حسین(علیهالسلام) بیکران رحمت
در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمتواسعه » (جلسۀ 39، اربعین 1436) به تبیین موضوع «حسین(علیهالسلام) بیکران رحمت» میپردازیم.
در این ایام، از رحمت خدا گفتیم و اینکه باید مظهر آن شویم؛ از حیث "تَخَلَّقُوا بِأخْلَاقِ اللهِ"[1]. اوج رحمت الهی را در گستردگی و شمول آن بر همگان دیدیم. به بیان پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله):
"أَنْتَ الَّذِی تَعْفُو عَنِ الْمَعَاصِی، بَعْدَ أَنْ یغْرَقَ فِی الذُّنُوبِ."[2]
تویی که از معاصی میگذری، پس از آنکه در گناهان غرق شدند.
و به بیان امام سجاد(علیهالسلام) در دعای 16 صحیفه:
"أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ. وَ أَنْتَ الَّذِی عَطَاؤُهُ أَكْثَرُ مِنْ مَنْعِهِ."
تو کسی هستی که رحمت او پیشاپیش غضبش است و تویی که عطایش بیش از منعش است.
خداوند، رحمت را بر خود واجب کرده؛ چنانکه جایی برای افتادن بندگان نگذاشته و اگر هم کسی بیفتد، او به رحمت خود بلندش میکند. او چنان است که مهرش بر بیمهری خلق، سبقت دارد و وفایش بر بیوفایی بندگان، غالب است. فقط یک شرط دارد؛ اینکه بندگان، ظهور مهر و رحمت الهی را در هستی جدّی بگیرند. یعنی بدانند هر قدم که برمیدارند، رحمت خداست. حتی اگر گناه کردند، ناامید نشوند و اگر هم از او فرار کردند، دوباره به خودش برگردند. هیچ جا خالی از رحمت نیست؛ اما کسی که جاخالی دهد و طبق هوای نفس ناامید شود، دیگر در این میدان نیست.
پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) نیز مظهر اتمّ و اکمل این رحمت بود. خداوند در قرآن کریم دربارهی ایشان میفرماید:
"لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ یكُونُوا مُؤْمِنینَ."[3]
گویی میخواهی جان خود را از دست بدهی، از اینکه ایمان نمیآورند.
یعنی پیامبر نه حتی برای مؤمنین و خوبان، بلکه برای هدایتِ بدان، این گونه تلاش میکرد. تمام ائمه(علیهمالسلام) نیز عمرشان را صرف کردند برای خوبان، تا خوبتر شوند و برای بدان و دشمنان، تا خوب شوند.
در حدیث قدسی، خداوند تعالی به حضرت عیسی(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) وحی فرمود:
"كُنْ لِلنَّاسِ فِی الْحِلْمِ كَالْأَرْضِ تَحْتَهُمْ، وَ فِی السَّخَاءِ كَالْمَاءِ الْجَارِی، وَ فِی الرَّحْمَةِ كَالشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ؛ فَإِنَّهُمَا یطْلَعَانِ عَلَی الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ."[4]
در حلم برای مردم، مثل زمین زیر پایشان باش و در سخاوت، مثل آب جاری و در رحمت، مثل خورشید و ماه که بر نیکوکار و فاجر میتابند.
زمین زیر پای مردم، آرام است و هرچه بر آن قدم بگذارند، محکمتر میشود. آب نیز برای همه جاری میشود و گزینشی عمل نمیکند. ولی ما مردم را بخشبخش کردهایم و اگر کسی را دوست بداریم و از نظرمان فرد خوبی باشد، به او کمک میکنیم؛ اما اگر کسی به زعم ما نمکنشناس باشد و قدر محبتمان را نداند، رحمت و محبت خود را از او دریغ میکنیم. حال فقط ببینید اگر خدا و انبیاء و اولیائش این طور عمل میکردند، ما و خیلی از مردم چه وضعی داشتیم.
محبت کردن به کسی که به ما محبت میکند و در مقابل ما متواضع است، هنر نیست! محبت ما باید شامل همه شود: خوب و بد، موافق و مخالف، دوست و دشمن. تازه بیشتر آنان هم که ما دشمن میپنداریم، محارب خدا و دین نیستند؛ فقط با سلیقهی ما مخالفاند و ما بر اساس حبّ و بغض شخصی، آنان را دشمن میپنداریم.
