(خلاصۀ جلسۀ دوم)
خیر دنیا و آخرت
(سخنرانی سرکار خانم فاطمه میرزایی اهرنجانی در شهر مشهد، 11 رجب 1437)
"يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ؛ يَا مَنْ يُعْطِی الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ، يَا مَنْ یُعْطِى مَنْ سَأَلَهُ، يَا مَنْ یُعْطِى مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً؛ أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی إیّاکَ جَمِیعَ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ جَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ، و اصْرِفْ عَنّی بِمَسْأَلَتِی إیّاکَ جَمِیعَ شَرِّ الدُّنْيَا وَ شَرِّ الْآخِرَةِ؛ فَإِنَّهُ غَيْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَيْتَ، وَ زِدْنِی مِنْ فَضْلِكَ يَا كَرِيمُ.»
از خیر گفتیم، تا حقایق این دعای ماه رجب را درک کنیم و بتوانیم آن را با آگاهی و معرفت بیشتر بخوانیم و شوقمان برای حرکت، بیشتر شود؛ وگرنه وقتی دعا را مثل روزنامه بخوانیم، در ما شوق و رغبت ایجاد نمیکند.
خیر یعنی غایت رسیدن و رشد موجود، متناسب با رتبهای که از حق گرفته است. پس خیر، امری مطلق و وحدانی است؛ اما سعادت، نسبی است و برای هر موجود در هر سنّ و جنس و شرایطی میتواند متفاوت باشد. به عنوان مثال، سعادت انسان در جامعیت اوست، یعنی اینکه در همۀ اوصاف نیکو به اوج رشد خود برسد؛ و مقصد این سعادت، خیر اوست، یعنی ظهور اختیاری آن اوصاف. اما چگونه؟
انسان برای رسیدن به هر مقصد، ابتدا آن را تصور میکند و در درونش شوقی برای حرکت به سوی آن ایجاد میشود. آن گاه ارادۀ حرکت میکند و به سوی آن میرود تا میرسد. مثل تشنه که آب را تصور میکند، مشتاق میشود آن را بنوشد و بعد مینوشد و سیراب میشود. هر حرکت انسانی چنین است و هدف و غرض دارد؛ و آن همان نیتی است که از حرکتش در نظر گرفته و آن را غایت عملش میداند.
هر شیء اگر جوهر وجودش خیر باشد، خیر است، نه اگر عوارضش خیر باشد. پس خیر تامّ، در نفس انسانی محقّق میشود، نه بدن یا روح او؛ چون جوهر انسان، نفس اوست و خیریت روح هم به خدا مربوط میشود، نه اختیار انسان. اما گاه با توجه به شرایط و حالات، ممکن است خیر در غیر نفس دنبال شود؛ مثلاً هنگام بیماری، لازمۀ خیر، در سلامت بدن است.
خیر، معنای واحد دارد و در معنی تامّ و مطلق خود، ویژۀ انسان است؛ اما میتوان برای آن، مراتب هم در نظر گرفت.
خیر شریف، آن است که فینفسه شرافت دارد و خودش مقصد است؛ یعنی حکمت و عقل. همۀ انسانها استعداد رسیدن به حکمت را دارند تا بتوانند اسرار فراز و نشیبهای زندگی را دریابند. نشانۀ این استعداد هم آن است که حتی یک بار شده، به ذهنشان خطور میکند که: «این همه برای چه؟ چرا آمدهام و به کجا قرار است برسم؟» پس حواسمان باشد در دعای ماه رجب، به جای خیر تامّ شریف، سعادتها را نخواهیم.
خیر ممدوح، فضایل اخلاقی و اوصاف نیکوست که در همه جای دنیا و برای همۀ افراد، ستودنی است. حتی کافری هم که خوشاخلاق باشد، خُلقش پسندیده و ممدوح است. البته در همۀ این مراتب، فاعلیت اختیاری انسان، شرط است؛ یعنی اگر به جبر یا از ترس آبرو و حرف مردم یا دلایل دیگر، خوشاخلاق شده باشد، خیر نیست.
خیر نافع هم آن است که فینفسه مطلوب و مقصد نیست؛ اما مقدمۀ رسیدن به خیر مطلوب و تامّ است. مثلاً غذا خوردن، حفظ سلامت یا یادگیری علوم روز، از خیرات نافع است.
اینها همه، خیرند؛ اما خیر تامّ، آن است که وقتی به آن رسیدیم، دیگر چیزی نخواهیم و منتظر خیر دیگر نباشیم؛ یعنی همان حکمت و وصول به حقّ، که جان تشنۀ انسان را به کلی سیراب میکند و همۀ طلبش را پاسخ میگوید. البته شاید پیش آمده که ما حاجتی داشته باشیم و به خدا بگوییم: «اگر این را بدهی، دیگر از تو چیزی نمیخواهم»؛ اما این، حقیقت ندارد و هربار که به طلبمان رسیدهایم، باز چیز دیگر خواستهایم. یعنی هنوز طالب خیر حقیقی نشدهایم.
با این حال، رسیدن به خیر مطلق، بدون رسیدن به خیرات مادی و بدنی یا همان سعادت حاصل نمیشود؛ که "أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی إیّاکَ جَمِیعَ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ جَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ". سعادت انسان نیز وجوه گوناگون دارد که برخی از آنها عبارتاند از:
- آنچه به اعتدال مزاج، صحت قوا و سلامت بدن مربوط است.
در اصل، بدن انسان هیچ نقص و بیماری ندارد. اما سوء اختیار، ممکن است خیری را از آن بگیرد. مثلاً اگر در هوای سرد، لباس گرم نپوشد، سرما میخورد و خطای خودش، خیری را از او میگیرد.
