(خلاصۀ جلسۀ هفتم)
دنیا و آخرت
(سخنرانی سرکار خانم فاطمه میرزایی اهرنجانی در شهر مشهد، 12 ذیالقعده 1437)
در ادامۀ بحث خیر، آیات دیگری را با هم میخوانیم. در سورۀ کهف[1]، جریان دو دوست آمده که خداوند به یکی از آنها، دو باغ پرثمر و عالی داده بود. او برای داشتن این موهبت، به رفیقش فخر میفروخت و میپنداشت تا ابد برایش میماند. او آن را برای خود، خیر حساب میکرد و تازه میگفت: "...لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً"[2]؛ حتی اگر هم به سوی پروردگارم بروم، باز جایگاه خیر خواهم داشت!
اما رفیقش او را نصیحت میکرد که فقط ظاهر و کمّیت را نبیند؛ بلکه کیفیت را که آخرت است، در نظر بگیرد. به خدای خالق، کفر و شرک نورزد و بداند که هرچه دارد، مال خداست. میگفت: "فَعَسى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ..."[3]؛ چهبسا پروردگارم در عوض باغ تو، به من خیر دهد.
گذشت، تا اینکه باغهای آن دوست که از جانب خدا هم بود، همه از بین رفت و هیچ چیز برایش نماند. آنجا بود که به حسرت و درماندگی افتاد و فهمید کیفیت، اصل است: "هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً"[4]؛ ولایت، ازآنِ خدای حقّ است و او در ثواب و عاقبت، خیر است. یعنی آنچه درنهایت به عاقبت میرسد، خیر است، نه آنچه اکنون در دست داری و به آن، دل خوش کردهای.
در آیات بعد، نتیجه میگیرد زندگی دنیا مثل آبی است که خدا از آسمان فرومیفرستد و با آن، گیاهان زمین را میرویاند و سپس بادها همه را خشک میکند. آنگاه میفرماید:
"الْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً."[5]
مال و فرزندان، زینت حیات دنیا هستند و باقیاتالصّالحات نزد پروردگارت، از نظر ثواب و آرزو خیر است.
این کمّیتها و موهبتهای دنیا که خدا داده و ما روی آنها حساب کردهایم، حیات نیست، زینت حیات دنیاست؛ و جلوۀ خیر است، نه اصل خیر. خیر، باقیاتالصّالحات است؛ یعنی آنجا که مال، فرزند، مقام و سایر شئون دنیایی، ما را به عنداللّهی و بقای الهی برساند. مقام عنداللّهی، همان آخرت است. البته دنیا هم نزد خداست؛ منتها مرحلۀ نازل و فانی است. شئون دنیا نیز کمّیتشان زینت حیات دنیاست و کیفیتشان میتواند به بقا برسد و باقیاتالصّالحات باشد.
پس اگر میخواهیم مال، فرزند یا... داشته باشیم، آرزویمان باید خیر و عنداللّهی باشد، نه مال و فرزند و... . البته ما در عینیت خارجی، همین یک آرزو را داریم: عنداللّهی. اما با قرار گرفتن در ناسوت، آرزوهای ذهنی بسیاری برای خود ساختهایم. لذا اگر هم به اعتبار ذهنی خود به آنها برسیم، وقتی در وجودمان میگردیم، اثر و تحققشان را پیدا نمیکنیم و چیزی از آنها برایمان نمیماند[6]. درواقع خیر، آرزویی است که عندالله باشد و عندالله هم باقی است؛ زیرا به خدای "...كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ"[7]، متصل است و پیوسته تأثیرات خود را در عینیت خارجی میگذارد.
"وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى... فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى. وَ لاتَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى."[8]
و هرکس از ذکر من روی گرداند، همانا زندگی تنگ و سختی دارد و روز قیامت، او را کور محشور میکنیم... پس بر آنچه میگویند، صبر کن و قبل از طلوع خورشید، همچنین قبل از غروب آن و نیز ساعات شب و اوقات روز، پروردگارت را حمد و تسبیح گوی؛ باشد که راضی شود. و چشمانت را به بهرههایی که به گروههایی از آنها دادهایم، مدوز؛ که آن، شکوفۀ حیات دنیاست تا آنان را در آن بیازماییم و روزیِ پروردگارت خیر و باقیتر است.
امروز فرهنگ دنیای محض، حاکم است و لذا کمتر کسی به خیر میرسد، اگرچه برای دین تلاش کند. اغلب ما با داشتن نماز و روزه و... آرامش نداریم و وجودمان اثری از این همه عبادت دریافت نمیکند. در اوج امکانات زندگی میکنیم و هیچکدام، سختیهای زندگیهای قدیم را نداریم؛ اما به قول آیه، معیشتمان تنگ و سخت است. برخلاف قدیم که با آن همه سختی، آرامش داشتند. امروز هر دری به تخته بخورد، به هم میریزیم. مال، مقام، فرزند یا شأن و شئونمان است که لطمه میخورد؛ ولی ماییم که میلرزیم و هویتمان دچار چالش میشود. اینگونه است که نه تنها دنیا، بلکه دین هم برایمان آرامش نمیآورد!
دنیامداری، فکری است که امروز در تمام جهان گسترده شده و فکری نیز که همگانی شود، فرهنگ میشود؛ چه در قالب دین و چه غیر آن. پس در هر صورت، چارهای جز بودن در حاکمیت معیشت ضنک نداریم. در این عصر، تنها چیزی که به درد میخورد، گرایش به معناست. امروز اگر اهل عالم معنا نباشیم، نمیتوانیم زندگی کنیم، حتی با ظاهر نماز! چون ظاهر نماز و سایر عبادات هم مقدمۀ ورود به خیر و عالم معنا هستند. بدون معنا، حتی این ظواهر هم معیشت ضنک میشود، آن هم برای همگان! پس چه کنیم؟
اولاً "فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ"؛ در مقابل این فرهنگ، صبر و مقاومت کنیم، آن را نپذیریم و با اهلش نیامیزیم.
ثانیاً "سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ..."؛ زمانهای خاصی که اغلب مردم در غفلتاند، حمد و تسبیح خدا را بگوییم و به سوی او حرکت کنیم. یعنی دنبال زیباییهای عالم معنا باشیم که به ربوبیت حق مربوط است، نه ربوبیت شیطان و هوای نفس و دنیا. حداقل ساعتی قبل از نماز صبح برخیزیم و تفکر و تهجّد داشته باشیم. علاوه بر این هرلحظه از شبانهروز و هرجا که دیدیم روزنهای برای نفوذ به عالم معنا باز است، فوراً استفاده کنیم. هر موقعیتی پیدا کردیم که حتی شده، دقایقی ما را از تمام اشتغالات دنیا و حتی از عباداتی که با خودی همراه است، خالی میکند، خود را در آن قرار دهیم. ازجمله مصادیق این امر، جلسات معرفت، مطالعۀ حداقل پنجاه آیه قرآن در روز یا تفکر در حقیقت هستی و سنّتهای خداست.
ثالثاً "لاتَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ..."؛ در سیستم مدیریت دنیا باید چشممان دنبال تنوع جلوات و موهبتهای دیگران نباشد. دیروز دنیا اینقدر گسترده نبود و به هر حال، شعاع امتداد چشم، کوتاه بود! اما امروز فوران تنوع است و خواسته و ناخواسته، چشم ما به دنیای حاکم، امتداد دارد. به عنوان مثال اگر بخواهیم مطلبی را در فضای مَجازی ببینیم، به راحتی چشممان دنبال کلی مطلب و تصویر دیگر هم میگردد. یا اینکه شبها به طور معمول، دوست داریم همۀ فیلمها را ببینیم. مهمانی یا عروسی که میرویم، مدام چشممان میچرخد و دنبال اینیم که دیگران چه چیزهای جدیدی دارند که ما نداریم! حتی وقتی به زیارت میرویم، در راه نمیتوانیم مغازهها را نبینیم و در حرم نیز چنان جذب تزیینات و عظمت بنا میشویم که اصلاً یادمان میرود آنجا باید حمد پروردگار را به جا آوریم. حال آنکه چشم نباید دنبال دنیا برود.