در دعای بیستم صحیفهی سجادیه، امام سجاد(علیهالسلام) این رحمت وسیع را وصف میکنند:
"اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ سَدِّدْنِی لِأَنْ اُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْحِ، وَ أجْزِی مَنْ هَجَرَنِی بِالْبِرِّ، وَ اُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بِالْبَذْلِ، وَ اُكَافِی مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَةِ، وَ اُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَی حُسْنِ الذِّكْرِ، وَ أَنْ أَشْكُرَ الْحَسَنَةَ، وَ اُغْضِی عَنِ السَّیئَةِ."
بارخدایا، بر محمّد و خاندانش درود فرست و مرا استوار کن تا بر آنكه به من خیانت كرده، خیرخواهی کنم و به آنكه مرا وانهاده، نیكی ورزم و به آنكه مرا محروم ساخته، بخشش نمایم؛ به آنكه از من بُریده، بپیوندم و از آنكه غیبتم كرده، به نیكی یاد کنم و از نیكیها سپاسگزار باشم و از بدیها چشم بپوشم.
نمونهی فعلیتیافتهی این رحمت به نحو اتمّ، معصومین(علیهمالسلام) هستند. دوست و دشمن، امام علی(علیهالسلام) را به رحمت میشناسند. او و فرزندانش از تمام آنچه خدا در اختیارشان قرار داده بود، استفاده میکردند تا انسانها را در جاذبهی "رحمان" و "رحیم" قرار دهند. البته ظهور رحمت و محبت آنان، شکلهای مختلف دارد؛ اما هرچه باشد، از عشق حقّ است.
نقل است پیش از شروع جنگ صفّین، عدهای از یاران امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به ایشان اصرار میکردند که هرچه زودتر حمله را آغاز کند. اما ایشان در جواب فرمودند:
"فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یوْماً، إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِی بِی وَ تَعْشُوَ إِلَی ضَوْئِی، وَ ذَلِكَ أَحَبُّ إِلَیّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَی ضَلَالِهَا وَ إِنْ كَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا."[5]
به خدا سوگند، هر روز كه جنگ را به تأخیر میاندازم، برای آن است كه امیدوارم گروهی به من ملحق شوند و هدایت گردندو به سوی نورم بشتابند؛ كه این برایم دوستداشتنیتر است از اینکه آنان را در حال گمراهیشان بکُشم، گرچه باز به جرم گناهانشان گرفتار میگردند.
این کلام، عمق طلب امام برای هدایت مردم را بیان میکند و این از رحمت او و عشقش به انسانها سرچشمه میگیرد. ایشان حتی برای دشمن، ضلالت و جهنم را نمیپسندد و نهایت تلاش خود را به کار میبرد که آنان بر سبیل گمراهی نمیرند. اوج رحمت امام علی(علیهالسلام) بر گنهکاران را میتوان در توصیههای ایشان در مورد ابنملجم دید که به فرزندش امام حسن(علیهالسلام) فرمود: تو را به حقّی که به تو دارم، از هر آب و غذایی که خودت میخوری، از همان به او بده[6].
فرزند ایشان، امام حسین(علیهالسلام) نیز با تأسّی از سیرهی پدر بزرگوارشان، نسبت به دوست و دشمن، نهایت رحمت را داشتند. در زیارت اربعین میخوانیم:
"فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ، لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلَالَةِ."
پس در دعوتش، جای عذر نگذاشت و از خیرخواهی دریغ نورزید و خون دلش را در تو بذل کرد، تا بندگانت را از جهالت و حیرت گمراهی نجات دهد.
نصح، خیرخواهی است که نه از روی ترس و طمع، بلکه صرفاً از سر عشق و رحمت است و معاملهای و در عوض چیزی نیست. امام با این خیرخواهی بود که در روز عاشورا از ابتدا تا آخرین لحظات، سپاه دشمن را هدایت میفرمود؛ با اینکه میدانست آنها کمر به قتلش بستهاند. چون خلیفةالله، اول باید محوریترین اسماء خدا یعنی "رحمان" و "رحیم" را ظهور دهد تا هرکه امیدی به نجاتش هست، هدایت یابد و پس از آن اگر کسی راه ضلالت را برگزید، اسم "شدیدالإنتقام" را هم ظهور دهد.