پس وقتی در حیطۀ اختیار خود سست بودیم و درست عمل نکردیم، تبعاتش را به گردن خدا نیندازیم و نگوییم: «اینها امتحان الهی است و او برایمان این شرّ و ضرر را خواسته است!» البته منظور از شرّ در عبارت "و اصْرِفْ عَنّی بِمَسْأَلَتِی إیّاکَ جَمِیعَ شَرِّ الدُّنْيَا وَ شَرِّ الْآخِرَةِ"، همین تبعات است که میخواهیم خدا آنها را از ما برگرداند؛ اما او هم به برگشتن اراده و اختیار ما، این تبعات را برمیگرداند، نه به زور و علیرغم سوء اختیارمان.
- ثروت و دارایی؛
در اسلام، فقر هرگز مطلوب نیست. آنچه هم در باب صبر بر فقر آمده، بدان معنی است که اگر بندهای فقیر شد، تحت اسارت غیرخدا نرود و به حرام نیفتد؛ وگرنه در اصل باید بکوشد تا دارا باشد و نیازهایش را خودش برطرف کند. البته مال و ثروت هم تنها زمانی که به خود فرد، خانواده و جامعهاش سود برساند، خیر است؛ نه وقتی امیالش را ارضا کند و فقط سبب راحتی یا فخرفروشی خودش شود.
- مقام، شهرت و مدح؛ همه دوست دارند بین مردم، به خیر و خوبی مشهور شوند، نه به بدی. این نیز اگر در جای خود باشد، خوب و ممدوح است.
- آنچه به آرزوها مربوط است؛ اینکه استقامت داشته باشد و زود کوتاه نیاید؛ ترسو نباشد، با شکست از پا ننشیند و وقتی هدفی را انتخاب کرد، محکم و قوی به آن برسد.
- تعقل در معارف دینی، اعتقادات صحیح و پرهیز از خرافات و خطاها.
کسی که موارد فوق را داشته باشد، سعادتمند است. اما خیر لازم برای انسان، این است که وقتی هریک از این موارد در هر رتبهای به او رسید، آن را با نگاه بالایی و آسمانی استفاده کند؛ اگرچه فعلش پایینی و در زمین باشد، چون بالأخره در ناسوت زندگی میکند. یعنی چنان استفاده کند که وجودش همسنخ ملائکه شود، نه اینکه اسیر دنیا شود. مثلاً خوب غذا بخورد؛ اما چنان باشد که اگر هم نتوانست بخورد، دستش نلرزد و پایش نلغزد.
آنچه به صورتهای ناسوتی بها میدهد، نگاه به عالم بالاست. "إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ"[1] نیز یعنی اگر انسان، نیت خیر و نگاه بالایی داشته باشد و شرایط برای عملش فراهم نباشد، همان نیت و نگاه برایش کافی است. اما اگر شرایط عمل فراهم بود، باید آن نیت را در مقام عمل به ظهور رساند؛ نه اینکه از سر سستی و بیحالی بگوید: نیت، کافی است!
عالم پایین، همان اسفلسافلین یا عالم حواسّ پنجگانه است. خیر یعنی از همه چیز، دنبال معقولات باشد و در تمام محسوسات، وجودشان را بیابد و با آن ارتباط برقرار کند. در این صورت است که استفاده از خیرات و زیباییهای دنیا برایش تعلق و دلبستگی نمیشود. چون وقتی بالا را ببیند، خیرات پایین فینفسه برایش ارزش ندارند؛ لذا اگر در جایی مناسب بالا نبودند، به راحتی آنها را کنار میگذارد.
ولی ما مدام به فکر داراییها و دنیایمان هستیم، اگرچه در کنارمان نباشند. مثلاً حتی در مجلس اهلبیت(علیهمالسلام) نگران مسائل خانه یا کفش و لباسمان هستیم! پس این داراییها نمیتوانند برای ما خیر باشند و تا وقتی از این تعلقات و نگرانیها به کلی رها نشویم، نمیتوان گفت به خیر رسیدهایم. اما اگر رها شدیم، تمام این سعادتها برایمان خیر میشود و در عمود زمین، جاری میگردد، یعنی خیرش به همگان میرسد.
این گونه است که ارواح پاک، هرچه در عالم دنیا و بدن باشند، عوالم بالا را بیشتر درک میکنند؛ لذا هیچ چیز، آنان را از پا درنمیآورد و حالشان را خوش و ناخوش نمیکند. چنان شیفتۀ حقایق میشوند که سعادت را فقط در رسیدن به معقولات ابدی میدانند. آنان در همین مرحلۀ نازل و اسفلسافلین هستند؛ اما نگاهشان به اعلیعلّیّین است و در آفاق و انفس، مطالعه و تفکر میکنند. آرزوی وصول به عالم معنا را دارند و میخواهند وجودشان عروج کند. اگرچه هنوز در گرفتاریهای ناسوتاند، چشم بصیرتشان باز شده و به حکمت رسیدهاند؛ لذا چه در بهشت پر از نعمت باشند و چه در اوج فشار و سختی، میتوانند اوضاع را به درستی مدیریت کنند. در هر شرایطی باشند، دمبهدم قلبشان به نور الهی منوّر میشود و درنتیجه از کثرات دنیا رها میگردند و حتی در اوج مشکلات، احساس فشار و تنگی نمیکنند.
[1]- بحارالأنوار، ج67، ص210 : همانا اعمال فقط به نیتهاست.
نظرات کاربران