کار ارزشی در ابتلا
..در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمتواسعه » (جلسۀ 6، 6محرم 1436) به تبیین موضوع « کار ارزشی در ابتلا» میپردازیم.
گفتیم که اتمام امتحان به کلمات، خاص انبیاء و اولیاء است و ما هرگز نمیتوانیم به مقام "أتَمَّهُنَّ" در ابتلائات برسیم. اما خداوند، شرح امتحان انبیاء را در قرآن، بیان فرموده است؛ چون همهی ما سالک إلی الله هستیم و سلوک بی ابتلا، خیال و توهّم است و اصلاً شدنی نیست. پس ما هم در رتبهی خود در اندیشه، خیال و فعل، در مظاهر دنیوی و عبادات اخروی امتحان میشویم؛ تا همهی عوالمی که در وجودمان گرفتهایم، در ناسوت به فعلیت برسند.
پس لازم است ابتلا را نه از باب اتمام کلمات، بلکه به تناسب سلوک خودمان بررسی کنیم. مخاطب آیهی مورد بحث[1]، همهی مردم در رتبههای مختلف هستند، اعمّ از کافر، مشرک، عابد، مؤمن، عارف، نبی و...؛ یعنی: ای کسی که به سوی ما میآیی! با بصیرت و روشنی به یاد آور که برای ابدیت آفریده شدهای، نه برای توقف در دنیا. تو برای رفتن و رسیدن به کمال، به ناسوت آمدهای و سیر آخرت تو در ناسوت، امتحان به جمال و جلال است.
کسی بدون زحمت، به خیر، سعادت، جنّت و رضوان الهی نمیرسد و این مهم فقط با نماز و عبادات حاصل نمیشود؛ بلکه ابتلا میخواهد و عبادات، اخلاق، اندیشهها و حتی خور و خواب هم، مواد ابتلای انسان در زمین هستند. انسان تا زمان مرگ، اقتضای بهشتی و جهنمی شدن را دارد و این اقتضا نه به شعار، بلکه با سیری به نام ابتلا و در میدان تغییر شرایط، فعلیت مییابد.
اما بیشتر ما تا شرایط عوض میشود، چشمان خود را میبندیم و به جای اینکه آگاهانه عمل کنیم و شرایط تازه را بشناسیم، میگوییم: «هرچه پیش آید، خوش آید»! حال آنکه باید ببینیم در بطن هر شرایط و پیشآمد، چه سرّی نهفته و چرا خدا آن مسیر را برای ما باز کرده و کدام مقتضی قرار است از ما ظهور یابد.
کلمات امتحانی برای همهی انسانها حتی انبیاء، مراتب عینی حرکت چهارده معصوم(علیهمالسلام) در ناسوت است. هیچ جلالی و جمالی وجود ندارد که چهارده معصوم(علیهمالسلام) به آن، مبتلا نشده باشند. اگر دنبالهروی ایشان باشیم، میبینیم ما هم به همان چیزهایی مبتلا میشویم که آنان شدند؛ ولی در رتبهی خود. به همین دلیل در زیارت جامعه، آنان را "البابُ المُبتَلی بِه النَّاس" میخوانیم؛ یعنی بابی که مردم به آن مبتلا میشوند.
ابراهیم(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) به جمیع مراتب انسانیت، ابتلا شد تا همهی مقتضیات درونش به ظهور رسد و به مقام امامت باریابد. ما هم در رتبهی خود به تمام مراتب انسانیمان ابتلا خواهیم شد. خدا اول، ما را به بودن در ناسوت، امتحان میکند تا ببینیم کجاییم و که هستیم. سپس به دین، امتحان میشویم و در صورت پذیرش اسلام، در میدان ایمان و احکام میافتیم. سپس در حوزهی اخلاق، به تمام خلقهای بد و خوب، امتحان میشویم؛ هفتاد و پنج لشکر عقل و جهل، هم از درون خود و هم از بیرون. مرحلهی بعد هم، ابتلا به نیات درونی است؛ اینکه انگیزهمان از فعل یا اخلاق خوب چیست؟ منعفت دنیوی، خود را مؤمن نشان دادن در چشم مردم، خود را مؤمن دیدن، فرار از جهنم و رسیدن به بهشت، یا فقط برای خدا!
ما افعال و اخلاق خوب و زیبا، بسیار داریم. اما از بیشتر آنها نتیجه نمیگیریم. چون هر کار زیبایی، ارزشی نیست. نماز، روزه، سکوت، فریاد، حبّ، بغض، عفو، انتقام و هر حرکت دیگر، زمانی ارزشی میشود که خالص برای خدا باشد؛ یعنی حسن فاعلی. وگرنه نه تنها نتیجهی مطلوب ندارد، بلکه چه بسا مفسدهانگیز هم هست.
