(خلاصۀ جلسۀ ششم)
خیر و دنیا
(سخنرانی سرکار خانم فاطمه میرزایی اهرنجانی در شهر مشهد، 11 ذیالقعده 1437)
در جلسات قبل دانستیم کمال ارزشی انسان، این است که او به انتخاب و اختیار خود، زیباییها و اوصاف الهی را ظهور دهد و تنها در این صورت است که عاقبت به خیر میشود. دربارۀ خیر، صحبت کردیم و دیدیم که شرط اساسی آن، اختیار است. در ادامه، بحث خیر را ادامه میدهیم تا به حقیقت مصادیق آن پی ببریم.
در لغتنامۀ التحقیق، ذیل ریشۀ خیر آمده: «اصل این ماده، انتخاب و برگزیدن چیزی و برتری دادن آن بر غیرش است.»
پس دو قید انتخاب و برتری دادن، در معنای خیر نهفته است. یعنی خیر، آنجا تحقق مییابد که از بین تمام گزینهها انتخاب شود و بعد هم با زدودن پیرایههایش زبده گردد. مثل اینکه کسی از بین تمام معادن، طلا را برگزیند و بعد هم سنگهای آن را ذوب کند تا طلای خالص به دست آورد.
همۀ ما خیر را در مقابل شرّ میبینیم. اما برای اینکه به اسرار هستی پی ببریم و حقیقت خیر و شرّ را بشناسیم، باید سراغ قرآن برویم؛ چراکه خارج از قرآن، هرچه داشته باشیم و بدانیم، مفهومی است، نه حقیقی. البته منظور، تنها خواندن الفاظ قرآن نیست. قرآن، همۀ حقایق را در مصداق به ما نشان میدهد. پس اول باید عمق و حقیقت معنای آیات را دریابیم و بعد آن حقیقت را در الفاظ پیدا کنیم. با این مقدمه، برخی از آیات خیر را در قرآن مرور مینماییم.
"قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ."[1]
بگو: خدایا، تو مالک این ملک هستی که آن را به هرکس بخواهی، میدهی و از هرکس بخواهی، میگیری و هرکه را بخواهی، عزیز میداری و هرکه را بخواهی، به ذلت میکشانی؛ خیر، تنها به دست توست. همانا تو بر هرچیز توانایی.
یعنی خدا مالک مطلق است و دادن و ندادن و گرفتن، به خودش مربوط است. منتها ازآنجاکه خیر فقط و فقط به دست اوست، هرچه کند، خیر است؛ چه بدهد و چه بگیرد.
"زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ.قُلْ أَ أُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكُمْ لِلَّذينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ..."[2]
برای مردم، زینت داده شد[3] دوست داشتن شهوتها از زنان، فرزندان، اموال هنگفت از طلا و نقره، اسبهای ممتاز، چهارپایان و زراعت؛ آن، متاع زندگی دنیاست و بازگشت نیک، نزد خداست. بگو: آیا شما را به چیزی بهتر از اینها خبر دهم؟ اهل تقوا نزد پروردگارشان بهشتهایی دارند... .
شهوت، حقیقت است و مرحلۀ تنزیلی محبت؛ اما آنجا که با تزیین غیرحقیقی، حبّ شهوت شود، دیگر حقیقت نیست. اهل تقوا، طالبان خیر هستند که در تمام این شهوتها، حق را انتخاب میکنند و بر میل خود، برتری میدهند.
"لايَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ. مَتاعٌ قَليلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ. لكِنِ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ."[4]
رفت و آمت کافران در شهرها فریبت ندهد؛ متاعی است اندک و سپس جایگاهشان جهنم است؛ که چه بد جایگاهی است! اما اهل تقوای پروردگار، بهشتهایی دارند که از زیرش نهرها جاری است و همیشه در آن هستند؛ این پذیرایی از نزد خداست و آنچه نزد خداست، برای نیکان، خیر است.
مصداق امروزی این آیه، موهبتهای دنیایی و حاکمیت قدرتمند غرب در جهان است. میفرماید آنچه آنان دارند، خیر نیست؛ خیر، در بهشتهای الهی برای اهل تقوا و نیکان است.
"أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْلا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَريبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لاتُظْلَمُونَ فَتيلاً."[5]
آیا ندیدی کسانی را که به آنان گفته شد: «دست بکشید، نماز به پا دارید و زکات بپردازید»؛ پس وقتی جنگ بر آنان واجب شد، گروهی از آنان از مردم ترسیدند، چنان که از خدا میترسند یا حتی شدیدتر؛ و گفتند: «چرا جنگ را بر ما واجب کردی و تا مدتی کوتاه به ما مهلت ندادی؟» بگو: «متاع دنیا اندک است و آخرت برای اهل تقوا خیر است؛ و ذرهای به شما ظلم نمیشود.»
وقتی خدا به آنها میگوید در میدان عمل بروند، از حرف و نظر و عکسالعمل مردم میترسند؛ حتی بیش از آنکه از خدا میترسند! لذا ملاحظۀ مردم را میکنند و در عمل، سست میشوند. انتظار دارند خدا آنچه را میخواهد به آنها بدهد، بیدردسر بدهد. میگویند: «نمیشد فقط نماز و روزه باشد و ما راحت به قیامت برسیم؟ این چه وضعی است که مدام باید با دشمن درون و بیرون بجنگیم؟!» غافل از اینکه خیر اهل تقوا، آخرت است، نه دنیا و راحتیهای آن.
"وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَفَلا تَعْقِلُونَ."[6]
حیات دنیا جز بازی و سرگرمی نیست و هرآینه سرای آخرت برای اهل تقوا خیر است؛ پس آیا نمیاندیشید؟
دنیاداران وقتی به جزای خود برسند، میگویند: ما را برگردان؛ درحالیکه اگر هم برگردند، باز دنیا حجاب آخرتشان میشود. باز بین خود و حقیقت وجودشان پرده میگذارند و برای کارهایشان توجیه میآورند. درنهایت هم به لقاء حق میرسند؛ اما چون لقاء را تکذیب کرده بودند، با زیان میرسند و نمیتوانند از زیباییهایش استفاده کنند.
امروز خیلی از ما نیز توجیه، کارمان شده و هر خطایی بکنیم، به نام اسلام میکنیم! چون همه، عالِمیم و به راحتی حرام را مُهر حلال میزنیم و به آن تن میدهیم. اما بعدها تمام آنچه حجاب گذاشتهایم، برایمان آشکار میشود.
"فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنا وَ إِنْ يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ ميثاقُ الْكِتابِ أَنْ لايَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فيهِ وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَفَلا تَعْقِلُونَ."[7]
پس از آنان جانشینانی آمدند که کتاب را به ارث بردند؛ اما متاع این دنیای پست را میگیرند و میگویند: به زودی آمرزیده خواهیم شد! اما اگر چیزی مثل آن به دستشان بیفتد، دوباره آن را میگیرند. آیا از آنان پیمان کتاب گرفته نشد که بر خدا جز حق نگویند و آنان بارها آن را نخواندند؟ سرای آخرت برای اهل تقوا خیر است؛ پس آیا نمیاندیشید؟
یعنی با اینکه دین داشتند، دنیا را گرفتند و گفتند: «دو روز دنیا زندگیات را بکن؛ خدا رحیم است، میبخشد!» حال آنکه اینگونه جمع دنیا با دین و آخرت، در سنّت خدا نیست و سخن ناحقّی است که آنان میگویند.
"قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ."[8]
بگو: به فضل و رحمت خدا شاد باشید؛ که آن از تمام آنچه جمع میکنید، خیر است.
باید فضل و رحمت خدا عامل شادی شما باشد؛ نه آنچه جمع میکنید، حتی نماز! زیرا هرچه برای «خود» جمع کنید، دین هم باشد، دنیاست! پس از تمام اینها خیر را برگزینید.
"وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ نُصيبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لانُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ. وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ."[9]
و اینگونه یوسف را در زمین، تمکین دادیم که هرجا از آن میخواهد، منزل گزیند؛ و رحمت خود را به هرکس بخواهیم، میرسانیم و اجر نیکوکاران را تباه نمیکنیم. و هرآینه اجر آخرت برای اهل ایمان تقوا، خیر است.