اگر این موارد را رعایت کردیم، تازه ممکن است به آرامش و رضا برسیم؛ "لَعَلَّكَ تَرْضى". ولی ما توقع داریم با همین دو رکعت نماز صوری که بدون حضور قلب میخوانیم، به آرامش برسیم. اما ممکن نیست؛ چون حمد و تسبیح پروردگار نداریم و ربوبیت دنیا در بُعد شخصی و کلان، تمام هویتمان را فرا گرفته است. اوقات شبانهروزمان هم چنان پر است که حتی فرصت مطالعۀ قرآن و تفکر و تدبر در آیهای از آن را پیدا نمیکنیم[9]. همیشه فقط به ظواهر میرسیم و در میدان زندگی، اصل و حقیقت را رها میکنیم؛ شعارمان هم سبک زندگی اسلامی است! حال آنکه دنیای غرب در سیستم ایمان، فرهنگ و زندگی ما تأثیر گذاشته و چشممان را به امتداد در دنیا کشانده است.
البته هرچه هم در دنیا هست و دنیاداران دارند، خدا داده و هیچکس به طور مستقل، چیزی به دست نمیآورد؛ "ما مَتَّعْنا بِهِ". اما باز نباید به اینها چشم دوخت؛ چون شکوفهاند و هرچند رنگ و بو دارند، زود از بین میروند. حال چرا خدا به گروهی این مواهب را داده است؟ چون خودشان دنیا را خواستهاند و برایش تلاش کردهاند؛ خدا هم داده تا آنها را به فتنه بیندازد و امتحان کند. ما هم میتوانیم دنیا را بخواهیم و برایش تلاش کنیم؛ اما اگر دنبال خیریم، نباید بخواهیم. رزق پروردگار، آخرت و باقی است و اگر دنیای دنیاداران را بخواهیم، خود را به دست همانان سپردهایم.
"وَ ما أُوتيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زينَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى أَفَلا تَعْقِلُونَ."[10]
و هرچه به شما داده شده، متاع حیات دنیا و زینت آن است و آنچه نزد خداست، خیر و باقیتر است؛ پس آیا نمیاندیشید؟
آنچه در دنیاست، متاع اندک و زینت حیات است. تازه آنچه خدا داده و از راه درست به دست آمده؛ نه طبیعت و آب و هوایی که به دست بشر آلوده شده یا مال و مقامی که از راه باطل به دست آمده و... . حیات حقیقی و باقی، آخرت است که خیر است. میبینید؟ آیات قرآن، سبک زندگی ماست. البته ما هم این سخنان را بارها به بیانهای مختلف شنیدهایم؛ شاید از روزنهای به وجودمان وارد شود. اما متأسفانه هنوز طلبها و مبادی میلمان غلط است.
قرآن کریم در نقل جریان قارون نیز از خیر و دنیا سخن گفته است[11]. قارون از قوم موسی بود و گنجهای بسیار داشت. البته این همه از دنیا را خدا به او داده بود؛ ولی نه برای دنیا، بلکه برای آخرت. پس او باید چه میکرد؟
"وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لاتَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لاتَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لايُحِبُّ الْمُفْسِدينَ."[12]
در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بجوی و بهرهات را از دنیا فراموش نکن و همانگونه که خدا به تو احسان کرده، [به همگان بدون قید و شرط] احسان نما و در زمین، فساد نکن که همانا خدا، فسادگران را دوست ندارد.
