تمام رحمت حقتعالی را در خود پذیرفته و نود و نه درصد رحمت الهی فقط مختص انسان است که جامع مراتب خلقت را دارد. راستی ما چه گنجینهی گرانبهایی در قلب خود داریم و درش را بستهایم و آن را محجوب گذاشتهایم! شاید در رابطهی مادر و فرزندی، این رحمت را بیابیم؛ ولی نسبت به دیگران رحمت نداریم. اما عارف که گنج قلبش را یافته، آن قدر رقیقالقلب است که خار به پای هرکس برود، متأثر میشود. پس ببینید امام زمان(عجّلاللهفرجه) امروز چه میکشد!
رحمت الهی به انسان، نور حکمت و برکت وجودی میبخشد، او را به مسیر حق، هدایت میکند و موجب تعادل در فعل، خیال و اندیشه، و توازن در همهی جنبههای زندگی میشود. اینها همه، آثار رحمت خداست که در قلب تکتک ما وجود دارد و میتوانیم آن را ظهور دهیم. خدا، قلب همهی ما را به رحمت، وسعت داده؛ ولی ما خود، آن را تنگ کردهایم و دچار سیّئه و فتنه ساختهایم. پس مراقب باشیم؛ کسی که نتواند از اغلال، قیدها و جهنمهایی که خود برای خود ساخته، آزاد شود، با نهایت ترس با خدا روبهرو خواهد شد.
کسی که غضب و خشونت دارد و خودش به خودش جلال میکند، نمیتواند با وجه جمال و رحمت الهی روبهرو شود؛ نه اینکه خدا رحمتش را از او دریغ کند. خودش فرار میکند؛ نه از شرم و حیا، بلکه آن قدر غلظت و سیاهی دارد که نور رحمت را تاب نمیآورد. گاه هم او را میکُشد، تا نبیندش!
علی(علیهالسلام) عین رحمت بود و نمیشود او را به خشونت توصیف کرد. حتی معاویه هم به فضایل ایشان آگاه بود. اما نتوانستند رحمت او را تحمل کنند؛ چون خودشان خشونت و غلظت داشتند و باب رحمت خدا را در درون بسته بودند. لذا او را به شهادت رساندند.
مظاهر رحمت خدا در دنیا فراواناند و ما به هر اندازه که باب رحمت را در درون بسته و خشونت داشته باشیم، از آنها فاصله میگیریم و نمیتوانیم ارتباط برقرار کنیم. گاه هم در عمل، خشونت نداریم و خشونت ما در اعتقاد است. مثلاً بیشتر از غضب خدا میترسیم، تا اینکه رحمتش را باور داشته باشیم. برای تربیت فرزندمان هم از جهنم و عذاب میگوییم و خدا را خشن معرفی میکنیم؛ در حالی که خدا عین رحمت است و ترس از او، ما را از چشیدن عشقش بیبهره میکند. فرزندانمان نیز با این نگاه، از ما و از خدا فاصله میگیرند و دچار خلأ میشوند.
همین نگاه خشن است که سبب میشود از مرگ بترسیم. وگرنه وقتی موت از خداست و خدا عین رحمت، چگونه مرگ میتواند غیر رحمت باشد؟ به بیان قرآن، اولیاء الهی کسانی هستند که تمنّای مرگ دارند[3]؛ و تمنّا، فوق آرزو و به معنای خواستنی است که با منّت کشیدن باشد. پس اگر ما از مرگ میترسیم، به این دلیل است که مظهر رحیم نشدهایم و در وجود خود، خشونت داریم.
اگر از ظلمهایی که در حقّ ما شده بود، به راحتی و با سعهی صدر میگذشتیم، میفهمیدیم خدای عین رحمت نیز همین است و ترس ندارد. اما وقتی خودمان قدرت بخشش نداریم و در مواجهه با ظلم دیگران، تا شخصیت و آبروی آنها را خرد نکنیم، آرام نمیشویم، معلوم است از خدا هم میترسیم و نمیتوانیم رحمت او را نسبت به گنهکاران بفهمیم. آن وقت، این فکر میشود ملکهی ما؛ و با صاحبان رحمت نمیتوانیم مرتبط شویم.
نقل است که حسن بصری میگفت: هلاکت انسان، عجیب نیست؛ عجب از کسی است که نجات یابد! اما امام سجاد(علیهالسلام) که این حرف را شنیدند، فرمودند:
"أنَا أقُولُ: لَیسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجَا كَیفَ نَجَا؛ وَ أمَّا الْعَجَبُ، مِمَّنْ هَلَكَ كَیفَ هَلَكَ، مَعَ سَعَةِ رَحْمَةِ اللهِ."[4]
من میگویم: از کسی که نجات یافته، عجب نیست؛ عجب از هلاکشده است که چگونه با سعهی رحمت خداوند، هلاك گشته است؟!
همچنین روایت شده امام صادق(علیهالسلام) با دیدن شخصی که به خاطر گناه بسیار بزرگ خود، از رحمت خدا ناامید شده بود، فرمودند:به خدا یأس او از رحمت خدا، از گناه او شدیدتر است[5]. یعنی وجود او چنان ظلمانی بود که نمیتوانست درکی از رحمت خدا نسبت به خود داشته باشد. اما سوءظنّ او به خدا که سبب شده بود از رحمتش ناامید شود، هزاران بار از گناهی که مرتکب شده بود، بدتر بود! انسان حتی در متن گناه هم خدا را خشن نمیبیند؛ به این شرط که خودش این رحمت را با دیگران داشته و صفات الهی را چشیده باشد. چون میداند هر گناهی مرتکب شده باشد، هرگاه بخواهد برگردد، خدا هرگز از او رو برنمیگرداند.
و امام حسین(علیهالسلام) مظهر این رحمت واسعهی حق بود. روایت شده آنجا که حرّبنیزید ریاحی با سپاهی اندک، راه را بر امام بست، زهیربنقین گفت: با آنان بجنگیم؛ که تعدادشان کم است و شکستشان برای ما آسان. اما حضرت فرمود: من هرگز آغازگر جنگ نخواهم بود!
این، برخورد رحیمانهی امام، با دشمنی است که آب را بر او و اهلبیتش بسته و سپاهش را محاصره کرده است. حال بگویید ما در برخورد با دوستان چگونه باید رفتار کنیم؟
[1]- روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج2، ص503.
[2]- نهج الحق و كشف الصدق، ص374.
[3]- اشاره به آیه 6، سوره جمعه : "قُلْ یا أیّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أنَّكُمْ أوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ"؛ بگو: ای اهل یهود، اگر گمان دارید شما -و نه مردم- اولیاء خدا هستید، تمنّای مرگ کنید، اگر راست میگویید.
[4]- بحار الأنوار، ج75، ص153.
[5]- إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، ص109.
نظرات کاربران