خدا به یوسف در دنیا همه چیز داد؛ اما هرچه داد، او اعتنا نکرد و آخرت را برگزید. چون میدانست که هرچند دنیا هم شرّ نیست و خدا آن را داده، اما برای انسان، خیر هم نیست؛ بلکه خیر او آخرت است.
"وَ قيلَ لِلَّذينَ اتَّقَوْا ماذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا خَيْراً لِلَّذينَ أَحْسَنُوا في هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقينَ."[10]
و به اهل تقوا گفته شد: «پروردگارتان چه نازل کرد؟» گفتند: «خیر»؛ برای کسانی که در این دنیا احسان کردند، حسنه است و هرآینه سرای آخرت، خیر است و چه نیکوست جایگاه اهل تقوا.
دنیا حسنه است، نه خیر؛ اما کسانی که در دنیا اهل احسان هستند، به آخرت که خیر است، میرسند.
با توجه به آیات فوق، به خوبی درمییابیم که اصل خیر، آخرت و در مقابل دنیاست و دنیا هم شرّ نیست. در دنیا همه چیز به ما دادهاند. اما این همه، برای موجودی به نام انسان، باز کم است؛ چه ثروت و مقام باشد و چه علم و ایمان و نماز. اگر بخواهیم به خیر برسیم، باید جایگاه خود را دنیا نبینیم و چیزی برتر از دنیا پیدا کنیم. به حیات دنیوی، قانع نباشیم و در تمام داراییهای دنیا، آخرت را انتخاب کنیم. این میشود خیر، که برای اهل تقواست؛ چنانکه در بیشتر آیات دیدیم هرجا سخن از خیر و آخرت است، تقوا هم مطرح شده است.
ولی متأسفانه اغلب ما نه تنها دنیا، بلکه حتی دین و عبادت، حبّ و بغض، انفاق و خیراتمان هم دنیایی است. ما شرّ را درست نمیشناسیم و نمیدانیم شرّی نیست، جز آنچه به انتخابهای غلط ما برمیگردد. از این رو خیر را هم درست نمییابیم و آن را مقابل شرّهایی که در تصور خود ساختهایم، میبینیم. مثلاً سختیهای دنیا را شرّ میدانیم و فکر میکنیم خیر، رهایی از آنهاست؛ حال آنکه نه شرّ، آن است و نه خیر، این!
خیر را باید خودمان انتخاب کنیم. دعای عاقبت به خیری هم یعنی از خدا بخواهیم به ما توفیق انتخاب خیر بدهد. ولی ما آخرت را میخواهیم، با حفظ دنیا، آنطور که خودمان دوست داریم؛ بعد هم میگوییم: «خدایا، ما را عاقبت به خیر کن!» غافل از اینکه خیری که در مقابل شرور یا به بیان بهتر، فشارها و امتحانات دنیا میخواهیم، خیری است که خودمان ساختهایم، نه خیری که خدا خواسته و حقیقتاً خیر است. برای رسیدن به خیر یا همان آخرت، باید از دنیا بگذریم؛ نه اینکه آن را کنار بگذاریم، بلکه براساس احکام و آداب دین، بهترین را انتخاب کنیم و بعد هم بدانی که چون در ناسوتیم، به هر حال همه چیز پیرایه دارد و باید در کورۀ امتحانها، آن را ذوب کنیم تا خالص شود.
[1]- سورۀ آلعمران، آیۀ 26.
[2]- سورۀ آلعمران، آیات 14 و 15.
[3]- خدا، حقیقت معلوم است. پس آنجا که فعل مجهول میآید، به قابلیت و ادراکات ما برمیگردد.
[4]- سورۀ آلعمران، آیات 196-198.
[5]- سورۀ نساء، آیۀ 77.
[6]- سورۀ انعام، آیۀ 32.
[7]- سورۀ اعراف، آیۀ 169.
[8]- سورۀ هود، آیۀ 58.
[9]- سورۀ یوسف، آیات 56 و 57.
[10]- سورۀ نحل، آیۀ 30.
نظرات کاربران