امروز مصداق قارون در بُعد کلان، صهیونیسم است که تمام تکنیکها، صنایع و ابزار جنگی را در قبضۀ خود گرفته و با ادعای اینکه دین و دنیا مال اوست، اموال و افکار و جانهای مردم را چپاول میکند. ما نیز در بُعد فردی اگر فقط به فکر دنیا باشیم، نه آخرت، و به جای احسان به همه، فقط خود را ببینیم و همه چیز را حقّ خود بدانیم، در رتبۀ خود، مصداق قارون میشویم. غافل از اینکه از دنیا هرچه هم داشته باشیم، خیر نیست، چون باقی نیست.
دنیاطلبان، آرزوی ثروت قارون را داشتند؛ اما خردمندان میگفتند: "وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً"[13]؛ برای مؤمنان صابر، پاداش خدا خیر است. تا آنکه همه، عاقبت قارون را دیدند که چگونه با تمام ثروتش در زمین فرو رفت؛ و هر آنکه پا در مسیر قارون بگذارد و نگاهش دنیایی شود نیز عاقبتش همین است، اگرچه نمازخوان باشد! نگاه دنیایی یعنی اینکه چشمش برای داشتههای دنیا امتداد پیدا کند، آرزویش خوشی و راحتی خود و فرزندانش باشد و بیخیال از غم دین و درد دیگران، برای خودش زندگی کند. چنین فردی را عاقبت، خاک میبلعد و او چیزی برای آخرتش ندارد.
البته بنا نیست دنیا را نداشته باشیم؛ بلکه باید این متاع اندک را برای آخرتِ باقی بگیریم. ما فنا و بیوفایی دنیا را قبول داریم؛ اما باز تمام عمر و انرژیمان را برای به دست آوردن و حفظ آن به کار میگیریم نمیخواهیم از دستش بدهیم. تا جایی که دیگر برای معرفت و معنا هم وقت نداریم. غافل از اینکه اگر بقا میخواهیم، باید برای بقا کار کنیم و بدانیم که اگر به معرفت و معنا برسیم، دنیایمان هم از راه درستش تأمین میشود. اما بدون این نگاه درست، نماز هم بخوانیم، در نماز دنبال متاع دنیا هستیم و برایش نقشه میکشیم؛ یعنی نمازمان هم باقی و برای باقی نیست!
نتیجه آنکه خیر، همان گرایش به آخرت است؛ و آخرت یعنی معنویتگرایی و دریافت اصول دین، نه فقط فروع دین و انجام دادن عبادات؛ یعنی پیدا کردن عینیت خارجی خدا، نبوت، ولایت و معاد در وجود و درک اتحاد اول و آخر عالم.
[1]- سورۀ کهف، آیات 32 تا 46.
[2]- سورۀ کهف، آیۀ 36.
[3]- سورۀ کهف، آیۀ 40.
[4]- سورۀ کهف، آیۀ 44.
[5]- سورۀ کهف، آیات 45 و 46.
[6]- تحقق عینی، آن است که اثر دارد؛ وگرنه هیچ چیز ذهنی و مفهومی، منشأ اثر نیست. حتی اعتقاد به خدا یا نماز و عبادت هم اگر فقط در ذهن باشد، اثر ندارد. به عنوان مثال، آتش در عینیت خارجی، ما را میسوزاند؛ اما اگر آتش را فقط تصور کنیم، نمیسوزیم. آیات قرآن نیز عینیت خارجی دارند و حقیقتشان در تمام هستی، جاری است و اثر دارد.
[7]- سورۀ رحمن، آیۀ 29 : هر روز، او در کاری است.
[8]- سورۀ طه، آیات 124، 130 و 131.
[9]- تدبر در آیات، یعنی زندگیمان را با حقیقت آنها مدیریت و تدبیر کنیم.
[10]- سورۀ قصص، آیۀ 60.
[11]- سورۀ قصص، آیات 76 تا 82.
[12]- سورۀ قصص، آیۀ 77.
[13]- سورۀ قصص، آیۀ 80.
نظرات کاربران