خطبههای امام در مسیر مدینه تا کربلا، مصداق بارز نصح و خیرخواهی است. اما او نه فقط در حقّ مردم زمان خود، بلکه برای آیندگان تا قیامت نیز خیر میخواست. لذا با اینکه تا دم آخر میتوانست تسلیم شود و کار را تمام کند، با همهی وجود ماند و خون دلش را بذل کرد؛ تا همهی بندگان را تا قیامت، از جهل و گمراهی رهایی بخشد. در صورتی که اگر چنین نمیکرد، زمینهی گمراهی برای مردم در طول تاریخ باز میشد.
حال با این همه وسعت رحمت، چگونه است که عدهای رحمت را نمییابند؟ با این همه تجلی عشق و محبت و زحمات انبیاء و اولیاء(علیهمالسلام)، چرا دنیا را ظلم و ستم پر کرده است؟ چرا رحمت در وجود ما کمرنگ است و ضیق صدر، بغض و کینه جای آن را گرفته؛ طوری که از هرچه خلاف سلیقهمان باشد، ناراحت میشویم و قبض میگیریم؟!
پاسخ را در سخنی از سلمان فارسی میخوانیم:
"إنّ اللَّهَ إذَا أرَادَ أن يَهلِكَ عَبداً، نَزَعَ مِنْهُ الْحَيَاءَ؛ فَإِذَا نَزَعَ مِنْهُ الْحَيَاءَ، لَمْ تَلْقَهُ إِلَّا مقيتاً ممقتاً. فَإِذَا لَم تَلقَه إلّا مقيتاً ممقتاً، نُزِعَتْ مِنْهُ الْأَمَانَةُ؛ فَإِذَا نُزِعَتْ مِنْهُ الْأَمَانَةُ، لَمْ تَلْقَهُ إِلَّا خائناً مُخَوّناً. نُزِعَتْ مِنْهُ الرّحمَةُ؛ فَإِذَا نُزِعَتْ مِنْهُ الرّحمَةُ، لَمْ تَلْقَهُ إِلَّا رَجِيماً مُلَعّناً، نُزِعَت مِنهُ رِبقَةَ الإسلامِ."[7]
همانا خداوند وقتی بخواهد بندهای را هلاك کند، حیا را از او میگیرد؛ پس او متنفّر و منفور شود. آن وقت، امانت از او گرفته میشود و لذا خیانت میکند و دیگران نیز به او خیانت میكنند. وقتی چنین شد، رحمت از او کنده شود، لذا خدا را جز در طرد و لعن، ملاقات نمیکند و رشتهی اسلام از گردنش برداشته میشود.
البته بنای خدا بر رحمت است و برای هیچ کس هلاکت و گمراهی نمیخواهد، مگر به نحو ثانویه. دلی که رحمت حق را ندید و آن قدر کوچک و نازک شد که به کمترین چیزی قبض گرفت، حیا و امانت از آن میرود و نسبت به مادر، خواهر، دوست، استاد و... طوری رفتار میکند که نباید. لذا دچار بغض و نفرت و بد دیدن میشود. اینجاست که رحمت جاری حقتعالی از وجودش کنده میشود و ملعون و مطرود میگردد.
پس هشدار، نباشیم از کسانی که بیحیایی و بدزبانی را حقّ خود بدانیم و اهل انتقام و تلافی باشیم!
"یا مَن... بِالْغافِلینَ عَنْ ذِکْرِهِ رَحیمٌ رَؤُفٌ، وَ بِجَذْبِهِمْ اِلی بابِهِ وَدُودٌ عَطُوفٌ."
ای آنکه... نسبت به غافلان از ذکر خود، رحیم و رئوفی و به جذب آنان به درگاهت، دوستدار و متوجه.
[1]- بحار الأنوار، ج58، ص129.
[2]- مهج الدعوات و منهج العبادات، ص90.
[3]- سوره شعراء، آیه 3.
[4]- مجموعة ورام(تنبیه الخواطر)، ج1، ص80.
[5]- نهجالبلاغه، خطبه 55.
[6]- بحار الأنوار، ج42، صص277-288.
[7]- نهج الفصاحة، ص288.
نظرات کاربران