مثلاً عفو، زیباست و ما گاه کسی را که در حقّمان ظلم کرده، ظاهراً میبخشیم. اما ممکن است این عفو، از ترس خشم او باشد یا برای حفظ منافعی که بودن با او برایمان دارد. در این صورت، هر بار که او را ببخشیم، از او کینه و عقده به دل میگیریم و کمکم آرامشمان را از دست میدهیم. او هم نه تنها قدر فروتنی و عفو ما را نمیفهمد، بلکه در نظرش انسانی زبون و ذلیل خواهیم شد. اما اگر همین کار را برای خدا انجام دهیم، وجودمان وسعت میگیرد و با عفو، خلائی در قلبمان ایجاد نمیشود. نور وجودمان نیز به طرف مقابل میرسد و او هم قدر کار ما را خواهد فهمید و تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.
مثال دیگر، انفاق است که قرآن برای وجه ارزشی و ضد ارزشی آن، مثال میزند: کسی که انفاق میکند، ولی با منّت و اذیت و ریا، آن را از بین میبرد، مثل کسی است که روی سنگی صاف، دانه میکارد و دانهها با اولین باران تند، شسته میشوند؛ پس امکان ندارد رشد کنند و نتیجه دهند. اما کسی که برای خدا انفاق میکند، مثل کسی است که در سرزمینی حاصلخیز، دانه میکارد و محصول خوبی برداشت میکند.[2]
پس در اعمال نیک به جای در نظر گرفتن کمّیت، به کیفیت بیندیشیم. چون یک قطره کار ارزشی، به اندازهی یک دریا اثر دارد؛ اما یک دریا کار خوب اگر برای خدا نباشد، به اندازهی یک قطره هم تأثیر ندارد. برای اینکه در میدان ابتلا کار نیک خود را ارزشی کنیم، باید دنبال معرفت برویم و بدانیم حسن فعلی باید توأم با حسن فاعلی باشد؛ یعنی تمام کارهایمان متناسب شأن حق باشد، نه شأن خودمان و ناسوتمان.
این یعنی هم جلال و هم جمال را از خدا ببینیم و هردو را هم به حق، ظهور دهیم، نه برای هیچ کس. و حتی اگر با خدا معامله کردیم، خودش را بخواهیم، نه جلوهی بهشتش را. این گونه حرکت کردن، نتیجه میدهد و با این نگاه، هرچه کنیم، خلائی نداریم و وجودمان دریا میشود. بقیه را هم کوچک نمیبینیم که خود را بزرگ ببینیم.
اگر به عنایت خدا با این روند، ابتلائات را طی کنیم، به فنا میرسیم و خدا به ما حیات الهی میبخشد. آن گاه در رتبهی خود، به مقام امامت در درون میرسیم. نه امامت خاص که فقط مقام عدهای معدود است؛ بلکه حرکت در سفر چهارم از اسفار اربعه یعنی سفر «من الحقّ إلی الخلق». شاهد قرآنی این سخن که همگان میتوانند به مقام امامت در رتبهی خود برسند، آیهی 74 سورهی فرقان است که دعایی را از زبان «عباد الرّحمن» بیان میفرماید:
"...رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أزْوَاجِنَا وَ ذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أعْيُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً."
پروردگارا، از همسران و فرزندانمان، به ما روشنىِ چشم ببخش و ما را امام متّقین قرار ده.
پس امامت، کمال انسانی و رتبهی اتمّ وجود است. کسی که فقط گلیم خود را از آب بیرون میکشد، به هرجا برسد، کامل و جامع نیست. ما به دنیا آمدهایم، تا خدا را بشناسیم و بشناسانیم؛ هم هدایت شویم و هم هدایت کنیم. اگر خود، هدایت شده باشیم و حتی نماز شب و نافله و مستحبّاتمان ترک نشود، ولی نتوانیم با جاذبهی رحمانی، کسی را هدایت کنیم و همه از ما گریزان باشند، معلوم است کارمان ارزشی نیست و با ابتلائات، به جامعیت نرسیدهایم.
ما در میادین ابتلا، هستیم؛ فقط باید آنها را درک کنیم. نه سر به هوا، بلکه با توکّل و فقط لله ربّ العالمین، از آنها عبور نماییم و بدانیم هرچه ابتلا بیشتر باشد، وجودمان وسعت میگیرد و صبرمان برای ابتلائات بالاتر، بیشتر میشود؛ تا بتوانیم به لقاء و وصل ابدی برسیم، إنشاءالله.
[1]- سوره بقره، آیه 124 : "وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیّتِی قَالَ لاَیَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ".
[2]- اشاره به آیات 264 و 265 سوره بقره.
نظرات کاربران