تحوّل به آنچه هستی
.در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمتواسعه » (جلسۀ 3، 3 محرم 1436) به تبیین موضوع «تحوّل به آنچه هستی» میپردازیم.
گفتیم جهان خلقت، مساوی ظهورات حقتعالی است و ظهورات، همه مقتضی هستند. در این بین، انسان، اقتضای تمام مراتب خیر و تمام مراتب شرّ را دارد و ربوبیت حقتعالی ایجاب میکند در مسیری تحت عنوان ابتلا، استعدادهای خیر یا شر را بسته به انتخاب هرکس به فعلیت برساند. او دو نعمت هدایت تکوینی (عقل و فطرت) و هدایت تشریعی (دین) را بر انسان ارزانی داشته و به او قدرت تمییز درست از نادرست را بخشیده؛ سپس او را با شرایط مختلف آزمایش میکند. پس هیچ کس به جبر، هدایت نمیشود و هرکس در هر مسیری که خودش انتخاب کند، یاری خواهد شد.
در لغتنامهی "التحقیق" در توضیح معنای "ابتلا" آمده است:
«همانا اصل واحد در ابتلا، ایجاد تحول و زیر و رو شدن برای رسیدن به نتیجهی مورد نظر است.»[1]
مثلاً خاک، مقتضی الماس شدن را دارد. ولی برای این منظور باید در شرایطی قرار گیرد تا از خاک به الماس، تحول پیدا کند. نتیجهی مورد نظر خداوند در خلقت انسان، ظهور رحمت و خلیفةالله شدن است و برای این منظور، انسان باید در بوتهی ابتلا قرار گیرد. او در این امتحان به اختیار خود، یا صفت الهی را بروز میدهد و آن را در نفس خود به فعلیت میرساند یا مطابق هوای نفسش عمل میکند و رذایل را در خود تثبیت مینماید؛ که در هر دو حال، تحولی در نفس او صورت میگیرد به سوی سعادت یا شقاوت.
خواست خدا، کمال و رحمت انسان است؛ اما انسان، مقتضی عدم آن را نیز دارد. بستگی به این دارد که در هر ابتلا، درونش در کدام جهت، سیر کند. خداوند در قرآن کریم میفرماید: "یوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ"[2]؛ یعنی روزی که تحول ایجاد میشود تا خصوصیات انسان از باطن و سریرهاش به ظهور رسد. و این روز نه فردای قیامت، بلکه هر روز است و ما با ورود در ناسوت، هرلحظه در میادین تحول و دگرگونی هستیم تا سرائرمان آشکار شود و خودمان بفهمیم که هستیم.
اگر خدا این قدر ما را در میادین ابتلا بالا و پایین میکند، میخواهد وجود را بیرون بکشد. دیگر این، ماییم که دست به دست وجود دهیم یا به نفس. دست به وجود دادن هم، عمل نیست؛ مگر عملی که فرد را به سوی حسنه متحوّل کند. چنانکه خوارج، بسیار اهل عمل بودند؛ اما وقتی در ابتلا قرار گرفتند، معلوم شد حقیقتاً چه هستند.
به فرمایش خود خداوند در قرآن، او انسانها را به یکدیگر مبتلا میکند[3]. پس تمام افرادی که با آنها مواجه میشویم، برای ابتلا در مسیر زندگی ما قرار گرفتهاند و ما به خوبی و بدی آنان امتحان میشویم. کسی که ابتلا را درست بشناسد، هرگز چون و چرا ندارد و به جای اینکه قهر و آشتی یا ظلم و محبت طرف مقابل را ببیند، جلوهی جمال و جلال الهی را مشاهده میکند. لذا هرگز گرفتار وابستگی و تعلق یا کینه و حسد نمیشود و در برخورد با هرکس، به تکلیف الهی خود عمل میکند. به این ترتیب در میادین، پخته میشود و وجودش به ظهور میرسد.
"وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأمْوالِ وَ الأنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ."[4]
خداوند به انسان نعمت میدهد و مزهاش را به او میچشاند؛ اما بعد امور او را دچار اختلال میکند و آن قدر میدهد و میگیرد، تا معلوم شود که بنده، دادهها و نعمات الهی را دوست دارد یا دهنده و منعم را؛ و آیا بقا را طلب میکند یا فانیها را. چون استعداد انسان، رسیدن به منعم است، نه ماندن در نعمت، چه مادی و چه معنوی. برای خدا فرقی نمیکند که بنده نعمت داشته باشد یا نه؛ اما برای بنده فرق میکند و باید معلوم شود که ادعاهای او چقدر حقّ است.
امتحان و ابتلا، برای ظهور کیفیت است، یعنی وجود؛ و برای ظهور کیفیت، کمّیتها یعنی حدود و حجب باید کنار روند. امتحان و ابتلا، امری دائمی و عمومی است و استثناءبردار نیست. امام حسین(علیهالسلام) هم باید در میادین ابتلا قرار گیرد و حتی بدنش پس از مرگ، زیر و رو شود؛ تا بالاترین کیفیت را که جاودانهی تاریخ است، به ظهور رساند.
تمام اوامر و نواهی الهی، از باب امتحان است. خداوند، میدان عمل به آنچه از آن نهی کرده و نیز سرپیچی از آنچه بدان امر فرموده را، فراهم میکند تا ببیند شخص، مشیت او را انتخاب میکند یا خواست خود را؛ که اگر این میادین نبود، دلیلی هم برای امر و نهی نبود.
به عنوان مثال، صید کردن و کشتن جاندار در حال احرام، نهی شده است. اما بسیار شده در حال احرام، حشرهای سراغ فرد میآید که در شرایط عادی در آن مکان، خبری از آن نبود. ما همه در روز الست، همان جا که به حق "بَلٰی" گفتهایم، احرام بندگی پوشیدهایم. این است که او هر لحظه امتحانمان میکند و زمینهی ظهور هردو مقتضی را پیش پایمان میگذارد تا خودمان بفهمیم چهکارهایم.
این نوع امتحان، مثل درس پرسیدن هرروزهی آموزگار است. امتحان، به دلیل جهل امتحانگیرنده نیست؛ چون معلمی که سؤال میپرسد، حتماً جوابش را میداند؛ دانشآموزش را هم میشناسد. اما امتحان میکند تا دانشآموز، خود را بشناسد و نقاط ضعف و قوّتش را پیدا کند؛ اگر مردود شد، بسوزد و جبران کند و اگر قبول شد، تشویق شود و بالا برود. و همان طور که هرچه سطع معلومات فرد بالاتر باشد، امتحاناتش دشوارتر و خاصتر میشود، در سیر إلی الله نیز هرچه فرد پیشتر رود، امتحانات دشوارتر و ویژهتری در انتظارش است.
[1]- "أنّ الأصل الواحد فیها، هو إیجاد التّحوّل، أی التّقلب و التّحویل لتَحصیل نتیجةٍ منظورةٍ".
[2]- سوره طارق، آیه 9 : روزی که سریرهها آشکار میشود.
[3]- اشاره به آیه 4، سوره محمد :"وَ لكِنْ لِیبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ"؛ولی خواست تا شما را به یکدیگر بیازماید.
[4]- سوره بقره، آیه 155: و هرآینه شما را به چیزی از ترس، گرسنگی و كاهشی در اموال، جانها و محصولات میآزماییم و به صابران، بشارت ده.
نظرات کاربران